نانسی فریزر در این مصاحبه توضیح میدهد که چگونه دستورکار چپ برای برقراری عدالت اجتماعی توسط آنچه «نولیبرالیسم مترقی» مینامد، ربوده شده است. او به کاوش در این مساله میپردازد که یک اقتصاد سیاسی مارکسیستیِ موشکافانه چگونه میتواند چپ را به مسیری رهنمون شود که از طریق یافتن دستورکاری در خورِ روزگار کنونی، حمایت تودهها را مجددا کسب کند. فریزر معتقد است نیروهای چپ باید از طریق مداخلات سیاسی، بازیهای هراسافکنانهای که لیبرالیسم با واژه «پوپولیسم» راه میاندازد را بهشکلی راسخ عقب برانند.
«پرویز صداقت» از کارشناسان حوزه اقتصادی عقیده دارد که اجرای بسته پیشنهادی دولت برای خروج از تورم نه تنها به افزایش قدرت خرید مزدبگیران حداقلی منجر نمیشود، بلکه در نهایت باعث میشود تا این گروه از جامعه در مصرف کننده به بدهکار تبدیل شوند.
تخریب جهانی محیطزیست برای اولینبار مسئله بقای محیطزیست و ادامه گونه انسان را مطرح کرده است. امسال گرمترین سال در صد سال گذشته بود. بهجز گرمایش زمین بر اثر گازهای گلخانهای، تغییر دمایی فصول در مناطق جغرافیایی، خشکسالی، ذوبشدن یخهای قطب و بالاآمدن سطح آب، سوراخشدن لایه ازن، انقراض بسیاری از گونههای حیوانی، گیاهی و...، برخی دیگر از مشکلات محیطزیست هستند. ارتباط این تخریب گسترده با نیروهای تولیدی سرمایهداری در آثار مارکس و انگلس بحث شده است. سرمایهداری، فقط با تخریب منابع اصلی ثروت یعنی زمین و کارگر است که در مسیر رشد قرار میگیرد. آیا حل بحران محیطزیست بدون توجه به نقش آن در تأمین ارزش و انباشت در فرماسیون سرمایهداری و بدون دگرگونی این فرماسیون، امکانپذیر است؟ چقدر میتوان به اثرگذاری نهادهایی که در مورد محیطزیست فعالیت میکنند، امیدوار بود؟ نمونه اعلای آن حزب سبزهای آلمان بود که در اتحاد با مرکل از بمبهای خوشهای حمایت کرد.
پنجشنبه گذشته سمیناری با همین مضمون با عنوان «محیطزیست، سرمایه و سلطه» در مؤسسه پرسش برگزار شد. نخست نیما عیسیپور درباره بتوارگی طبیعت صحبت کرد. سپس جواد گنجی به ارتباط شهرنشینی و بهتبع آن حاشیهنشینی اجباری طبقات پایین و سلب مالکیت گسترده در تاریخ سرمایهداری پرداخت. او نتیجه بلافصل سیاستهای نولیبرال را گسترش طبقه گستردهای از کارگران غیرماهر، ایجاد سونامیهای بیکاری، تخریب گسترده زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی بسیاری از کشورهای جهان سوم، ایجاد بخش غیررسمی کار، دامنزدن به تنشهای اقتصادی، مذهبی و قومی در شهرها، فراگیرشدن نیروهای مافیایی و زیرزمینی در عرصه اقتصاد شهری و بسیاری معضلات و مسائل دیگر دانست که همگی نقش تعیینکنندهای در ایجاد و گسترش پدیده زاغهنشینی داشتهاند.
در آخر مراد فرهادپور از گفتار ایدئولوژیک انکار در جهان امروز و بهصورت خاص، انکار بحران محیطزیست گفت. گفتاری با سخنگوهای فراوان؛ از میلیاردرهای نیمهدیوانه آمریکایی، آنهایی که هنوز اصرار دارند بحرانی وجود ندارد و با کمک پوپر و هایک، تقلا میکنند زمینشناسی و اکولوژی را از دایره علوم خارج بگذارند، فرهادپور تأکید دارد انتخاب ما دیگر بین توحش و تمدن نیست، چون این انتخاب پشتسر ماست. او معتقد است سرمایهداری خود را با ذات خود یکی کرده و این توحش، همگانی شده است. از نظر او، ایدئولوژی در مقام انکار، یعنی گسترش توحش در همهجا. برای فرهادپور این انکار به معنای پایان سیاست نیست، بلکه به معنای مواجهه با دوگانههایی است که توحش را با هم همگانی میکنند. بااینحال، او نشان میدهد از دل کلیشدن این توحش است که استثناهایی بیرون میآید و از آنجاکه سرمایهداری توحش را یکدست کرده، پس این فرمها نیز میتوانند پس از مدتی یکدیگر را پیدا کنند. آنچه در ادامه میخوانید، گزارشی از بحث مراد فرهادپور در این همایش است.
نویسنده: تری ایگلتون | اسلاوی ژیژک، فیلسوف و نظریه پرداز اسلاوینایی، در طول ده سال اخیر از تاثیر گذارترین چهرههای اندیشه در جهان بوده است در عین حال که میزان نفود و تاثیرگذاری او به صورت غریبی از کشورهای توسعه یافته گرفته تا کشورهای در حال توسعه به هیچ وجه قابل انکار نیست، همیشه با مناقشه و جنجالها و حتی به باور گروهی رسواییها و سر و صداهای تبلیغاتی همراه بوده است. امروز اما، به رغم تمام موافقتها یا مخالفتهایی که میتوان با شخصیت فردی ژیژک و نحوه ورود او به عرصه عمومی و طرح نظریاتش داشت، نمیتوان منکر تاثیر گزاری این افکار بود. اغلب مخالفان ژیژک بیشتر از آنکه به نقد نظرات او بپردازند به جنبه جنجالی بودن شخصیت او پرداختهاند و بر این امر تاکید کردهاند که ژیژک بیشتر یک پدیده ناشی از مد و فخر فروشی علمی است تا یک پدیده واقعا مهم و پایدار فکری. ژیژک نقشی انکار ناپذیر در مبارزه جهانی با سیاستهای ویرانگر نولیبرالی داشته است و از این گذشته نفوذ فکری او را در میان نه تنها اقشار روشنفکر جامعه بلکه افکار عمومی حتی با لاکان نیز نمیتوان مقایسه کرد و این نفوذ بیشتر او را در رده ستارگان سینمایی قرار داده است و همین امر نیز بسیاری از اندیشمندان را نسبت به وی بدبین کرده و می کند. با وصف این، باید پذیرفت که ژیژک چه به دلیل نظریاتش و چه به دلیل پیآمدهای این نظریات که امروز در هزاران کتاب و مقاله و نوشته علمی و مطبوعاتی و سایتهای فلسفی و اجتماعی و غیره، دامن زده است، به احتمال زیاد نامی است که در تاریخ تفکر دوران ما باقی خواهد ماند. انتشار آخرین کتابهای ژیژک اما خون تری ایگلتون، نظریهپرداز و منتقد ادبی بریتانیایی را به جوش آورده است. او که پیش از این هم نقدهای تندی بر آثار ژیژک نوشته، این بار هم با انتشار نقدی بلند بالا در هفته گذشته در نشریه گاردین، ژیژک را دیوانهای پرسر و صدا خواند که مدام از کتابهای خودش دزدی میکند و دیگر حرف تازهای برای گفتن ندارد.
یادداشت پل ورهاگه - روانکاو و رواندرمانگر برجسته- در روزنامه گاردین نشان میدهد که موتور محرک این عقیده که «انسان گرگِ انسان است» حاصل نظمی بازار-محور است و نه خلق و خویِ طبیعی بشر، بر این اساس بسیاری از تخریبهای روانی رایج جزئی از نهاد بشر نیست اند بلکه بخشی از نظام سیاسی-اقتصادی فعلی اند. این عقیده ورهاگه امروز در علوم شناختی و روانشناسی اجتماعی دلایل تجربی بسیاری دارد. دلایلی که بر اساس آنها طبیعتِ ذهنِ اجتماعی بشر را میتوان فارغ از استثمار و بهرهکشی از دیگری تصویر کرد و توضیح داد. در واقع امروز دلایل تجربی بسیاری داریم که بگوییم مشخصهی ویژهی ذهن بشر همکاری و تشریک مساعی است و نه رقابت تخریبی با دیگران. این مشخصه دیگرخواهانه نخستین بعدن در رُشد کودک تحت سیطره ارزشهای نظام بازار آزاد، تباه میشود (در این زمینه همچنین مطالعه اثر ارزشمند روانشناس شناخت مایکل توماسلو تحت عنوان «چرا همکاری می کنیم؟» جوانبِ بیشتری از خویِ تعاونگرای بشر را آشکار میکند). پس بر این اساس، روان بشر استعداد تحقق بخشیدن به جهان دیگری را دارد، بلکه آن جهان دیگر با خویِ تعاون گرای مهربانتر و کم آسیبتر و آَشناتر است.
مبنای روانی چنین جهانی در ما وجود دارد و با بهرهکشی و آسیب به دیگری برای ارتقاء خود، فرقهای اساسی میکند.