کاربردهای کامجویی
امر اروتیک سنجهای است میان حس خود بودن ما و آشوبِ قدرتمندترین احساساتمان. حسی درونی از رضایت است که به محض تجربه کردنش، احتمالاً آٰرزومندش شدهایم. زیرا اگر کمالِ چنین عمق احساسی را تجربه کنیم و قدرت آن را بازشناسیم، دیگر نمیتوانیم سطح کمتری از ارجمندی و عزتنفس برای خود بخواهیم.
مقدمه مترجم: متن حاضر از کتاب «بیگانه خواهر: مقالات و سخنرانیها» [۱]Sister Outsider: Essays and Speeches اثر آدری لورد برگرفته شده و نسخهای از یک سخنرانی است که در کنفرانسی دربارهی تاریخ زنان، در سال ۱۹۷۸، در کالج مانت هولیوک برگزار شده است. با اینکه وجه شفاهی و خطابی سخنرانی در نسخهی مقالهشدهی آن نیز محفوظ است، این بیشترْ لحن لوردِ شاعر است که در طول آن -چنانکه در فایل صوتی سخنرانی- به گوش میرسد، و دخلی به آن خطابهگویی و رهنموددهیِ مردانهای که میشناسیم ندارد. درست برعکس، لورد، فمینیست دگرباش و دیوانهای که به گفتهی خود بهشعر فکر میکند، بار دیگر در صدد روشن کردن یک جور امکان اتصال است که پیشتر ممکن به نظر نمیرسیده؛ اتصال میان شعر و نظریه، میان سخنرانی و مشارکت، میان استفاده از زبان و احساس کردنِ بدن. مسئلهی اساسیِ آدری لورد، بازبینی اروتیسم بهمثابه منبعی برای قدرت زنانه است و از طریق باریکبینی در مکانیسمهایی که امر اروتیک را به آمیزش جنسی و چه بسا پورنوگرافی تقلیل میدهند دنبال میشود. این مکانیسمها درکارند تا امر اروتیک و در معنایی گستردهتر، فعل و انفعالات تنانه را، از اغلب حوزههای معنادار زندگی انسان، بهخصوص انسانِ زن، جدا سازند و این مقدمهای است بر اختهسازی بسیاری حوزهها، از جمله سیاست، از اتصالاتی که میتوانند بارورکنندهی آنها باشند. در قسمتی از متن، لورد، درحالیکه به جداسازی کاذب امر معنوی (روانی و عاطفی) از امر سیاسی میتازد، به طعنه میپرسد آیا داریم از چیزی ظاهراً غیرقابل تصور، نظیر «یک انقلابی شاعرمسلک، یک دلال اسلحهی اهل مراقبه» حرف میزنیم؟ و در فایل صوتی سخنرانی، درجا، شفاهاً جواب خودش را میدهد که «بله، بسیاری از آنها را دارم در همین کنفرانس حاضر میبینم». او همچنین رو به حضار میگوید که تجربهی همین سخنرانی نیز برای او تجربهای اروتیک بوده است.
متن حاضر قبلاً یک بار به دست شادی امین به فارسی برگشته است. احتمالاً این موضوع که امین، متن را از روی نسخهی آلمانی آن ترجمه کرده است، در کنار بیتوجهی به روح شاعرانه و نیز مراوداتِ -به قول لورد- اروتیکی که درپیوستهی گفتار و نوشتار خود او نیز هست، انتقال بسیاری از ظرفیتهای آن را مختل کرده است. در این ترجمه کوشیدهام به معنای تکین واژهها، حتی به قیمت ناآشنایی اولیهی آنها، توجه کنم. مضاف بر این، متن، در راههایی قدم میگذارد که توجه به آنها شاید اکنون از همیشه ضروریتر باشد و این اصلیترین انگیزهی ترجمهی مجدد آن بوده است. اکنون نه تنها در مقیاس جهانی، تحت سیطرهی سرمایهداری نظارتی و واقعیتِ مجازی، بیش از هر زمان با فرایند بدنزدایی و جایگزینیِ کنش با بازنمایی روبروییم، در مقیاس ایران، این وضعیت با نوع خاصی از پدرسالاری پیشامدنی و جامعهی کنترلی هم درآمیخته است تا در پیشرویِ بسیاری از تحولات اجتنابناپذیر، کارشکنی کند. از این دید، نهیب لورد در «کاربردهای کامجویی» صرفاً امیدبخش و شورانگیز نیست، بلکه بر غایبِ بسیاری از بحثهای جاری ما در آسیبشناسی وضعیت و شیوههای مبارزهی سیاسی انگشت میگذارد: بدن -آن هم نه بهمثابه ابژهی این بحثها، بلکه بهعنوان زمینهی آنها؛ سنجهای که میتواند عملکرد و وضعیت خود سوژه بحثکننده یا مبارز را به پرسش بگیرد. مقابله با سلطهی مردانه بر امر جنسی، آنچه پس از مدتها خاموشی در جامعهی فارسی زبان صدا بلند کرده است، باید با مبارزهای برای بازپسگیری قلمروهای سکسوالیته از سمت «نا-مردان» همراه گردد. متنهایی نظیر متن لورد ما را به تفکر بر این وامیدارند که چگونه میتوانیم از بازتولید عملکردهای سیستمی که با آن مبارزه میکنیم، در کنش و گفتار سیاسی خودمان بپرهیزیم؟ جایگزین آنها چیست؟ چه منابع پنهان و نیالودهای برای مبارزهی طاقتفرسای پیشرویمان وجود دارند و میتوانند آزاد شوند؟ کدام مسئله، کدام سبک کار، کدام رویکرد به اکنونیت ما، اتصالات تنانه و مبارزهی دائمیمان برای بازپسگیری بدن نزدیکتر است؟ در تضاد با آنچه بهعنوان سوژههای منقاد و مشخص یادمان میدهند، چقدر قادر به «همزمانی» -توجه همزمان به چند چیز، مبارزهی همزمان در چند جبهه و احساسات همزمان در چند بدن- هستیم؟ و بسیاری پرسشهای دیگر که طرح شدنشان خودْ بهمنزله اقدامی به اتصال و فراروی خواهد بود. به امید بالیدن بیش از پیش اندیشهی زنانه در فارسی. هشت مارس مبارک.
چندین گونه قدرت وجود دارد؛ به-کار-رفته و نرفته، رسمیتیافته و غیر از آن. امر اروتیک منبعی در هر کدام از ماست که در ساحتی معنوی و عمیقاً مادینه جای گرفته است و در قدرت خاص احساسات بهبیاننیامده و ناشناختهمان آبشخور دارد. هر جریانی از ستم، برای تداوم بخشیدن خود ناگزیر است سرچشمههای متعدد قدرت را در فرهنگ ستمدیدگان، گلآلود یا منحرف کند -چراکه این سرچشمهها واجد توانی برای ایجاد تغییرند. در مورد زنان، این موضوع، به معنای سرکوب امر اروتیک، بهعنوان سرچشمه قابلتوجهی از قدرت و اطلاعیابی[۲]Information در زندگیهایمان بوده است.
ما یاد گرفتهایم به این منبع، که در جامعه غربی از آن بد گفته و خوار و بیارزشش داشتهاند، ظنین باشیم. از یک سو، نمودی کممایه و سرسری از امر اروتیک، دالّ بر پاییندستی زنان، ترویج میشود؛ از سویی دیگر، زنان ناگزیرند بهسبب وجود آن [در خود]، رنج بکشند و مورد نکوهش و اتهام قرار گیرند.
از این نقطه تا باوری کاذب راه چندانی نیست، باوری کاذب به این که ما زنان، تنها با سرکوب امر اروتیک در زندگیها و خودآگاهیمان[۳]Consciousness است که میتوانیم حقیقتاً قدرتمند شویم. ولی این قدرتی واهی است زیرا در بافت زمینهی الگوهای نرینهای که از قدرت وجود دارد، طرح یافته است.
ما، در مقام زن، دستآخر به آن قدرت، که از عمیقترین دانش ناخردبنیاد[۴]Non-rational ما نشئت میگیرد، بیاعتماد شدهایم. جهان نرینه در تمام طول زندگیمان ما را از آن برحذر داشته است. چنین جهانی تنها تا جایی به آن عمقِ احساس بها میدهد که واسطهی خدمترسانی زنان به مردان باشد اما اگر همین عمق بخواهد به شناساییِ چنین قابلیتی برای خود زنان منتهی شود، بهشدت ایجاد وحشت میکند. بنابراین زنان در موقعیتی پاییندست نگه داشته میشوند تا از نظر روانی مورد بهرهبرداری قرار گیرند، تقریباً همانطور که مورچهها از کولونیهای شته نگهداری میکنند تا آنها ماده حیاتبخش اربابانِ مورچهشان را فراهم آورند.
اما امر اروتیک قدر مطلوبی را از نیرویی تجدیدپذیر و تحریککننده به زن عرضه میکند، [به] زنی که نه از آشکارسازی آن میترسد نه مقهور این باور است که تنها حسوحالی[۵]Sensation برای او کافی است.
مردان اغلب نسبتهای ناروایی به امر اروتیک داده و علیه زنان استفادهاش کردهاند. آن را در [یک جور] حسوحالِ مغلوط، پیشپاافتاده، روانپریش و فرمپذیر[۶]Plasticize تحریف کردهاند. به همین خاطر ما اغلب از اکتشاف امر اروتیک و ملاحظهی آن بهعنوان سرچشمهای از قدرت و اطلاعیابی روی گردانده و چه بسا که آن را با نقطهی مقابلش، یعنی امر پورنوگرافیک، اشتباه گرفتهایم. ولی پورنوگرافی، انکار مستقیم قدرت اروتیک است چراکه سرکوب احساس واقعی را بازنمایی میکند. پورنوگرافی بر حسوحال بدون احساس تأکید میورزد.
امر اروتیک سنجهای است میان حس خود بودن ما و آشوبِ[۷]Chaos قدرتمندترین احساساتمان. [امر اروتیک] حسی درونی از رضایت است که به محض تجربه کردنش، احتمالاً آٰرزومندش شدهایم. زیرا اگر کمالِ چنین عمق احساس را تجربه کنیم و قدرت آن را بازشناسیم، [دیگر] نمیتوانیم سطح کمتری از ارجمندی و عزتنفس برای خود بخواهیم.
طلبِ منتهای درجه از خودمان، زندگیهامان و از کارمان هیچوقت آسان نبوده است. برای میدان دادن به این عالیقدری،[۸]Excellence باید از آن میانمایگی که میداندارِ جوامع ماست، فراتر رویم. اما احساس کردن و کار کردن تا نهایتِ ظرفیت، ترسی دارد؛ و تن دادن به آن ترس، تجملی است که تنها [شخصِ] «بیاراده»[۹]Unintentional میتواند متقبل شود. و بیارادگان کسانیاند که سودای هدایت سرنوشت خود را ندارند.
از امر اروتیک یاد میگیریم که خواستارِ عالیقدری باشیم، و این نباید با مطالبهی ناممکن از خودمان یا دیگران اشتباه شود. چنین مطالبهای هرکسی را در طول کار بیقابلیت خواهد کرد. آخر مسئلهی امر اروتیک تنها متوجه کاری که انجام میدهیم نیست؛ [بلکه] متوجه این است که حین انجام دادن، چقدر بهدقت و بهکمال احساس میکنیم. آنگاه که حد توانایی خود در احساسِ آن حس رضایت و تمامبودگی را درک کرده باشیم، به ملاحظهی این میرسیم که کدام یک از کوششهای متنوعی که در زندگیمان میکنیم ما را به آن کمال نزدیکتر خواهد کرد.
هدف از هرچه میکنیم نهایتاً این است که زندگی را برای خود و فرزندانمان شدنیتر و غنیتر سازیم. اگر امر اروتیک را در تمام کوششهامان ارج بگذاریم، آنگاه کار من به یک تصمیم آگاهانه تبدیل خواهد شد -بستری دلخواسته که با قدردانی به آن وارد میشوم و توانیافته از آن برمیخیزم.
البته که زنان، اگر زیاده توانمند شوند، خطرناک خواهند بود. برای همین یادمان دادهاند که خواست اروتیک را از بیشتر محدودههای حیاتبخش زندگیمان بجز سکس، منفک کنیم. و بیتوجهی به رضایتمندیها و بنیان اروتیک کارمان، خودش را به صورت یکجور بیمیلی که نسبت به بیشتر کارهایمان احساس میکنیم نشان میدهد. بهعنوان مثال [باید پرسید] چقدر کارمان را، حتی در سختترین مواقع آن، حقیقتاً دوست داریم؟
نظامی [را تصور کنید] که در آن خیر[۱۰]The Good برحسب سود و نه بر حسب نیاز انسان تعریف میشود، نظامی که نیاز انسانی را تنها با کنار گذاشتنِ اجزای عاطفی و روانی آن در نظر میگیرد… وحشتناکترین جنبهی چنین نظامی این است که کار ما را از ارزش اروتیک آن، قدرت اروتیک آن، از جاذبه حیات و حس رضایت از آن تهی میسازد. چنین نظامی کار را به مجموعهی مضحکی از ضرورتها تقلیل میدهد، به وظیفهای که با انجام دادن آن، برای خود و کسانی که دوستشان داریم، نان و یا نسیان تهیه میکنیم. اما این درست معادل این است که زن نقاشی را کور کنند و بعد از او بخواهند کارش را ارتقاء دهد، و تازه از عمل نقاشی لذت هم ببرد. این نه تنها تقریباً غیرممکن، بلکه شدیداً هم بیرحمانه است.
ما، بهعنوان زنان، باید به راههایی فکر کنیم که جهانمان را حقیقتاً دگرگون خواهند کرد. دارم از ضرورت یک ارزیابی مجدد حرف میزنم، ارزیابیِ کیفیت تمامی جنبههای زندگی و کارمان، ارزیابی اینکه چگونه به سمتِ و درخلال آنها به حرکت درآییم.
خود کلمهی اروتیک از واژهی اروس آمده است، تجسمیابی عشق در تمام ابعادش -که زادهشده از خائوس[۱۱]Chaos خدای یونانی که وضعیت خالی و تاریکی اولیهی هستی را نمایندگی میکرد، به صورت تودهی جمع و فشردهای که … Continue reading است، و قدرت خلاقه و هارمونی را [نیز] نمایندگی میکند. وقتی از امر اروتیک حرف میزنم، از آن در حکم نیرویی حیاتی برای زنان حرف میزنم، در حکمِ یک انرژی خلاق و توانیافته که دانشِ حاصل از آن و کاربردش را در زبانمان، تاریخمان، رقصمان، دوستداریمان، کار و زندگیمان بازمیجوییم.
اقدامات مداومی در جریان است تا پورنوگرافی با اروتیسم برابر گرفته شود، دو کاربرد از امر جنسی که مطلقاً متضادند. در نتیجهی چنین اقداماتی، مرسوم است که امر معنوی (روانی و عاطفی) را از امر سیاسی جدا کنیم و آنها را ضد و نقیضِ یکدیگر ببینیم. «منظورت چیست؟ [مثلاًّ] یک انقلابی شاعرمسلک، یک دلال اسلحه که اهلِ مراقبه هم باشد؟!» به همین منوال ما دست به جداسازی امر معنوی از امر اروتیک هم زدهایم. نتیجهی این، تنزل دادن امر معنوی تا عالَم تأثرات سرکوفته بوده است، [تا] عالَمِ زاهدی که بزرگترین خواستهاش این است که [دیگر] هیچ احساس نکند. اما چیزی از حقیقت از این دورتر نیست. چراکه موضع زاهد، موضع بیشترین ترس[ها] و سنگینترین بیتحرکی[ها]ست. پرهیزگاری مفرط زاهد به وسواس غالب [او] تبدیل میشود. و این نه حاکی از خویشانضباطی و خود-چیرگی[۱۲]Self-Discipline که از سر انکار خویشتن[۱۳]Self-Abnegation است.
دوشقّگی میان امر معنوی و امر سیاسی نیز کاذب است و [خود] از توجه ناکافی به دانش اروتیکمان نشئت گرفته است. زیرا پلی که این دو را به یکدیگر وصل کند، با امر اروتیک -حِسّانی- شکل میگیرد؛ با بروزات فیزیکی، عاطفی و روانیِ آنچه درونِ هر یک از ما در عمیقترین و قویترین و غنیترین درجه است و به اشتراک گذاشته میشود: تمنیات [خاص] عشق، در عمیقترین معناهایش.
عبارت بامسمّای «حس خوبی بهش دارم»، گذشته از ظواهر امر، به قدرت امر اروتیک در دانشی حقیقی صحه میگذارد. معنای آن نخستین و قویترین نور هدایتگر به سمت هر نوع ادارک و فاهمه است. و فاهمه، خدمتکاری است که تنها میتواند به آن دانشِ زادهشده در عمق خدمت کند و روشنش سازد. [حال آنکه] امر اروتیک، دایه و پرورندهی تمامیتِ عمیقترین دانشِ ماست.
امر اروتیک برای من از چند جهت به کار میآید؛ نخست از جهت قدرتی که از سمت آن، و از طریق عمیقاً سهیم شدن در هر مشغله و فعالیتی با یک شخص دیگر به دست میآید. شریک شدن در سرخوشی، خواه فیزیکی، خواه عاطفی یا روانی و ذهنی، بین شرکا پُلی میسازد که خودْ مبنای فهم بسیاری از چیزهایی که میان آنان به اشتراک گذاشته نشدهاند خواهد شد، و تهدید حاصل از تفاوتهای آنها را کاهش خواهد داد.
کارکرد مهم دیگری که اتصال اروتیک دارد، از جهت زیرلایهی گشوده و خالی از ترسی است که برای ظرفیت سرخوشی من فراهم میآورد. نحوهای که بدنم به اقتضای موسیقی کش میآید و به پاسخ راه میگشاید و [میتواند] به عمیقترین ضرباهنگهای آن گوش بسپارد… پس هر سطح دیگری از تجربهی حسیام نیز به تجربهی ارضاکنندهی اروتیک راه دارد، خواه این تجربهی حسی در رقصیدن باشد، خواه در ساختن یک کتابخانه، خواه نوشتن یک شعر و خواه [در حدّ] سبکسنگینکردن یک ایده.
این قسم اتصال با خویشتن که به اشتراک گذاشته میشود، سنجهای میشود برای یکجور سرخوشی که میدانم قادر به احساس[و تجربهی آن] هستم؛ متذکرِ ظرفیتی میشود که برای احساس کردن دارم. و این دانش عمیق و جایگزینناپذیر از ظرفیتم برای سرخوشی، سبب ساز شکلگیریِ یک سطح انتظار از تمام زندگیام خواهد شد؛ انتظار اینکه زندگیام در حیطهی این دانشْ زیسته شود که چنین رضایتی [دست آخر] ممکن است، و لازم نیست نام ازدواج، خدا، یا حیات اخروی را به خود بگیرد.
به همین دلیل است که امر اروتیک اینهمه هراسآور است، و وقتی هم که به رسمیت شناخته میشود، اغلب تنها به اتاق خواب تقلیل مییابد. به این خاطر که تا آغاز به عمیقاً احساس کردنِ همهی جوانب زندگیمان کنیم، قدم در راه این مطالبه میگذاریم که خود، مشغلهها و فعالیتهای زندگیمان را در انطباق با سرخوشیای قرار دهیم که [دیگر] میدانیم ظرفیتاش در ما موجود است. دانش اروتیکمان ما را توانمند میسازد، لنزی است که از دریچهی آن تمام جوانب هستیمان را موشکافی میکنیم. ما را وامیدارد که صادقانه همهی آن جوانب را ارزیابی کنیم که آیا فحوای متناسبی در زندگیهایمان دارند؟ و این مسئولیت سنگینی است که از درون بر عهدهی هر یک از ما گذاشته میشود، که به سهل والوصول، به جنس بنجل، به انتظارات عرف، و به آنچه صرفاً ایمن مینماید، عادت نکنیم.
موقع جنگ جهانی دوم، ما، بستههای پلاستیکی دربستهای میخریدیم حاویِ مارگارین سفیدِ رنگنخورده، بههمراه حبهای رنگ خوراکی زرد، به هیئت یک یاقوت کوچک، که داخل جلد شفاف مارگارین میگذاشتند. مارگارین را مدتی بیرون میگذاشتیم تا نرم شود، بعد حبه را توی جلد مارگارین میشکستیم که باعث میشد رنگ زرد بر تودهی بیرنگ مارگارین رها شود. بعد با مراقبت آن را بین انگشتهایمان میگرفتیم و محتاط و آرام چند مرتبه میمالیدیمش تا رنگ، خوب به خورد تمام نیمکیلو مارگارین برود و زردش کند.
امر اروتیک را هستهی ویژهای در درون خودم میبینم. فقط کافی است از حبهی فشردهای که دورش را گرفته است رها شود تا در زندگیام جریان یابد و آن را با نوعی از انرژی رنگ زند که تجربهام را به اوج میبرد، حسّانی میکند و نیرویش میبخشد.
اینطور تربیت شدهایم که از آریِ درون خود و عمیقترین عطشها وسوسههایمان بترسیم. اما کافی است بشناسیمشان تا آن قسم از آنها که به بهبود آیندهمان کمکی نمیکنند، بیقدرت و قابل تغییر شوند. ترسیدن از امیالمان آنها را مظنون و به طور الابختکی قدرتمند میسازد چراکه سرکوب هر حقیقت، بدان قدرتی ورای حد تحمل میبخشد. ترس این که نمیتوانیم از اعوجاجاتی که درونمان احساس میکنیم فراتر برویم، ما را رام، وفادار و فرمانبردار -با تعریفی از بیرون- نگه میدارد؛ ما را به پذیرش بسیاری از سویههای ستمی که از جایگاه زن میبینیم سوق میدهد.
اینکه بیرون خودمان، یعنی فقط بر مبنای رهنمودهای خارجی و نه هرگز به تأسی از نیازها و دانش درونی خود زندگی میکنیم، اینکه بهدور از سائقهای اروتیک درونمان زندگی میکنیم، یعنی گذاشتهایم زندگیمان با شکلهای خارجی و بیگانه حصر شود، یعنی تابع اقتضائات ساختاری شدهایم که حتی بر اساس نیاز انسان -به طور کلی- نیز ساخته نشده است چه رسد به نیازهای فرد. اما [در مقابل]، وقتی شروع به زندگی کردن از درون به سمت بیرون میکنیم، وقتی در تماس با نیروی امر اروتیک در درونمان قرار میگیریم، درحالی که میگذاریم این قدرت، مطلعمان کند و بر اعمالی که نسبت به جهان اطرافمان انجام میدهیم نور بتاباند، آنگاه است که تازه مسئولیت خویشتنمان را به عمیقترین معنا پذیرفتهایم. در همان حال که شروع به بازشناسیِ عمیقترین احساساتمان میکنیم، بناچار از عادتی دست میشوییم، عادتِ رضا دادن به رنج و به نفیِ خویشتن، و نیز به آن کرختی که جامعه، اغلب بهعنوان تنها بدیل آن پیش پایمان گذاشته است. [پس از این،] اقداماتمان علیه ستم، درپیوستهی خویشتنمان میشود، خویشتنی مشتاق که از درونْ توان مییابد.
من در تماس با امر اروتیک کمتر مایل به پذیرش بیقدرتی خواهم بود، سایر وضعیتهای مهیا برای بودن را نیز که سرشتیّ و مادرزادیِ من نیستند نمیپذیرم، از این قبیل وضعیتهایند: کنارهجویی، ناامیدی، خودکمبینی، افسردهجانی و انکار نفس[۱۴]Self-Denial.
و بله، سلسلهمراتبی وجود دارد. فرقی هست میان رنگ زدن پرچین حیاط و نوشتن یک شعر، اما فقط از نظر کمّی. و برای من، فرقی نیست میان نوشتن یک شعر خوب با اینکه تنم را حائل آفتاب و تن زنی که دوست میدارم کنم.
این به آخرین ملاحظهام بر امر اروتیک راه میبرد. سهیم شدن در احساسات یکدیگر، فرق دارد با استفاده از احساسات دیگری، آنطور که مثلاً یک دستمال کاغذی را استفاده خواهیم کرد. وقتی از تجربهمان، چه اروتیک چه غیر از آن، روی برگردانیم، عوضِ مشترک شدن، احساسات کسانی را که با ما در آن تجربه مشارکاند، استفاده کردهایم. و استفاده بدون رضایتِ استفادهشونده، سوءاستفاده [و آزار] است.
برای آنکه احساسات اروتیکمان قابل استفاده گردند، باید آنها را شناسایی کنیم. نیاز به مشترک شدنِ احساس[اتِ] عمیق، یک نیاز انسانی است. اما این نیاز، در سنت اروپایی-آمریکایی، با گردهمآییهای[۱۵]Comings Together اروتیک خاص و [البته] ممنوعهای ارضا میگردد. مشخصهی این موارد، تقریباً همیشه یکجور انکار و رویگردانی همزمان [با وقوعشان از آنها] است، نوعی ظاهرسازی از طریق نامیدنشان به اسامی دیگر، مثلاً به نام یک دین [و مذهب]، یک تشنج عصبی، یکجور خشونتِ لاتی یا چیزی شبیه دکتربازی. و این جور بد نامیدنِ نیاز و فعل، به آن قسم آشفتگیای دامن میزند که به پورنوگرافی و هرزهانگاری میانجامد، به سوءاستفاده از احساس.
آنگاه که اهمیت امر اروتیک را در پرورش و نگهداریِ قدرتمان نادیده میگیریم، یا آنگاه که خویشتنمان را، درحالی که داریم نیازهای اروتیک خود را به اتفاق دیگران ارضا میکنیم نادیده میگیریم، یکدیگر را بهعنوان ابژههای ارضاء شدن استفاده کردهایم، عوضِ اینکه سرخوشیمان را در به رضایت رسیدن، مشترک شده باشیم… عوضِ اینکه بین تشابهات و تفاوتهایمان اتصال برقرار کرده باشیم. امتناع از آگاه بودن بر آنچه احساس میکنیم، در هر موقعیتی، هرچقدر هم آسایشبخش به نظر برسد، به منزلهی انکار بخش اعظمی از تجربهمان است و به منزلهی رواداری این بر خودمان که به امور پورنوگرافیک، مورد سوءاستفاده، و پوچ فروکاسته شویم.
امر اروتیک نمیتواند دستهدوم [و با واسطه] دریافت شود. بهعنوان یک فمینیستِ لزبینِ سیاه، من احساس، دانش و ادراک ویژهای نسبت به آن خواهرهایی دارم که با هم بهحرارت رقصیدهایم، با هم بازی، و یا حتی دعوا کردهایم. این مشارکت عمیق، اغلب پیشبرندهی اقدامات متفقانه و هماهنگی بوده است که پیشتر ممکن نبودند.
اما برای زنانی که به فعالیتْ تحتِ یک سنت منحصراً اروپایی-آمریکاییِ مردانه ادامه میدهند، به اشتراک گذاری این ذخیرهی اروتیک آسان نیست. میدانم که چنین چیزی، برای من نیز، وقتی که تلاش میکردم خودآگاهیام را با این حالت از زندگی و حسگری انطباق دهم، در دسترس نبود. تنها اکنون است که بیشتر و بیشتر زنانی را میبینم، که خود را بهصورت زن تعریف میکنند، و آنقدر شجاعاند که مخاطرهی به اشتراکگذاری ذخیرهی الکتریکیِ امر اروتیک را میپذیرند بی آنکه روی برگردانند، و بی آنکه ماهیت خلاق و فوقالعادهْ قدرتمندِ چنین مراودهای را تحریف کنند. بازشناسی قدرت امرِ اروتیک درون زندگیهایمان، به ما انرژیی برای پیگیری تغییرات راستین در جهانمان میدهد، به عوض اینکه صرفاً به جابجایی شخصیتها در یک نمایش ملالآور همیشگی بسنده کنیم.
چراکه [به این ترتیب] نه تنها با سرچشمهای که در ما از هرچیز خلاقتر است تماس برقرار کردهایم، بلکه در برابر یک جامعهی نژادپرست، پدرسالار و ضد-اروتیک، کاری مادینهسرشت و خود-تأیید-گرانه[۱۶]Self-Affirming انجام دادهایم.
پانویسها
↑۱ | Sister Outsider: Essays and Speeches |
↑۲ | Information |
↑۳ | Consciousness |
↑۴ | Non-rational |
↑۵ | Sensation |
↑۶ | Plasticize |
↑۷ | Chaos |
↑۸ | Excellence |
↑۹ | Unintentional |
↑۱۰ | The Good |
↑۱۱ | Chaos خدای یونانی که وضعیت خالی و تاریکی اولیهی هستی را نمایندگی میکرد، به صورت تودهی جمع و فشردهای که اقسام قدرتها از دل آن به بروز میرسیدند. خائوس پدر/مادرخدایان دیگری نظیر تارتاروس و اروس بود. این کلمه با تلفظ کیوس امروزه بهمعنای وضعیت آشفتگی و بیسامانی به کار میرود. |
↑۱۲ | Self-Discipline |
↑۱۳ | Self-Abnegation |
↑۱۴ | Self-Denial |
↑۱۵ | Comings Together |
↑۱۶ | Self-Affirming |
مطلب خوبی بود. ولی نیاز به ویرایش داره
کسی از این متن سردرگم چیزی فهمید؟ به نظر میاد ترجمه نیاز به ویرایش داره