سر آویزان مدوسا
صبح یکشنبه ۱۷ بهمن یک قتل دیگر حیرتزدهمان کرد. حیرت زدهمان کرد؟ زنکشی سالانه قربانیان زیادی میگیرد اما خبر امروز فقط یک خبر نبود. نمایشی تمام عیار بود، سر بر آورده از یونان باستان، پرسئوس! مردی عادی که با بریدن سر مدوسا توانسته بود پا به دنیای قهرمانان بگذارد داشت در کوچههای اهواز قدم میزد. لبخندی غرورآمیز بر لب، شمشیری بر دست و افتخار دستمشت کردن در موهای گرهخوردهی سر بریده شدهی دختری ۱۷ ساله، مونا حیدری که بیحرف پس و پیش همسرش بود. مطلبی حاشیهای که در چند ماه آینده در دادگاه بارها به زبان خواهد آمد. گزارهای بیاهمیت که احتمالا یکی از مهمترین ارکان دفاعی وکیل پرسئوس (۱) خواهد بود.
خبر منتشر شد و قیامتی برپا شد، «ما و سر بریدهای در خیابانها؟» «سر ببرند؟» «در خیابان هم نمایشش میدهید؟» گویا مسئلهی نمایش دادن این عمل خشونتبار از فعلش مهمتر باشد. که البته این هم مضمون خبرهای شوکهکنندهی پیشین است، «سر بریدهی دختری بر لب حوض» و بهت و حیرتی که روزنامهها، توییتر و اینستاگرام را درخود فروبرد، «بریده شدن سر رومینا اشراقی با داس به دست پدرش».
بالا پایین کردن درگاه اینترنتی خبرها کافیست تا کلمهی «زن» چسبیده به کلمهی هفده ساله بدجوری در چشم مخاطب فرو رود. زن؟ البته قضیه آنقدر بلبشو هست که هر طرفش را بگیری به غائلهای تمام عیار ختم میشود. این کلمهی «زن» هم مانند «همسر» بودن دختر ۱۷ ساله گزارهای حاشیهایست که بیشتر در دادگاه و از زبان تیم مدافع پرسئوس کاربرد خواهد داشت.
و اما نقش پرسئوس در چرخاندن سر قطع شدهی مدوسا، مدوسا زادهی خاندان گورگون، با سرنوشتی شوم که در آن از پادوهای جهان قهرمانان گرفته تا آتنا و هرمس و زئوس و به روایتی کرونوس دست در دست هم میگذارند تا سر مدوسا از تنش جدا شود، و پرسئوس دستهایش را در موهای او گره بزند و با این اسلحهی میمون پا به دنیای قهرمانان بگذارد. همدستی بسیاری از این خدایان با یکدیگر تکرارنشدنی است، سوال این است که چه شده که از خدم و حشم جهان خدایان گرفته تا زئوس کمربستهاند که پسری نوجوان را بی هیچ چشمداشتی یاری کنند و سلاحهای تکینشان را در اختیار این بچهتازه بالغ که حتی قهرمان هم نیست میگذارند؟ تا سر زنی را از تن جدا کند؟ هستند راویان اسطورهای که میگویند داستان مدوسا در واقع داستان رنج زنان است.
مدوسا یکی از معروفترین هیولاهای زن یونان در داستانهای اساطیر است، و تا پیش از اینکه به سیمای هیولا در بیاید، پیچ و خمهای وحشتناکی را طی میکند. برای کسانی که با اسطوره آشنایی دارند، اولین تصویری که با نام مدوسا در ذهن نقش میبندد، چهرهی زنیست با چشمانی از حدقه بیرونزده، موهایی که هر کدام مارهایی رونده به اطرافند، و دهانی باز، که به بدنی متصل نیست. اما مدوسای گورگون، پیش از آنکه تبدیل به کشندهترین اسلحه پرسئوس، پهلوان محبوب یونانی شود، دختر جوانی با زیبایی کمبدیل و ندیمهی معبد آتنا بود. پوسیدون (خدای دریاها، طوفانها، زلزلهها و اسبها) در معبد آتنا به مدوسا تجاوز میکند، آتنا که با پوسیدون پیش از این هم سر جنگ داشته، از اینکه این همخوابگی (بخوانید تجاوز) در معبدش اتفاق افتاده است، به شدت عصبانی شده، و مدوسا را تبدیل به هیولایی میکند، آتنا چنان صورت زشتی به مدوسا میدهد که تنها یک نگاه در چشمانش فرد مقابل را (بخوانید مرد مقابل را) (۲) به سنگ بدل میکند، اتفاقهای بسیار در پی این خشم آتنا نسبت به مدوسا میافتد، و خدایان دیگر هم دست به دست هم میدهند تا در نهایت پرسئوس سر مدوسا را به واسطه ابزارهایی که الههها و خدایان در اختیارش گذاشتهاند، از تن جدا کند. پس از آن مدتها سر مدوسا به عنوان سلاحی کشنده در دست پرسئوس بود، و در نهایت در قالب یادگاریای به آتنا تقدیم شد تا روی طاقچهاش بنشیند.
نمادی ماندگار برای عبرت گرفتن تمام زنها و دخترانی که میخواستند نظم موجود جهان خدایان را برهم بزنند، مدوسا در واقع همچنان که یکی از قدرتمندترین سلاحهای دارو دستهی خدایان بود، یکی از بزرگترین تهدیدهای برهم زدن کاسه کوزهی فرمانبرداری برای خدایان نیز محسوب میشد. در واقع اگر خواسته یا ناخواسته به اصطلاح به «گناه» آلوده میشدی باید از بین میرفتی چه بهتر که با خشونت بیشتر و با حواشی بیشتری تا داستانهای ماندگارتری هم از مراحل نابودی سرکشیت بر جای بماند، چرا که مدوسا پس از آنچه بر او در معبد آتنا رفت و طرد و تبعیدی که در پی آن متحمل شد، بیش از هر چیز خشمگین بود، و خشم در برابر ارادهی خدایان دستکم در اسطورهها پایان خوشی ندارد. خدایان یونان باهوشتر از آن بودند که بگذارند ندیمهای نامیرا در معبد آتنا برایشان از زیبایی دیدن خورشید صحبت کند. شباهت بین آنچه امروز شاهد آن بودیم و آنچه بر مدوسا رفته است کمنظیر است، آنقدر که بتوان به راحتی تصویر پسر را کنار عکسهایی از مجسمهی پرسئوس گذاشت.
بسیاری اما با خبر کشته شدن مونا حیدری و کسانی که نباید بگذاریم نامشان از خاطرمان برود حتی اگر پای اجسادشان به همهمهی اخبار باز نشده، غمگین نشدند و آنچه زیر پوستشان حس میکردند مور مور شدن بر اثر تصور آنچه دقایقی پیش از وقوع قتل بر دختر گذشته نبود، آنها از دیدن این نمایش خونشان به جوش آمد. نه برای اینکه سر بریدن بد است و بدتر از آن سر بریدن در ملاءعام، برای اینکه از هر طرف بروی بر وحشتت افزوده خواهد شد، چه مسیر را بر پایهی انتقام بگذاری، چه بروی به دنبال عدالتخواهی برای اسمهایی که به گوش ما هم نمیرسد و از همه بدتر اگر خدایناکرده دست بر مسئلهی پیشگیری از زنکشی بگذاری.
داستان مدوسا مانند بسیاری از داستانهای اساطیر توسط زنان عصر جدید بازخوانی شد. مدوسا همچون آتش زیرخاکستری بود که پدرسالاری و مردسالاری هر چه کردند جلوی نفسهای دمنده بر آن را بگیرند نشد، سر بریدهی دختر گورگونها تبدیل به نمادی برای انتقام تاریخی تمام زنهایی شد که به قتل رسیدند، زنده زنده سوزانده یا خاک شده بودند، و یا به راحتی در سکوتی جمعی از حق بر بدنشان بیگانه شدند چرا که بدنشان میتوانست محل نزاعی باشد بر سر منافعی که خود هیچ نفعی از آن نداشتند.
و اما ما، مخاطبانی که با نفسهای حبس شده به لبخند تحقیرآمیز پسر جوان خیره شدیم، و هر از چندگاهی سعی میکنیم با شوک برآمده از اخبار زنکشی کنار بیاییم. چهطور میشود شاهد این خشونت بود و کنار آمد؟ به نظر میآید تنها عقلانیت پشت نگاه نظارهگر این باشد که زنهای قربانی زنکشی برای مشاهدهگرانِ بیتفاوت «دیگریای» هستند که بین آنها و خودشان دریاها فاصله میبینند. حتی در اسطوره هم برای پذیرفتنیتر شدن قتلی فجیع باید ابتدا مقتول را از انسانیت دور کرد؛ مدوسا نمیتوانست مدوسا باشد مگر اینکه ابتدا تبدیل به هیولایی شود. مگر میشود نیمی از جمعیتمان را از شان و منذلت انسانی تهی کنیم، اما همچنان آنها را نیمی از جمعیتمان بدانیم؟ حقیقت این است که نگاهی قضاوتگرتر از تاریخ نیست، و سکوت در برابر جنایاتی اینچنینی همان لکههای خونی خواهد شد که نسلهای بعد روی دستهای نظارهگران خاموش کشف خواهند کرد.
صد البته که نقش قانون و قانونگذار در بحران زنکشی غیرقابل انکار است. پیشگیری از جرمهایی از این دست با قوانین سختگیرانهای امکانپذیر میشود. در وضعیت فعلی که حلقهی قوانین بیش از پیش دور زنان تنیده میشود، آیا باید منتظر بمانیم تا خود قربانیان فکری به حال خودشان بکنند؟ چراکه قتل درنهایت مسئلهای اجتماعیست و اگر ناامنی حاصل از زنکشی گریبان همه را گرفته است دستکم میتوانیم انعکاسدهندهی اضطرار این وضعیت باشیم. فکر کردن به امکانهای موجود و راهحلهایی برای فهم آنچه به راحتی نام زنکشی را بر آن اطلاق میکنیم میتواند در نبود ساز و کارهای قانونی شروعی باشد برای به رسمیت شناختن این بحران و نه نادیدهگرفتن آن.
امروز اگر گردن کلفتی این پسر و برادرش و نمایشی که بر پا کردند را دیدیم و خونمان به جوش نیامد، باید بدانیم یک جای کار بسیار ایراد دارد، اگر درگیر لفاظی بین زن بودن و دختر بودن، همسر بودن یا نبودن، دختر پدری بودن یا نبودن و از همه سیاهتر و بدتر بر گناهکار بودن یا نبودن مدوساها شویم، باید برگردیم و ببینیم که چه زن و مرد، چه آتنا و چه پوسیدن، همگی دستی بر مسلح کردن این پرسوئوسها داشتهایم.
۱) پرسئوس پهلوانی بود که توانست سر مدوسا را از بدنش جدا کند و آندرومده را از دست هیولای دریایی پوزئیدون نجات دهد. در بعضی از اساطیر پرسئوس ارتباطی نیایی با پارسها پیدا میکند.
۲) شواهدی مبنی بر اینکه مدوسا قربانی زن در روایات داشته باشد موجود نیست.
۳) در بعضی از روایات شروع تنش بین آتنا و مدوسا از تفاضای مدوسا برای رفتن به جنوب و دیدن خورشید سرچشمه میگرفته که چون آتنا با خروج مدوسا از معبد موافقت نمیکند، مدوسا به آتنا میگوید که او (آتنا) به زیبایی مدوسا رشک ورزیده است.
عکس اصلی متن: بریده شدن سر مدوسا توسط پرسئوس (شماره ۴)، چاپ اچینگ، آندره رکس (۱۹۴۵)
بسیار تاسف انگیز ورقت انگیز هست همچین اعمالی که دخترکان بینوا وزنان بیدفاع،اینجور قتل عام میکنن یه جای کار میلنگه،واون قانون است ،تا زمانیکه قانون درست نشه ،مردها ناجوانمرد،به کشتاربیرحمانه شون ادامه خواهند داد انهم بدون کوچکترین ترسی از مجازات شدن
تشبیه بسیار جالبی بود از اون نگاه سانتی مانتال فاصله گرفتید و به عمق مسأله توجه کردید