مراد فرهادپور و پرویز صداقت در گفتگوی زیر به رابطه اقتصاد و سیاست، نولیبرالیسم در ایران، بحرانهای داخلی و خارجی و نسبت آنها با تغییر سیاسی، چشماندازهای کوتاهمدت و درازمدت و تحلیل جنبشهای اجتماعی امروز ایران میپردازند. هر دو معتقدند برونرفت از بحرانهای ساختاری فعلی بدون تغییر سیاسی ممکن نیست و هر دو بر ضرورت مبارزه دموکراتیک ضدسرمایهداری تأکید میکنند.
آخرین کتاب هاروی با عنوان «مارکس، سرمایه، و جنون خرد اقتصادی» راهنمای هر سه مجلد «سرمایه» است. او در این کتاب سراغ عقلانیتستیزی بنیادین نظام سرمایهداری میرود. آنچه در ادامه میآید مصاحبه مجله ژاکوبن با او درباره این کتاب، نیروهای خلاقه و مخرب سرمایه، تغییر اقلیمی و اهمیت کتاب «سرمایه» است.
نائومی کلاین در کتاب خود با عنوان «آخرین فرصت تغییر: سرمایهداری در تقابل با شرایط اقلیمی» درباره نبردی حیاتی برای سرنوشت زمین مینویسد که در آن یا ما مهار سیاره زمین را از سرمایهدارانی که آن را ویران کردهاند پس میگیریم، یا شاهد از بینرفتن آنیم.
در گفتوگوی زیر، وندی براون، از مشهورترین متفکران و نظریهپردازان سیاست معاصر، معتقد است وجه خاص و نوی نولیبرالیسم اقتصادیکردن همه شئون حیات انسانی است. در ضمن او نولیبرالیسم را فرم متمایزی از «حکمرانی» میداند که از خرد اقتصادی اشباع شده است. موضع براون در حد فاصل مارکس و فوکو است: «ترکیبی از این دو به شیوههایی که خودشان اگر بودند تاب نمیآوردند».
در آمریکا هیچ تضادی با دموکراسی یا نبود کذایی دموکراسی به چشم نمیخورد، چون ایالات متحده هیچوقت نظامی مبتنی بر دموکراسی نبوده. این واقعیتی دشوار است که خیلیها نمیتوانند با آن روبهرو شوند، و احتمالا بیشتر مایلند از کنار چنین ادعایی با انگ نامعقولبودن بگذرند.
در صدمین سالگرد انقلاب روسیه چاینا مییویل، نویسنده و فعال سیاسی بریتانیایی، کتابی نوشته با عنوان «اکتبر: داستان انقلاب روسیه». این کتاب در بسیاری از محافل بریتانیایی به بحث گذاشته شده و درباره آن بسیار نوشتهاند. آنچه در ادامه میآید متنی است که ایستر لسلی روزنامهنگار و نویسنده در جلسه نقد و بررسی این کتاب ارائه کرده است.
مراد از پوپولیسم در اروپای امروز شیوهای از حکومتداری نیست، بلکه برعکس، یکجور دست رد زدن به روالهای معمول حکومتی است. پوپولیست در تعریف کنونی نخبگان حکومتی و ایدئولوگهایشان کیست؟
تا چه حد میتوان ترامپ را با هیتلر مقایسه و بین ظهور ترامپ در ایالات متحده از سال ٢٠١٥ به بعد و ظهور هیتلر در اواخر دهه ١٩٢٠ و اوایل دهه ١٩٣٠ در آلمان تشابه برقرار کرد؟ و فاشیستخواندن کارزار ترامپ به لحاظ سیاسی چقدر مفید فایده است؟
بهجای تسلیمشدن به تحلیلهای تکعلیتی، ماخولیای شکست، تأکیدهای خودبزرگبینانه یا خطابههای اخلاقگرا و تقدیرباور درباره یک «گذار آرام» بهتر است اکنون تحلیلی فراگیر از شبکه پیچیده عواملی ارائه دهیم که دست در دست هم فاجعه کنونی را به بار آوردند.
«هفده تناقض و پایان سرمایهداری» آخرین کتاب دیوید هاروی، استاد برجسته انسانشناسی و جغرافیا در مرکز فارغالتحصیلان دانشگاه نیویورک، است. البته ماه گذشته کتاب جدیدی از او منتشر شده که هنوز در محافل آکادمیک و روشنفکری خوانده نشده است. «هفده تناقض» را میتوان در ادامه «معمای سرمایه و بحرانهای سرمایهداری» خواند. دو کتابی که، برخلاف دیگر آثار هاروی، اینک ترجمهای موثق از آنها در دست است، اولی به قلم مجید امینی و خسرو کلانتری و دومی به قلم خود مجید امینی. هاروی در «معمای سرمایه» تبیینی از بحران ٢٠٠٨ بر مبنای نظریه گردش سرمایه ارائه و حرکت سرمایه را به جریان گردش خون در بدن تشبیه میکند: «سرمایه، خونی است که در کالبد تمامی جوامعی که سرمایهداری میخوانیم جریان دارد». در «هفده تناقض» همین جریان خون جوامع سرمایهداری بررسی میشود منتها از منظر تناقضهایی که ذاتی سرمایهاند. کتاب با بصیرتی مارکسی شروع میشود: «بحرانهای ادواری یا گاهوبیگاه مختص اقتصادهای سرمایهسالارند». او بیش از ٤٠ سال است کلاسهایی را درباره «سرمایه» مارکس برگزار میکند و نویسنده دو جلد «راهنمای» خواندن سرمایه است. با ترجمه «معمای سرمایه» و «هفده تناقض» میتوان امیدوار بود باب بحث درباره هاروی به اتکای دو متن مذکور باز شود؛ بحثی که در سالهای اخیر بهواسطه ترجمههای مغلوط از این متفکر برجسته به تعویق افتاده بود. مصاحبه مذکور را جاناتان دربیشایر از مجله پراسپکت با هاروی انجام داده است.