پیام زیرگذر میدان ولیعصر این است که با همراه خودتان بنشینید، نفسی تازه کنید و بروید. پیام، پیام گفتوگو و دیدار و جمعشدن نیست. پیام عبور و رفتن است و دقیقاً برعکس این فضا در محوطه تئاتر شهر وجود دارد. محیطی که برای این همزیستی مساعد است و تنوع فضایی و امکان نشستن سرتاسری از ویژگیهای آن است. حال که در آستانه از دست دادن این فضای عمومی هستیم، چه چیزی جای آن را خواهد گرفت؟ چه چیزی به جای این دریغ به مردم شهر داده میشود؟ چه چیزی غریبگی ما را کمتر خواهد کرد؟
هشت سال پيش زمان جشنواره تئاتر اينجا پر بود از دانشجو و مهمانان خارجی، ولی امروز كسی جرات ندارد ساعت ده شب بيايد تئاتر شهر. محدوده پر شده از كارتنخواب و كيفقاپ. شيشههای ماشينها را میشكنند و دزدی میكنند، خفتگيری میكنند، امنيت نيست، اينجا ديگر محل فرهنگی نيست.
چهارراه ولیعصر قلب تهران است. اکنون سرکوب فضای عمومی در چهارراه ولیعصر علاوه بر منطق کنترلی، منطقی طبقاتی نیز یافته است.
این که ما در نمایش «سربسته از تهران» شاهد سوژه ماخولیایی هستیم یا نه، مسئله این نمایش نیست. پرسش اساسی که پس از دیدن سربسته با آن مواجه میشویم این است: ابژه از دست رفته کاراکتر زن این نمایش چیست؟ جامعه ما چه چیزی یا چه کسی را از دست داده است؟ و با از دست رفتن این ابژه در حقیقت چه چیزی را از دست دادهایم؟
زیرگذر چهارراه ولیعصر درابتدای سال گذشته افتتاح شد و همراه با خود مجموعهای از اعتراضات و مباحث شهری و موضوع حق مردم بر شهر را پیش کشید. امیر طهرانی در متن زیر با دستمایه قرار دادن این زیرگذر تلاش کرده است که به ساختار اجتماعی و شهری تهران بپردازد. نویسنده این متن بر این باور است که مسئله تنها بر سر احداث یک زیرگذر نیست، بلکه او مجموعه مناسباتی را در نظر دارد که این زیرگذر تحت آنها تولید میشود و شیوه خاص حکمرانی در تهران را در پی میآورد. به عقیده طهرانی، پرداختن به این موضوع زمانی اهمیت مییابد که صحبت از اجرای طرحهای مشابه در میدانهای مهم دیگر شهر نیز مطرح میشود. نمیتوان با احداث یک زیرگذر در یک میدان یا یک چهار راه از ضایع شدن حق مردم به شهرشان سخن راند؛ بلکه در نظر گرفتن این زیرگذر در مقیاس بزرگترِ خیابان انقلاب و خیابان ولیعصر، که به سرعت در حالِ تغییرند، و کلانتر از آن، در مقیاس شهر تهران است که این بحث را معنادار میکند.
به گواه بسیاری از دستاندرکاران فرهنگ و هنر وضعیت در این عرصه بهتر از پیش شده است. آنها برای اثبات مدعایشان از رشد مخاطب و تولید هنری در یکی دوسال اخیر شاهد می آورند. از این حیث به نظر نویسندهی این مطلب تابستان گذشته نمونهی کمیابی است. اما چه چیز باعث این رشد مخاطب و گردش پول و سرمایه در هنر شده است؟ تلویزیون، تبلیغات و تمناهای سیاسی واجتماعی مخاطبان چه تأثیری در این فرایند جذب مخاطب داشته است و این مخاطبان چه کسانی هستند؟