نقدی بر حصارکشی تئاتر شهر
چهارراه ولیعصر قلب تهران است. اکنون سرکوب فضای عمومی در چهارراه ولیعصر علاوه بر منطق کنترلی، منطقی طبقاتی نیز یافته است.
«شهرسازی انجام دادن مدرن وظیفهی بیوقفهای است که قدرت طبقاتی را محفوظ نگاه میدارد: حفظ اتموارگی زحمتکشانی که شرایط شهری تولید آنها را به طور خطرناکی مجتمع ساخته بود. شهرسازی میدان مطلوب مبارزه دائمی شد که باید علیه تمام جوانب این امکان آشنایی صورت میگرفت. تلاش همه قدرتهای مستقر، بر مبنای تجارب انقلاب فرانسه، برای افزایش وسایل حفظ نظم در خیابان، سرانجام در حذف خیابان به اوج خود میرسد» جامعه نمایش: گی دوبور
چهارراه ولیعصر قلب تهران است. در این نقطه است که فرهنگ، زندگی روزمره و مبارزه اجتماعی بهم متصل میشوند. مراکز فرهنگی نظیر تئاتر شهر در میانه این قلب، تالار وحدت در سمت شرقی آن، راسته کتاب فروشیها در سمت غرب، مراکز دانشگاهی و آموزشی نظیر دانشگاه تهران، دانشگاه امیرکبیر، دانشگاه هنر، دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد واحد تهران مرکزی، پژوهشکده فرهنگ و هنر جهاد دانشگاهی و دبیرستان البرز در پیرامون آن، کافههایی همچون گودو، گرامافون، چهارسو، پارک دانشجو با چهار چهره متفاوتش (مرکز تئاتر، پاتوقی برای دانشجویان دانشگاههای پیرامون، اجتماع دستفروشان و…) و مراکز تجاری نظیر بازار کامپیوتر رضا، همه در این نقطه جمع شدهاند. در این نقطه است که به لحاظ فضایی، بلوک طبقاتی بین طبقه متوسط و طبقات کارگری و تهی دستان، شکل میگیرد.
نقطهای که شکاف فضایی شهر تهران است و تهران را به «تهران پایین» و «تهران بالا» تقسیم میکند. نقطهای که شکاف طبقاتی و شکاف فضایی برهم منطبق شدهاند. این نقطه قلب زندگی طبقه متوسط در شهر تهران است.
نقطهای که اتصال دو نماد اجتماعی و سیاسی است. نماد تحرک اجتماعی و طبقاتی در پانارومای حرکت از جنوب به شمال خیابان ولی عصر و نماد عصیان سیاسی در انقلاب ۵۷ و عصیانهای سیاسی پساانقلابی در تهران.
در سال ۱۳۹۲ و در چهارچوب طرحی که تحت عنوان«فضاهای زیرسطحی شهر تهران» طرح شده بود، نخستین قدم برای اعمال کنترل و تضعیف فضای عمومی چهارراه ولیعصر با نرده کشی چهارراه و احداث زیرگذر برداشته شد و در اواخر سال گذشته بود که زندانِ چهارراه به قامتِ حصارِگلدانها آراسته شد.
اکنون سرکوبِ فضای عمومی در چهارراه ولیعصر علاوه بر منطق کنترلی، منطقی طبقاتی نیز یافته است. همان منطقی که شارل بودلر در قطعه «چشمان مستمندان» از ملال پاریس از تقابل«کافهنشینان و مستمندان» توصیف میکند، اکنون در چهارراه ولیعصر در لوای تقابل سلبریتیهای تئاتر با دستفروشان و تهیدستان، قد علم کرده است.
در دوران مدیریت شهریِ «تهران شهری برای همه»، فضاهای عمومی شهری، اختصاصی سازی میشوند و شهر به gated city تبدیل میشود. اگر زمانی اقتصاددانان منتقد شهری مانند دکتر حسین راغفر هشدار میدادند که تهران در حال سائوپولویی شدن است-سائوپولو شهری است با شهرکهای لوکس گیت شده برای حفاظت در برابر فقرا- اما اکنون تهران پیشی گرفته است و فضاهای عمومی شهر را اختصاصیسازی و حصارکشی میکند.
تئاتر شهر یک بنای مرده نیست که حفاظت از آن با حفاظ صورت پذیرد (بگذریم از آن که اصولا میراث مقوله تک بنا نیست و با بافت پیرامونش تعریف میشود و علاوه بر رابطه بافت با بنا، مقوله منظر میراثی بنا نیز مطرح است-امری که به اشکال مختلف در مورد تئاتر شهر با مسجد چهارراه ولیعصر، نرده های چهارراه و سپس گلدانهای حصار، مخدوش شده است)، بلکه میراثی زنده است که هویت ارتباطیاش با فضا جزئی از ارزش میراثیاش هست. تئاتر هنری مردمی است که با ارتباط زنده با مردم تعریف می شود، چه تئاتر صحنهای و بر سن باشد و چه تئاترهای خیابانی و شورایی. فضای پیرامونی تئاتر شهر، همواره فضای برگزاری جشنوارههای تئاتر خیابانی یا رویدادهای نمایشی و هنری بوده است، حصارکشی تئاتر معنایی جز کشتنِ حیات پویای تئاتر در رابطه با مردم ندارد. جدا از این پارک دانشجو، فضایی عمومی است، فضایی که به همگان تعلق دارد،به دانشجویان، سربازان، کارگران فصلی، مسافران، دستفروشان و نه فقط به تئاتریها. یکی از ذینفعان پارک نمیتواند بدون مشارکت و نظر سایر ذینفعان درباره فضای شهری نظر خود را تحمیل نماید. مطابق طرح تفصیلی تهران، حصارکشی دور بوستانهای شهری ممنوع است.
مدیریت شهری به اصطلاح انسان محورِ فعلی به دنبال «میدانگاه» در گوشههایی که عملا کارکرد میدانگاه را دارند میگردد یا اسامی جاهایی را بدون کارکرد میدانگاهی، میدانگاه میگذارد. اما یا به دنبالِ فروش پیادهروهاست یا زندهترین فضای عمومی شهر یعنی چهارراه ولیعصر را دسترس ناپذیر و غیرعمومی میسازد.
گویی روش «محمد باقر قالیباف» در مدیریت شهری هنوز ادامه دارد.