skip to Main Content
آسیب‌شناسی یک بحران
اسلایدر فرهنگ پیشنهاد میدان

ترجمه و نقد ترجمه در ایران

آسیب‌شناسی یک بحران

ترجمه و نقدش در ایران سال‌هاست که بحرانی است. تولیدکنندگان این بحران فقط مترجمان یا منتقدان نیستند. این مقاله به حلقه‌های مختلف زنجیره تولید بحران در ترجمه ایران پرداخته است.

انتشار ترجمه‌های نادرست از متون ادبی و نظری در ایران چند دهه اخیر رخدادی مکرر است. هر از چندی کس یا کسانی در رسانه‌ها از این یا آن ترجمه انتقاد می‌کنند و در اغلب موارد مترجم یا کس دیگری به پاسخگویی برمی‌خیزد. این روند یک‌نواخت و بی‌تاثیر به نمایشنامه‌ای می‌ماند که مدام تکرار می‌شود و توجه کسی را، جز شاید چند مخاطب حرفه‌ای، جلب نمی‌کند.

در این نمایشنامه تکراری منتقدان در مقاله‌های خود با زبانی گاه محترمانه و گاه پرخاش‌جو بر اشتباهات فاحش و اغلب حیرت‌انگیز و فجیع مترجمان دست می‌گذارند و مسلط نبودن آن‌ها‌ را بر زبان‌ها‌ی مبدا و مقصد و در مورد کتاب‌های نظری/فنی فهم نادرست آنان را از مفاهیم و مباحث تئوریک متن ترجمه‌شده نشان می‌دهند.

مترجمان در پاسخ‌های خود با پیروی از تاکتیک «فرار به جلو» نخست به منتقد حمله و انگیزه‌های او را از نقد به چالش می‌کشند، به ایرادات ترجمه‌های دیگران اشاره و تاکید می‌کنند که برشمردن اشتباه‌های یک ترجمه به معنای نقد ترجمه نیست. البته اغلب مترجمان در پایان جوابیه‌های خود بیش‌تر انتقادها را وارد دانسته و وعده می‌دهند که خطاها را در چاپ‌های بعدی تصحیح خواهند کرد.

گاه این بحث‌ها‌ متناسب با اهمیت کتاب، شهرت مولف یا مترجم و منتقد با واکنش‌های منتقد، مترجم و دیگران ادامه می‌یابد و سپس به فراموشی سپرده می‌شود تا دوباره منتقدی متنی ترجمه‌شده را نقد کند و داستان از نو تکرار شود.

قصد این مقاله انگشت نهادن بر ایرادهای این و آن ترجمه نیست که دیگران این کار را در مقاله‌های خود کرده‌اند. قصد این مقاله آسیب‌شناسی بحرانی است که بحث‌های هفته‌های گذشته فقط نمونه‌ای از آن است: بحران ترجمه و نقد ترجمه در ایران.

وضع کنونی ترجمه در ایران

اغراق نیست این سخن که ترجمه در ایران، چه در زمینه ادبیات و چه در زمینه متون نظری/فلسفی، در وضعیت مناسبی به سر نمی‌برد. کمتر ترجمه‌ای می‌توان یافت که اشتباهات متعدد و فاحش در آن راه نیافته باشد. اشتباهاتی که به دلیل کیفیت و کمیت خود از تسلط نداشتن مترجم به زبان‌های مبدا و مقصد و ناآشنایی او با موضوع و حوزه‌ متن ترجمه‌شده خبر می‌دهند.

فاجعه اما ابعاد گسترده‌تری نیز دارد: بسیاری ترجمه‌ها نه‌تنها حاوی اشتباه‌های فراوان‌اند که مترجم در آن‌ها چندین صفحه‌ متن اصلی را به دلیل سلیقه شخصی (و نه سانسور) حذف و گاه حتی نظریات و جمله‌هایی از خود را به متن اضافه کرده و محتوای متن را تغییر داده است. بازار کتاب ایران پر است از ترجمه‌هایی که نه از متن اصلی که از ترجمه‌های فارسی کپی یا دزدی شده‌اند، پر از مترجمانی که انگار به ده زبان خارجی مسلط‌اند و ماهی یک کتاب قطور ترجمه می‌کنند که فقط خواندن آن‌ها یک ماه وقت می‌برد و پر از ناشرانی که به‌رغم آگاهی از این کاستی‌ها و رسوایی‌ها کتاب‌هایی از این دست را منتشر می‌کنند.

نمونه‌هایی از این دست فراوان‌اند و نه‌تنها مترجمان و انتشاراتی‌های کم‌اهمیت و بی‌اعتبار که چند مترجم و ناشر شناخته‌شده و معتبر نیز با چنین شیوه‌ها‌یی کتاب تولید کرده‌اند. در این موارد می‌توان به نقد مهرداد رحیمی مقدم به ترجمه‌های نادر فتوره‌چی و پاسخ‌های حیرت‌آور او، نقد احسان مصلحی و رحیمی مقدم به ترجمه‌های پیمان خاکسار و پاسخ او و امیر احمد آریان به این انتقادات، رسوایی ترجمه‌های دزدی و کپی‌شده یغما گلرویی، نقد احسان مصلحی به ترجمه‌های حسین یعقوبی از وودی آلن، رسوایی ترجمه‌های حمیدرضا آتش‌برآب، نقد صالح نجفی به ترجمه‌های آثار دیوید هاروی به فارسی، نقد نجفی بر کتاب «بندگان مشتاق سرمایه» به ترجمه فواد حبیبی و امین کریمی و پاسخ حبیبی به نجفی؛ نقد عبدالله کوثری به ترجمه اسدالله امرایی از کتاب اینس (اثر کارلوس فوئنتس) و بسیاری دیگر اشاره کرد.

این انتقادها هم‌سطح و هم‌ارز نیستند. در مواردی نقد ترجمه به چند خطا در ترجمه‌ کلمات و معانی بازمی‌گردد و در مواردی به دزدی از دیگران و اضافه کردن جمله‌ها و پاراگراف‌های مترجم به متن اصلی. البته کسی که به‌وضوح ترجمه‌های دیگران را به نام خود چاپ می‌کند بیشتر مستحق انتقاد است تا کسی که «فقط» بخشی از متن اصلی را درست نفهمیده و اشتباه ترجمه کرده است.


آسیب‌شناسی بحران ترجمه

مسئولیت وضعیت اسف‌بار ترجمه در ایران فقط بر عهده مترجمان نیست. در این چرخه معیوب عواملی دیگری نیز دست‌اندرکار و موثرند و این عوامل با هم نظامی را می‌سازند که به وضعیت کنونی منجر شده است.

مترجم یا نویسنده‌‌ی جدی نگران از دست رفتن اعتبار خود و نگران داوری برخی مراجع چون ویراستار، ناشر، منتقد و مخاطبان است. اما به دلایل مختلف، که در ادامه به برخی از آن‌ها خواهم پرداخت، این نگرانی‌ها در جامعه کنونی ایران به‌تقریب ناپدید شده‌اند.


مترجم

مترجم در انتقال و بازآفرینی یک متن در زبان مقصد اصلی‌ترین و مهم‌ترین نقش را ایفا می‌کند. دلایل ترجمه‌های اشتباه و غلط‌های فاحش متفاوت و بسیارند، از جمله: مسلط نبودن مترجم به زبان‌های مبدا و مقصد، مسلط نبودن مترجم بر حوزه نظری متن (در ترجمه متون فلسفی یا نظری)، بی‌دقتی، ارزش قائل نشدن برای متن، زمآن‌اندک و شتاب‌زدگی، مشکلات معیشتی و…. البته این دلایل به مترجم‌های تا حدی جدی و معتبر برمی‌گردند. کسی که آثار دیگری را با تغییرات اندک به نام خود منتشر می‌کند نه با مشکل سواد اندک در زمینه ادبی یا نظری که بیشتر و بیش از همه با مشکل شارلاتانیسم و بی‌اخلاقی درگیر است.

یکی از دلایل فراوانی ِ مترجمان نامسلط و ترجمه‌ها‌ی ضعیف در چهار دهه اخیر حذف سیستم صافی در ادبیات ایران است. در گذشته مترجم‌ها‌ی تازه‌کار معمولا کار خود را در مجله‌ها‌ی ادبی و فرهنگی درجه دوم شروع کرده و پای موفق‌ترین آن‌ها به‌تدریج به رسانه‌ها‌ی طراز اول باز می‌شد. اینان پس از ترجمه موفق ِ چند متن ساده‌تر به خود اجازه می‌دادند شاهکارهای ادبی را ترجمه کنند. ناشران معتبر ترجمه شاهکارهای ادبی یا آثار مهم نظری را از مترجمان ناشناخته و بی‌تجربه قبول نمی‌کردند. البته استثناهایی در این رویه وجود داشت. امروزه هر مترجمی بدون هیچ تجربه و کارنامه ادبی به خود اجازه می‌دهد هر کتابی را ترجمه کند و ناشرانی نیز وجود دارند که این ترجمه‌ها‌ را منتشر می‌کنند.

از زمان آغاز ترجمه در ایران، ترجمه از زبان دوم در کشور ما متداول بوده است. مترجمان معتبر ایرانی در دهه‌های گذشته بسیاری از آثار معتبر ادبی جهان به زبان‌های آلمانی، ایتالیایی یا اسپانیایی ووو را نه از زبان اصلی که از زبان‌ها‌ی انگلیسی یا فرانسه به فارسی برگردانده‌اند. متن در هر ترجمه از اصل خود دور می‌شود و ترجمه از زبان دوم کیفیت متن را کاهش می‌دهد حتی اگر مترجم چیره‌دستی متن را ترجمه کند. در کشورهای غربی ترجمه از زبان دوم رایج نیست و مترجم‌های معتبر کتاب‌ها را از زبان اصلی ترجمه می‌کنند.

سانسور نیز در این میان نقش بزرگی ایفا می‌کند تا جایی که برخی مترجمان برای اخذ مجوز انتشار کتاب، خود دست به سانسور متن می‌زنند. تصرف در کتاب دیگری به دلیل سانسور در ناخودآگاه مترجم سبب ترک خوردن سد تصرف به دلایل دیگر نیز می‌شود.


ویراستار

هر متنی به ویراستار متخصص آن متن نیاز دارد. جدا از تصحیح کردن اشتباه‌های سهوی و دستوری و نحوی و غلط‌های تایپی، هر متن به بازخوانی و چشم و نظر شخص دیگری نیاز دارد تا کیفیت آن تضمین شود. در متون ترجمه‌شده مقایسه متن اصلی با متن ترجمه‌شده از مراحل اصلی ویراستاری و تولید کتاب است. ویراستار حرفه‌ای باید به زبان مقصد و مبدا مسلط، و در مورد متون نظری با مباحثی که در متن مطرح است آشنایی کافی داشته باشد.

بخشی از اعتبار کتاب در بازار کتاب جهانی مدیون اعتبار ویراستاران است. اما شمار کسانی که در ایران امروز از شرایط ویراستاری حرفه‌ای برخوردار هستند بسیار کم است و این شمار اندک نیز به دلایل گوناگون از جمله دستمزد اندک ویراستاری تن بدین کار نمی‌دهند. برای مثال از خود بپرسیم که وقتی به گواهی (در بیشتر موارد دروغ) مترجمان، متنی از زبانی جز انگلیسی به فارسی ترجمه شده (با تاکید بر «ترجمه از زبان اصلی» به‌مثل اسپانیایی یا آلمانی روی جلد) آیا ویراستاری که متن ترجمه‌شده را با متن اصلی منطبق می‌کند خود به زبان اصلی مسلط است؟ پاسخ به این سوال در قریب به‌اتفاق موارد منفی است.

ویراستاران نیز با همان مشکلاتی مواجه‌اند که مترجمان؛ دستمزد اندک و وقت و انگیزه کم. بسیاری از ویراستاران متن را به نرم‌افزارها سپرده و به تطبیق نگارش اسامی با حروف فارسی و لاتین بسنده می‌کنند.

در دوران قبل از انقلاب و در دهه ۶۰ انتشاراتی‌ها‌ی معتبر و موفق ایران چون فرانکلین، خوارزمی یا نیل از مترجمان چیره‌دست به‌عنوان ویراستار بهره می‌بردند، به‌مثل کسانی چون کریم امامی و نجف دریابندری ویراستاران موسسه فرانکلین بودند.


ناشر

ناشران در برابر کتاب‌هایی که منتشر می‌کنند مسئولند. از وظایف ناشر انتخاب کتاب‌های مناسب برای چاپ، انتخاب مترجم و ویراستار مناسب است. اما اغلب ناشران ایران در واقع به بنگاه چاپ کتاب با هر کیفیتی بدل شده‌اند.

نقد اخیر آقای رحیمی مقدم به ترجمه‌ها‌ی آقای فتوره‌چی، پاسخ‌های او و واکنش‌ ناشران این کتاب‌ها نمونه‌های گویایی از این مشکل‌اند. برای مثال انتشارات بیدگل، از انتشارات معتبر ایران، چند سال پیش کتاب «نام‌های سیاست»، مجموعه مقاله‌ای به گردآوری مراد فرهادپور، بارانه عبادیان و آرش ویسی را منتشر کرد که یکی از ترجمه‌ها‌ی نادر فتوره‌چی نیز، که با انتقادهای بسیار مواجه شد، در آن چاپ شده است. واکنش ناشر پس از انتشار نقدها بر ترجمه آقای فتوره‌چی چنین بود؛ «نشر بیدگل مجموعه مقالات نام‌های سیاست را با تایید و ویرایش گردآورنده‌های کتاب منتشر کرد و تنها ویرایش فنی روی کتاب اعمال شد. این اشتباه را می‌پذیریم و تلاش می‌کنیم تا در چاپ‌های بعدی ویرایش و اصلاح شود و یا در صورت نیاز در چاپ مقاله تجدیدنظر شود.»

چرا یک انتشاراتی کتابی را منتشر می‌کند که به هر دلیلی از ویرایش حرفه‌ای آن ناتوان است؟

 

در نگاه نخست جای تقدیر است که یک انتشاراتی به رسوایی درباره کتابی که منتشر کرده است واکنش نشان می‌دهد. نشر چشمه، از معتبرترین ناشران ایران با کارنامه پربار، که چند سال پیش کتاب «ترور تفکر» را که حاوی برخی ترجمه‌های آقای فتوره‌چی است منتشر کرد و این ترجمه‌ها نیز با انتقادهای جدی روبه‌رو است، تا کنون به انتقادها به این کتاب واکنش نشان نداده است.

اما در نگاه دوم توییت نشر بیدگل مشکل بزرگ‌تری را آشکار می‌کند؛ انتشارات بیدگل به گفته خود فقط ویرایش فنی (غلط‌‌گیری و مشابه آن) اعمال کرده و ویرایش محتوایی را به گردآورنده کتاب سپرده است.

البته که گردآورنده کتاب در برابر کیفیت کتاب مسئول است. از وظایف گردآورنده است که برای هر مقاله‌ مترجم مناسب انتخاب کرده و بر کیفیت کار مترجمان نظارت کند. کاری که آقای فرهادپور، خانم عبادیان و آقای ویسی به‌وضوح نکرده‌اند یا توان آن را نداشته‌اند (نه فقط درباره ترجمه‌های آقای فتوره‌چی). مقاله‌هایی که نادر فتوره‌چی ترجمه کرده به دلیل کیفیت ضعیف خود در چاپ‌ها‌ی بعدی کتاب حذف شدند اما همچنان این پرسش باقی است که چرا کیفیت ضعیف و اشتباه‌های فاحش از دید گردآورنده‌های کتاب مخفی مانده‌اند.

همچنین بخوانید:  نمایشی به وسعت لاهیجان

چرا یک انتشاراتی کتابی را منتشر می‌کند که به هر دلیلی از ویرایش حرفه‌ای آن ناتوان است؟ انتشاراتی مسئول کیفیت کتاب‌هایی‌ست که منتشر می‌کند. اگر در ترجمه‌ یا تالیفی اشتباه‌های فاحش کشف شد، این وظیفه مترجم یا مولف است که اشتباه‌ها را در چاپ‌های بعدی تصحیح کند اما ناشر نیز مسئول این خطاها است و در مواردی که خطاها بسیار است باید که کتاب را جمع‌آوری و نسخه تصحیح‌شده آن را منتشر کند. امری که در ایران به‌ندرت رخ می‌دهد.

شمار ناشرانی که در برابر خریداران کتاب، فرهنگ و زبان فارسی هیچ مسئولیتی احساس نمی‌کنند اندک نیست. در این متن به این گونه ناشران، که انتشار کتاب را با تولید و فروش کالاهای بنجل و تقلبی یکی گرفته‌اند، نمی‌پردازم اما فاجعه آنجا است که گاهی در کار بهترین ناشران ایران نیز خطاهایی از این دست دیده می‌شود. برای مثال و همان‌گونه که بالاتر اشاره شد، نشر چشمه، از معتبرترین و بهترین ناشران ایران، کتاب «مرگ در ‌می‌زند» (اثر وودی آلن به ترجمه آقای یعقوبی) را چند سال پیش منتشر کرد. مترجم در ترجمه این کتاب نه‌تنها در بسیاری موارد مرتکب اشتباه‌های بزرگی شده است، که بدتر از آن در چند مورد جمله‌ها و حتی پاراگراف‌هایی را به متن اضافه کرده که در متن اصلی وجود ندارند. اضافاتی که اکثرا محتوایی زن‌ستیز دارند. آقای مصلحی در مقاله‌ای به این نکته‌ها اشاره کرد و پس از آن فرزانه طاهری در مصاحبه‌ای این انتقادها را تکرار کرد. انتظار جامعه فرهنگی از ناشری حرفه‌ای و معتبر چون نشر چشمه، آن بود که خطاها را تصحیح کند اما این کتاب همچنان بدون تصحیح منتشر می‌شود و به چاپ هفدهم رسیده است. کتاب‌های دیگر و جدید این مترجم نیز بدون توجه به این رسوایی همچنان منتشر شده و به چاپ‌های متعدد می‌رسند.

همان گونه که گفتم این نمونه‌ها‌ از کارنامه ناشران طراز اول و معتبر ایران برگرفته شده‌اند. از ناشرانی که به‌رغم آگاهی ترجمه‌ها‌ی تقلبی و دزدی شده را منتشر می‌کنند بگذریم.


منتقد و نقد ترجمه: شاخصه‌ها‌ی نقد ترجمه

نقد ترجمه و شاخصه‌های آن از بحث‌های اساسی در فضای ادبی ایران است. در این باره مقاله‌های بسیاری نوشته شده است. برخی مترجمان ‌در پاسخ به انتقاد منتقد از دفاع از متن خود فرا رفته و مفهوم نقد ترجمه را به چالش می‌کشند.

یکی از مهم‌ترین و فراگیرترین انتقادها به نقد ترجمه در موقعیت کنونی این است که «فتیشیسم دقت»، «مچ‌گیری» (به نقل از مقاله‌ها‌ی آقایان احمدی آریان و خاکسار) و انگشت‌ نهادن بر اشتباه‌های یک متن ترجمه‌شده، نقد ترجمه نیست. نقد ترجمه در بهترین حالت یعنی نقد نثر انتخاب‌شده، نقد فضای بازآفرینی شده، نقد یکدستی و روانی نثر، بحث درباره انتخاب واژه‌ها برای مفاهیم و اصطلاح‌های متن اصلی، بحث درباره امکان‌پذیر بودن ترجمه‌ای نزدیک به اصل در زبان فارسی و…. برای مثال در نقدی بر ترجمه میر ش‍م‍س‌ال‍دین‌ ادیب‌ س‍ل‍طانی از اثر مهم کانت، س‍ن‍ج‍ش‌ خ‍رد ن‍اب‌، می‌توان در این باره بحث کرد که مترادف‌هایی که ادیب سلطانی با بهره‌جویی از زبان پهلوی برای مفاهیم کانتی ابداع کرده مناسب‌اند یا نه.

نقدهایی که اخیرا منتشر می‌شوند نقد ترجمه به معنای اصلی آن نیستند که بیشتر «ویراستاری در ملاء عام» هستند. منتقد در نقد خود کاری را می‌کند که مترجم، ویراستار و ناشر باید می‌کردند اما نکرده‌اند. متاسفانه سطح بسیاری از ترجمه‌ها، چه ادبی و چه نظری چنان ضعیف است که کار منتقد به نقد نمی‌رسد.

در بیشتر پاسخ‌ها به نقد ترجمه این جمله به چشم می‌خورد که «ترجمه‌ بی‌ایراد وجود ندارد»

 

تصور کنیم اگر کسی بخواهد نقدی جدی بر ترجمه‌های آقای خاکسار یا فتوره‌چی بنویسد، نقدی که خود مترجمان و دیگران، مانند آقای احمدی آریان، خواهان آن‌اند. اما اگر در این نقد به اشتباه‌های فاحش در متن اشاره نشود می‌توان به منتقد خرده گرفت که چرا درباره فضا و نثر متنی نوشته است اما غلط‌های آشکار آن را ندیده است.

به این معنی، اغلب نقد‌های اخیر ترجمه در ایران نقد نیستند اما بدون آن‌ها‌ نقد امکان‌پذیر نیست. پس از ویراستاری در ملاء عام است که می‌توان از این فراتر رفته و به محتوا و فضا و نثر پرداخت.

تاکید می‌کنم که این بحث درباره کتاب‌هایی است که از حداقلی از کیفیت برخوردارند. قرار نیست و امکان‌پذیر نیست کسی بر ترجمه‌های دزدی شده آقای گلرویی نقد جدی بنویسد.

در بیشتر پاسخ‌ها به نقد ترجمه این جمله به چشم می‌خورد که «ترجمه‌ بی‌ایراد وجود ندارد». مترجم‌های نقد شده با مثال آوردن از اشتباهات در ترجمه‌های دیگران و اشاره به ایرادهای ترجمه‌ در غرب استدلال می‌کنند که بر هر ترجمه‌ای ایراد‌هایی وارد است و این اشتباه‌ها از کیفیت اثر نمی‌کاهند.

نخست این‌که اشتباه، اشتباه است و باید تصحیح شود. دوم این‌که کیفیت و کمیت ایراد‌ها در ترجمه در قضاوت کیفیت ترجمه موثرند. فرق است بین ترجمه‌ای که در صد صفحه‌ آن دو ایراد اساسی دیده می‌شود با متنی که در هر صفحه دو اشتباه فاحش دارد. فرق است بین ترجمه‌ای که در آن یک اصطلاح رایج انگلیسی به دلیل نشناختن معنای آن تحت‌اللفظی ترجمه شده و ترجمه‌ای که مترجم ساده‌ترین کلمه‌های زبان مبدا را اشتباه ترجمه کرده، جمله‌ها‌ بدون فعل تمام می‌شوند یا بی‌معنا هستند.

پاسخ دیگر به نقد ترجمه این است که اگر هدف از نقد بالاتر بردن کیفیت متن است و نه خوار و خفیف کردن مترجم، چرا این اشتباه‌ها‌ را خصوصی به مترجم اعلام نکرده و چرا او را در فضای عمومی نقد می‌کنید. در پاسخ به این انتقاد باید گفت که مگر مترجم متن خود را خصوصی برای منتقد فرستاده که او خصوصی پاسخ دهد؟ کتابی در فضای عمومی منتشر شده و نقد به آن نیز می‌تواند عمومی باشد.

درست است که برخی نقد‌ها به انگیزه غرض‌ورزی، با منافع پنهان و باندبازی و غیره نوشته می‌شوند. اما همه نقد‌ها ‌چنین نیستند و اگر هم باشند غرض‌ورزی منتقد (چرا به کتاب من گیر داده‌ای و نه به فلان کتاب؟ خودت چه سودی می‌بری؟) دردی از ترجمه بد دوا نمی‌کند. مهم تنها این است که آیا ایراد‌ها و اشتباه‌ها درست هستند یا نه.

در اکثر پاسخ‌هایی که مترجمان یا دیگران به این قبیل نقد‌ها داده‌اند در پاراگراف آخر گفته می‌شود: «اشتباهاتم را پذیرا هستم و در چاپ‌های بعدی اصلاحشان می‌کنم.» (به نقل از مقاله پیمان خاکسار). کاش مترجمان در پاسخ به انتقاد‌های به‌جا به همین دو جمله بسنده می‌کردند.

«ترجمه به‌مثابه تفکر» و افت کیفیت ترجمه

سانسور و حذف روشنفکران از جمله مترجمان درجه‌یک ایران از عرصه فرهنگ از روندهایی بود که پس از رخدادهای سال‌های ۶۰ شدت گرفت و زمینه را برای ظهور مترجمان بی‌تجربه و ناکارآمد مهیا کرد. عرصه بحث‌های نظری در عرصه تفکر نیز به‌تدریج تنگ‌تر و با حذف روشنفکران غیر‌خودی از عرصه نشریات و نشر، تفکر در عرصه نظری نیز به مباحث درون دینی محدود شد. هرچند در این سال‌ها چند مقاله مهم در عرصه تفکر و نقد نظری در ایران تولید شد (برای مثال نگاه کنید به نوشته‌ها‌ی محمد مختاری، رضا براهنی و دیگران در مجله‌های آدینه، دنیای سخن و…).

دوم خرداد ۱۳۷۶ برای بخشی از جامعه انفجار انرژی بزرگی بود که راهی برای تحقق آن می‌جستند. حتی در دوران اصلاحات نیز فعالیت سیاسی به خودی‌ها محدود و غیرخودی‌ها از این حق محروم بودند. غیبت فضای باز سیاسی از دلایلی بود که بخش مهمی از انرژی آزادشده را به دنیای مطبوعات و کتاب معطوف کرد. امیر احمد آریان، منتقد ادبی و مترجم در این باره می‌نویسد:‌ «بخش عظیمی از انرژی سیاسی آزادشده در خرداد ۷۶ به مطبوعات و حوزه‌ کتاب هدایت شد و آن سال‌ها در دفتر هر روزنامه‌‌ی اصلاح‌طلب خیل جوانان کم سن و سال از در و دیوار بالا می‌رفتند و برای ارائه‌ داشته‌هایشان، یا آنچه فکر می‌کردند دارند، سر و دست می‌شکستند. در این جهان که همه چیزش به نظر نو می‌رسید، ترجمه بدل شد به یکی از ابزارهای اصلی ابراز وجود. (…) به تبع آن، تعداد قابل توجهی جوان بیست‌وچندساله به عرصه‌ ترجمه هجوم آوردند که هیچ صلاحیتی برای این کار نداشتند. ناشران و مطبوعات هم به این گروه فضا دادند، به این تصور که اگر مته به خشخاش بگذارند از قافله‌ نوآمدگان عقب می‌مانند.»

این روند به افت چشمگیر کیفیت در حوزه روزنامه‌نگاری و ترجمه انجامید. آریان ادامه می‌دهد: «نتیجه چه بود؟ شخصاً، به‌عنوان یکی از کسانی که ترجمه را در چنین فضایی شروع کرد، مسئول تولید و انتشار تعداد شرم‌آوری ترجمه‌ بسیار بد هستم که با کمال میل حاضرم از صفحه‌ روزگار محوشان کنم، متونی پر غلط و گاه بی‌سر و ته که انتشارشان جز هدر دادن کاغذ نبود. اما هنوز که هنوز است معتقدم از نفس آن اتفاق دفاع باید کرد، چرا که ترجمه برای آن نسل شکلی از کنش‌گری بود نه آزمونی در دقت، و صبر کردن برای تسلط کامل به چند زبان در آن دوران به معنای از کف دادن فرصت مداخله بود.»

نادر فتوره‌چی پس از «رجوع انتقادی» به متن‌هایی که در گذشته ترجمه و منتشر کرده می‌نویسد: «در متن‌ها‌یم به واسطه تعجیل در انتشار کتاب، و نداشتن تسلط کافی بر زبان مبدا و البته دانش ناچیز از موضوع، مواردی مملو از خطا، لغزش، کج‌فهمی و ماست‌مالی برای خلاصی از شر مفهوم نافهمیده دیدم.» اما ادامه می‌دهد: «برای من ترجمه همواره شکلی از تفکر، کنش سیاسی و تلاشی برای مداخله اضطراری در وضعیت اجتماعی اینجا (ایران) بوده است و از این حیث تمامی کتاب‌ها‌یم را صرف‌نظر از محتوا قابل دفاع می‌دانم.»

اشاره آقایان فتوره‌چی و احمدی آریان به جریانی است معروف به «ترجمه به‌مثابه تفکر»، که گرچه با دوم خرداد ۷۶ آغاز نشد اما در دوران اصلاحات، اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰، به اوج رسید. مبارزه نظری با مارکسیسم و دیگر گرایش‌های چپ و مبارزه فکری با آنچه حکومتیان لیبرالیسم تلقی می‌کردند، از همان آغاز از مولفه‌های اصلی سیاست‌های فرهنگی جمهوری اسلامی و از محورهای مشترک همه جناح‌ها‌ی آن بود. در این مبارزه سانسور و حذف فرهنگی از سویی و سرمایه‌گذاری و حمایت از گرایش‌های مخالف با این نحله‌ها با هم به کار گرفته می‌شد. بر این بستر بود که برخی نهادهای حکومتی از پست‌مدرنیسم، نه چنان که در بستر خود در کشورهای غربی بود که آن‌چنان که در ایران آن روزگار درک شد، استقبال کردند چرا که آن را ضربه‌ای به مارکسیسم، فرهنگ غربی و ارزش‌های لیبرال می‌دانستند و می‌پنداشتند که نسبیت فرهنگی و نسبی بودن همه ارزش‌ها‌ سلاحی کارا در مبارزه با مارکسیسم است و نشان‌دهنده بحران فرهنگ غربی که آن را «منحط» می‌پنداشتند.

آنچه طرفداران «ترجمه به‌مثابه تفکر» ناممکن بودن تفکر می‌دانستند بیشتر نتیجه عملکرد سانسور و حذف فرهنگی بود تا مولفه‌ای ساختاری.

 

همچنین بخوانید:  چگونه کتاب دیگران را به نام خودمان جعل کنیم

وزارت ارشاد و برخی نهادهای دولتی و نیمه‌دولتی دست‌به‌کار شدند و با حمایت مالی و معنوی از ترجمه‌ها‌ و تالیف‌های به‌اصطلاح «پست‌مدرنیستی» و مدافع هرمنوتیک کوشیدند تا این نوع برداشت‌ها را گسترش دهند. انبوهی از ترجمه‌های نادرست و شتاب‌زده و تالیف‌ها‌یی که در واقع چیزی جز مونتاژ دلبخواهی ترجمه از این و آن کتاب نبود (مانند برخی آثار بابک احمدی) منتشر شدند. ایده «ترجمه به‌مثابه تفکر» در این زمان و از دست‌اندرکاران نشریه ارغنون برخاست. مجله‌ای که از سویی برخی گردانندگان آن مدعی گرایش چپ بودند و از دیگر سو این مجله را احمد مسجد جامعی، یکی از مقامات بلندپایه وزارت ارشاد آن زمان، منتشر می‌کرد. ایده «ترجمه به‌مثابه تفکر» که بعدتر در حلقه مرسوم به «رخداد» ادامه یافت بر آن بود که تفکر مستقل در موقعیت کنونی ایران ممکن نیست و ما باید با واسطه ترجمه‌ آثار نظری فلسفی غربی فکر کنیم. طرفداران این حلقه ترجمه کتاب‌ها‌ی فلسفی را کنشگری سیاسی و چه بسا انتقادی می‌دانستند و البته در عرصه سیاست عملی از آقای رفسنجانی و بعدتر از جناح اصلاح‌طلب دفاع می‌کردند.

آنچه طرفداران «ترجمه به‌مثابه تفکر» ناممکن بودن تفکر می‌دانستند بیشتر نتیجه عملکرد سانسور و حذف فرهنگی بود تا مولفه‌ای ساختاری. آثاری که هواداران «ترجمه به‌مثابه تفکر» ترجمه کردند، حتی انگشت‌شماری که از ترجمه‌ای درست برخوردارند، به مباحث و مفاهیمی می‌پرداخت که از متن اصلی جدا شده، اغلب کارکردی در جامعه ایران نداشته و پاسخ مسائلی بودند که در جوامع دیگر مطرح شده بودند. مترجمان گاه به دلیل مسلط نبودن بر زبان مبدا و ناآگاه بودن از بستر بحث‌های مطرح‌شده در این کتاب‌ها، اغلب فهمی نادرست از مفاهیم مطرح‌شده در کتاب‌ها داشته و همان فهم نادرست را با نثری پر از غلط و ابهام به فارسی منتقل می‌کردند و بر آن بودند که ترجمه‌های آنان تفکر است.

در پاسخ‌ها‌ی آقایان احمدی آریان و فتوره‌چی رد این ایده و حلقه را می‌توان دید. هر دو از وجود ضرورتی سخن می‌گویند که در آن زمان حس می‌کردند. ضرورتی که به گفته آنان باعث شده تا کسانی وارد حوزه‌ای شوند که در آن مهارت نداشتند. همان‌گونه که بالاتر گفتم درباره این پرسش که آیا این ضرورت در جامعه ایران به‌واقع وجود داشت یا نه می‌توان بحث کرد. حداقل می‌توان گفت برخی به گفته خود این ضرورت را حس کرده و تصمیم گرفته بودند که «بر حسب ضرورت‌ها‌ی سیاسی دوران، دست به ترجمه‌ها‌ی اضطراری بزنند» (به نقل از آقای فتوره‌چی). اما حتی اگر این گزاره، ضرورت کنش‌گری در عرصه ترجمه و ترجمه به‌مثابه تفکر، درست باشد، دلیل موجهی برای فعالیت افراد کم صلاحیت در حوزه ترجمه نیست. فرض کنیم کسی به این نتیجه برسد که جامعه کنونی به جراح نیاز دارد و به دلیل درک این ضرورت و بدون آشنایی کافی با علم پزشکی، چاقوی جراحی به دست به جان مردم بیافتد، با جای آنکه نخست فوت‌وفن جراحی را فرا گرفته و سپس جراحی کند. مخاطب ترجمه گناهی نکرده است که تاوان حس ضرورت دیگران را بدهد و ترجمه‌های اشتباه و فجیعی را بخواند که خود مترجم حاضر است «با کمال میل» از صفحه‌ روزگار محوشان کند.

همان‌گونه که دیگران در نقد‌های خود اشاره کرده‌اند این کتاب‌های سراسر اشتباه و پر از کج‌فهمی‌های فلسفی و نظری (به شهادت خود مترجمان) سال‌ها منبع مطالعه نسلی از جوانان ایرانی بودند، نظرات و آرای متفکران غربی را با بدفهمی و گاه وارونه به مخاطب ایرانی معرفی کردند و برای مترجمانی که اکنون درآن‌واحد به بی‌سوادی خود به دوران ترجمه اعتراف اما همچنان از «نفس اتفاق» (کدام نفس؟) و از کتاب‌ها‌یشان «صرف‌نظر از محتوا» (از طرح روی جلد؟ از صفحه‌بندی؟ از فونت‌ها‌ی انتخاب‌شده؟) دفاع می‌کنند مزایای معنوی و مادی به همراه داشتند که مترجمان هنوز از آن‌ها بهره‌مند هستند.

شاید بهتر بود این مترجمان در خلوت خود به ترجمه می‌پرداختند و زمانی وارد فضای عمومی می‌شدند که حداقل خود به صلاحیت خود در حوزه ترجمه باور داشتند. کسانی که از نفس ترجمه به هر بهایی دفاع می‌کنند باید نشان دهند که سود این ترجمه‌ها به آسیبی که بی‌چون‌وچرا به جامعه فرهنگی ایران زدند می‌چربد. این بحث مقاله‌ای جداگانه می‌طلبد.


فقدان اتوریته

یکی از اساسی‌ترین مشکلات حوزه ترجمه در ایران این واقعیت تلخ است که انتقاد از اشتباه‌های یک مترجم هیچ پیامدی برای مترجم، ویراستار یا ناشر ندارد. حتی رسوایی دزدی و دروغ‌گویی و اضافه کردن متن در ترجمه‌ها نیز هیچ پیامدی ندارد. تنها یکی از این انتقادهای منتشرشده کافی می‌بود تا آبروی مترجم و ناشر در فضای فرهنگی ایران برای همیشه برود، کتاب‌های دیگر مترجم خریدار و ناشری پیدا نکند و ناشر او تا سال‌ها بدنام شود اما نه فقط چنین نیست که همان کتاب‌ها تجدید چاپ می‌شوند.

یکی از دلایل این بی‌پیامد ماندن انتقادها غیبت اتوریته‌ها و مراجع ادبی و فرهنگ و هنری در ایران است. از زمان حکومت شاه تا اواسط دهه ۷۰ برخی کسان و برخی مجله‌های هنری و فرهنگی نقش اتوریته‌های فرهنگی را ایفا می‌کردند. منتقدین شناخته‌شده در مجله‌ها و روزنامه‌های معتبر نقد می‌نوشتند و این نقد‌ها گاهی سرنوشت یک کتاب، نمایشگاه یا تئاتر را تعیین می‌کردند. یک نقد کوبنده نه‌تنها باعث می‌شد تا کتابی به فروش نرود که اعتبار و حیثیت نویسنده و گاه ناشر را بر باد می‌داد. می‌توان به راحتی تصور کرد که اگر یکی از رسوایی‌های سال‌های اخیر در دهه ۴۰ تا ۷۰ رخ‌ می‌داد نقدهایی که در مجله‌ها‌ و روزنامه‌هایی مانند فردوسی، نگین، آرش و جهان نو پیش از انقلاب یا آدینه و دنیای سخن پس از انقلاب منتشر می‌شدند چه تاثیر و عواقبی داشتند.

اتوریته واقعی در ادبیات در دست ناشر و سرمایه‌گذار متمرکز شده است.

 

نقد کتاب در ایران در سال‌های اخیر با نقد‌های دهه‌های گذشته فاصله چشم‌گیری پیدا کرده است. مجله‌های ادبی و فرهنگی جدی و موثر بر جامعه ادبی و هنری و مخاطبان کتاب از بین رفته‌اند و این مباحث به یکی دو مجله حرفه‌ای با برد اندک و به صفحه‌ها‌ی فرهنگی و ادبی یکی دو روزنامه محدود شده است. منتقدان ادبی برجسته سابق یا مرده‌اند، یا در ایران نیستند و یا منزوی شده‌اند و آن‌هایی که هستند و منتقدان نسل جدید هر روز کم‌تر می‌نویسند. نقد کتاب در رسانه‌ها بیشتر به معرفی کتاب و رپرتاژ آگهی بدل شده است. در معرفی‌های یک ستونی کتاب، نیمی از متن برگرفته از پشت جلد کتاب است (در کتاب می‌خوانیم:) و نیم دیگر توصیف خصوصیات فیزیکی کتاب (قطع، تعداد صفحه‌ها، قیمت و…). کمتر به ساختار، بافت، زبان، نثر، محتوا و کم‌وکاستی‌های ترجمه می‌پردازند چون نویسنده‌ ستون معمولا کتاب را نخوانده است. چنین متن‌هایی نمی‌توانند در ذهن مخاطب نقش اتوریته را ایفا کنند و برای کتاب سرنوشت‌ساز باشند.

اتوریته واقعی در ادبیات در دست ناشر و سرمایه‌گذار متمرکز شده است. آن‌ها هستند که تصمیم می‌گیرند چه کتابی، چه با کیفیت خوب و چه بد، چاپ و مطرح و محبوب شود و نقدهای مطرح‌شده درباره این کتاب‌ها نظر آن‌ها را تغییر نمی‌دهد. گزارش‌های بسیاری درباره نقش موثر و مضر ناشران در جایزه‌های گوناگون ادبی نیز منتشر شده است.

پیش از انقلاب هزینه تولید و سود ناشران در بستر فروش کتاب تامین می‌شد و ناشران برای فروش کالای خود می‌کوشیدند تا کالا را با بهترین کیفیت، از جمله ترجمه خوب و مترجم معتبر، تولید کنند. ترجمه غلط با نقد رو‌به‌رو می‌شد و چنین نقدی می‌توانست راه را بر فروش کتاب بسته و ناشر زیان کند. اما در بازار کنونی مشهور بودن یک مولف یا مد روز بودن او در ایران، و نیز بهره‌مندی از یارانه‌های مستقیم و غیرمستقیم دولتی، چشم ناشران را بر کیفیت کالا می‌بندد.

نبود رقابت حقیقی در بازار نشر کتاب به این معضل دامن می‌زند. بسیاری از انتشاراتی‌ها، مخصوصا انتشاراتی‌های کم‌اعتبار، اما نه فقط آن‌ها، هزینه و سود خود را نه از فروش کتاب، که از رانت‌ها‌ی مستقیم و غیرمستقیم تامین می‌کنند. هر چند وقت یک‌بار افشا می‌شود که ناشرانی، به‌ویژه آن‌هایی که به حلقه‌های قدرت نزدیک‌ترند، حواله کاغذ با نرخ دولتی برای چاپ صد هزار نسخه را از وزارت ارشاد گرفته‌اند و کمتر از هزار نسخه کتاب چاپ کرده و بقیه کاغذها را در بازار به نرخ آزاد فروخته و از این راه سود برده‌اند. طبیعی‌ست که چنین ناشری به کیفیت کتابی که چاپ می‌کند اهمیت نمی‌دهد چون قرار نیست با کیفیت خوب، چه در محتوا و چه در صفحه‌بندی و طرح جلد و غیره، مخاطب را جلب کند. ناشر پیش از انتشار کتاب هزینه و سود خود را تامین کرده است.


مشکل ترجمه یا مشکل جامعه؟

مشکل بی‌پیامد ماندن نقدها نه فقط در حوزه ترجمه که در دیگر حوزه‌های هنری کشور مانند تالیف، نقاشی، فیلم، تئاتر نیز وجود دارد. برای مثال کافی است به یاد آوریم که رسوایی‌های مالی و اخلاقی مانند رسوایی کپی‌برداری تهمینه میلانی از نقاشان دیگر هیچ پیامدی برای او نداشت: او همچنان نمایشگاه نقاشی برگزار کرده و در سینما نیز فعال است. کافی است رسوایی مالی سریال شهرزاد را به یاد آوریم که پرونده قضایی آن هنوز در جریان است و بازیگران و دست‌اندرکاران این سریال را به یاد آوریم که به بهانه روشن نبودن مسائل مالی از پاسخ‌گویی سرباز زدند و پس از مشخص شدن فساد مالی از اظهار نظر در این زمینه خودداری کرده و همچنان به بازی در آن سریال ادامه دادند و همچنان این رسوایی را به روی خود و مخاطبینشان نمی‌آورند.

این وضعیت محدود به حوزه هنری نیست و در سیاست و اقتصاد ایران نیز چنین است. رسوایی‌های سیاسی و اقتصادی، رشوه و رانت خانوادگی در سیاست و اقتصاد ایران به امری روزمره و معمولی بدل شده‌اند. اغلب این رسوایی‌ها هیچ پیامدی برای مقصرین این پرونده‌ها نداشته‌اند و در بر همان پاشنه می‌چرخد که پیش از افشای فساد. دروغ‌گویی در روز روشن و فاش شدن این دروغ‌ در همان روز روشن در اغلب موارد بی‌پیامد می‌ماند و دروغ‌گو از خود می‌پرسد که چرا به دروغ گفتن، به تقلب و دزدی ادامه ندهد.

این سقوط اخلاقی در جامعه ایران نهادینه شده است. بحران ترجمه در ایران نمونه‌ای کوچک از این سقوط اخلاقی‌ست. این وضع اما از آسمان نازل نشده و نتیجه سیاست‌های چند دهه اخیر است. در گذشته‌ای نه‌چندان دور، نه در اروپا که در همین ایران، نه فقط در دوران شاه که در دهه ۶۰ و ۷۰، وضعیت دیگری بر فضای هنری ایران مسلط بود. وضعیتی که در مقایسه با وضعیت اسف‌بار کنونی به رویایی زیبا شبیه است.

 

آرش سرکوهی متولد ۱۳۶۰ در تهران و ساکن آلمان است. در ایران چند کتاب با ترجمه او چاپ شده، از جمله مجموعه داستان‌های کوتاه وارگاس یوسا و مجموعه راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها نوشته داگلاس آدامز. حوزه مطالعاتی‌ او فلسفه و علوم سیاسی است.

 

This Post Has 2 Comments
  1. مقاله حیرت انگیز شما در دفاع از نقد گوگل ترنسلیتى مهرداد رحیمى را خواندم و هنوز از بی مایگى سواد سیاسى ترجمانى شما در عجبم. خوب است که با رانت و تبلیغ پدر سرى در میان سرها درآورده اید، وگرنه چشممان هرگز به این مثلا نقد نمى افتاد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗