بعضیهایشان موتور دارند، بعضیها چرخ و بیشترشان هم با یک گونی روی دوششان در شهر میچرخند. آنها به دنبال ضایعات به همهجا سرک میکشند. سطلهای زباله، خرابهها، اماکن دپو و هرجایی که زباله باشد. «ما برای ارباب کار میکنیم. از اول همه او را ارباب صدا میکردند. ضایعاتمان را به او میفروشیم. او با شهرداری قرارداد دارد. از خود ما نمیخرند. اگر تنها باشیم وسایلمان را هم میگیرند و پس نمیدهند. چون برای ارباب کار میکنیم، اجازه داریم این منطقه را بگردیم. اگر بیرون از این منطقه باشیم، ماموران شهرداری میآیند و ما را میبرند اما مهرشهر و مهندسی زراعی کلا دست ارباب است.»
در روزهای شیوع کرونا گروههایی هستند که مجبورند از خانه خارج شوند. کسانی مانند کودکان کار، کارگران روزمزد، کارکنان آرامستانها افرادی هستند که مورد کمتوجهی قرار میگیرند.
نویسنده این مطلب از تجربه خود به عنوان آموزگار در خانه کودک به عنوان یک مدرسه غیررسمی برای کودکان کار نوشته است. تجربهای که با تجربه سایر دانش آموزان و معلمان از مدرسه متفاوت است.
نمایش «مطرودان» یک پیرنگ دارد با شخصیتهای متفاوت. یادداشت پیشِرو روایتیست از کودکان کار، معتادان و دستفروشان و برخورد قدرت با آنها. این نمایشیست که گویا تمامی ندارد.
به غیر از مسعود شجاعی دیگر هیچ بازیکن فوتبالی اعم از ملیپوش و باشگاهی به این بچههای عاشق فوتبال سر نزده است؛ شاید فوتبالیستها هم محدودیتهایی دارند.