ونگوگ در ۱۸۸۱ در نامهای به برادرش تئو مینویسد «من یه مجنونم. شعلهی قدرتی را درونم حس میکنم که نمیتوانم خاموشش کنم، فقط میتوانم همانجور شعلهور حفظش کنم». رویاها و جنون کودکانه در اغلب آدمها رفتهرفته از بین میروند، و یکیماندن کار، زندگی، و رویای شخصی یا همان پایان از خودبیگانگی، دیگر امتیاز یا شانسی نادر است. نسرین شیریننیاز در روایتی اولشخص از زوال این شعله در روزمرگی کار میگوید.
به پرسش کشیدن کار، همچون تمام موجودیتهای عمده نهادی - قانون، زندان، آموزش - به معنای مداخله کردن در خودِ واقعیت است. مثلاً در مورد قانون، زندان و آموزش تقریباً هرگز «زمان مناسبی» برای صحبت از اصلاح یا برچیدن ساختارهای موجود نیست.
آیا تا کنون احساس کردهاید که شغلتان بیشتر سرکاری است؟ اینکه بدون کاری که شما از نه تا پنج انجام میدهید، در دنیا آب از آب تکان نخواهد خورد؟
اوقات فراغت در گفتمان امروزی فرصت تفریح و شادی و رهایی از کار نیست، بلکه ابزاری است که با آن تدارک روانی و جسمی لازم برای کار مجدد فراهم میشود؛ یعنی حتی فراغت نیز در خدمت کار است. تلاش برای تحقیر تنآسایی و آرمیدن بیش از همه از سوی دانشگاهیان شکمسیر و سرمایهداران بیدردی است که پایان کار از نظر آنها معنایی ندارد.
بدن به واسطه فرسودگی خود و به سبب طبیعت شکنندهای که دارد، در برابر ادغام شدن درون فرایند تولید سرمایهداری مقاومت میکند. و دقیقا همینجا است که صنعت پزشکی مداخله میکند، تا گام دیگری در جهت پروژه دیرینه سرمایهداری برای منضبط کردن بدن انسان بردارد.
آیا دولتهای اروپایی از مهاجران به عنوان نیروهای کار ارزان سود میبرند یا مهاجرت نیروی خودمدار و کنترلناپذیری است که حصارهای مرزی را در هم میشکند و پیش میرود؟
امروزه کمتر کسی باور دارد که فیلمها و کارتونها صرفاً برای سرگرمی ساخته میشوند. وجه ناخودآگاه آموزشیِ این آثار، بهویژه روی کودکان بهقدری مشهود است که جمعی از روانشناسان دانشگاه دوک را بر آن داشته که کلیشههای طبقاتی موجود در فیلمهای بزرگ دیزنی و پیکسار را مطالعه کنند. جسی استراب، استادیار جامعهشناسی دانشگاه دوک و همکارانش با بررسی ۳۶ اثر پرفروش دیزنی، تحلیلی طبقاتی از آنها ارائه کردهاند.