اختلالِ کار شیفتی و عادیسازی خستگی
بدن به واسطه فرسودگی خود و به سبب طبیعت شکنندهای که دارد، در برابر ادغام شدن درون فرایند تولید سرمایهداری مقاومت میکند. و دقیقا همینجا است که صنعت پزشکی مداخله میکند، تا گام دیگری در جهت پروژه دیرینه سرمایهداری برای منضبط کردن بدن انسان بردارد.
«آیا در ساعتها و شیفتهای غیرعادی کار میکنید؟ آیا سر کار خود خوابآلوده میشوید؟ شاید خستگی زیاد شما بابت اختلال کار شیفتی باشد.» این جملات بخشی از تبلیغ قرص نوویژیل(۱) هستند. بر پشت این نوشته تصویر یک پرستار و یک پلیس را میبینیم که با خویشتنداری بر پس زمینهای خاکستری و افسرده حال ایستادهاند، همچون نظر قربانیهای ملالتبار برای زندگیهای دواساخته ما تحت نظام سرمایهداری.
نوویژیل نام تجاری داروی آرمُدافنیل است که بنا است برای «ارتقای هوشیاری» استفاده شود. مکانیسم عمل آرمدافنیل هنوز ناشناخته است، اما در هر صورت محرکی است که اثری مشابه خانواده آمفتامین دارد. به بیان دیگر متن بالا تبلیغ شیشه برای کار است. از این لحاظ هیچ حرف تازهای نزده و صرفا ادامه تاریخ طولانیِ کارمندان کافئین زده است، و همینطور کشاورزانی که برگ کاکائو زیر زبان میگذارند، یا صندوقدارانی که پشت سر هم ردبول مینوشند. اما نکته مهمی در این تبلیغ است که ربطی به شیشه یا آرمدانفنیل ندارد، و به «عارضهای» برمیگردد که قرار است درمان کند.
اخلاقزدایی از مصرف خودسرانه و درونیسازی «مشکل» در بدن کارگر، در نهایت نتیجهای نخواهد داشت مگر هنجارسازی از یک جامعه ضدانسانی، و تبدیل عکس العمل طبیعی و جسمی به چنین جامعهای، به یک مساله پزشکی. تو گویی خود جامعه کپسول بی نقصی است که برای انسان ایدهآل مناسب است و هر درماندگی از انطباق با آن به عجز و ناتوانی بدن فرد برمیگردد که باید از طریق داروی شفابخش برطرف شود، حال میخواهد خستگی ناشی از کار باشد، یا نارضایتی از زندگی زناشویی، یا انرژی مازاد در مدرسه.با تخصیص یک عبارت طبی و با تاییدیه سازمان غذا و دارو، اختلال کار شیفتی (WSD) نشانگر مشروعتبخشی به مصرف خودسرانه دارو در ارتباط با خستگی ناشی از کار است. این مشروعیت اثری دوگانه دارد. نخست، تجویز خودسرانه دارو را از قلمرو اخلاق بیرون میراند؛ دیگر استفاده از محرکها برای اینکه سر کار بیدار بمانیم یک شکست اخلاقی یا جرم به حساب نمیآید، بلکه درمانی روتین است برای یک وضعیت مشخص. در وهله دوم با خروج از قلمرو اخلاق، این معضل در قلمرو پزشکی قرار میگیرد، یعنی بدل میشود به علامتی از نارسایی در بدن که هیچ ارتباطی با جان و روح آدم ندارد.
به نقل از شرکت بهداشتی وبامدی(۲) اختلال کار شیفتی «به مشکلی اطلاق میشود که در ساعت درونی بدن، یا همان ریتم شبانهروزی پیش میآید… وقتی شبها کار میکنید و روزها میخوابید، ساعت درونی بدن شما نیاز دارد دوباره تنظیم شود تا به شما اجازه دهد در طول روز بخوابید». این وبسایت پزشکی «مشکل» را نه در شیفتِ کار شیفتی، بلکه در بدن کارگر و ریتم شبانه روزی آن تشخیص میدهد. خستگی دیگر واکنشی به شرایط بیرونی نیست، و به درون بدن کارگر سوق داده شده، همچون نارسایی اجزای درونی آن.
این فرایند دوگانه، یعنی اخلاقزدایی از مصرف خودسرانه و درونیسازی «مشکل» در بدن کارگر، در نهایت نتیجهای نخواهد داشت مگر هنجارسازی از یک جامعه ضدانسانی، و تبدیل عکس العمل طبیعی و جسمی به چنین جامعهای، به یک مساله پزشکی. تو گویی خود جامعه کپسول بی نقصی است که برای انسان ایدهآل مناسب است و هر درماندگی از انطباق با آن به عجز و ناتوانی بدن فرد برمیگردد که باید از طریق داروی شفابخش برطرف شود، حال میخواهد خستگی ناشی از کار باشد، یا نارضایتی از زندگی زناشویی، یا انرژی مازاد در مدرسه. روز و شب به عنوان فرمانروای به حقِ ریتم شبانهروزی ما از اعتبار ساقط میشوند تا اقتصاد سرمایهداری جایگزین آن شود، ملاکی که هر چه بیشتر تمام جزییات زندگیمان را با آن میسنجیم و منطبق میکنیم.
سیلویا فدریچی در کتاب کالیبان و جادوگر(۳) پروژهای تاریخی را تشریح میکند که در آغاز رشد سرمایهداری در اروپا کلید خورد، تا بدن انسان را به ماشینی بدل سازد که از «نیروهای اسرارآمیز» تهی شده باشد. این پروژه از نیروی فلسفی و علمی روشنگری مدد میگیرد تا نقشه بدن را ترسیم، سیستمها و اجزای مرکب آن را مکانیزه، و در نهایت آن را در مقام ماشینی تشریح کند که میتواند و باید در کارخانه صنعتی به کار گرفته شود. درک رایج که بدن را حامل عناصر جادویی و قدرتهای خارقالعاده میدانست باید انکار میشد، چرا که با منطق سرمایه و الزامات کار مزدی تضاد داشت. اگر بدن، یا چه بسا تمام جهان، به واسطه نیروهای پنهان و رویدادهای ناشناخته کار کنند، دیگر عجیب نیست که در روزهای بدشگون سر کار حاضر نشویم، و برای ثروتمند شدن یا درمان بدن به طلسم متوسل شویم. مقبولیت چنین روایتی نمیتوانست جریان نیروی کار مستمر و گستردهای را تامین کند که اقتصاد جدید صنعتی نیازمند آن بود. بدن باید تحت انضباط ساعت و تقویم قرار میگرفت، نه خورشید و زمان درو یا آیین و ارواح. بدن باید اینقدر کوبیده میشد تا در قالب بخشی از فرایند تولید بگنجد.
بدن به واسطه فرسودگی خود و به سبب طبیعت شکنندهای که دارد، در برابر ادغام شدن درون فرایند تولید سرمایهداری مقاومت میکند. و دقیقا همینجا است که صنعت پزشکی مداخله میکند، و نوویژیل نشانگر یک استمرار چشمگیر و تشدید و تقویتِ پروژه دیرینه سرمایهداری برای منضبط کردن بدن انسان است.فدریچی مینویسد: «درست است که بدن شرط وجودی نیروی کار است، اما همزمان بدن نیروی کار را محدود میکند و نیروی اصلی مقاومت در برابر مصرف خود است» (ص ۱۴۱ متن اصلی). به بیان دیگر، بدن به واسطه فرسودگی خود و به سبب طبیعت شکنندهای که دارد، در برابر ادغام شدن درون فرایند تولید سرمایهداری مقاومت میکند. و دقیقا همینجا است که صنعت پزشکی مداخله میکند، و نوویژیل نشانگر یک استمرار چشمگیر و تشدید و تقویتِ پروژه دیرینه سرمایهداری برای منضبط کردن بدن انسان است.
با خارج کردن تجویز خودسرانه از قلمرو اخلاقی و عادیسازی خستگی بدن در نظام سرمایهداری، اکنون حتی درماندگی فیزیکی بدن که از شرایط کاپیتالیستی کار منتج شده، در امتداد فرایند مولد قرار میگیرد؛ یک از کارافتادگی عادی که در بخشی از هزینههای کلی محاسبه میشود. مصرف خودسرانه در محل کار قبلا به شکل شیشه زدنهای پنهانی اتفاق میافتاد. حتی چرتهای حساب شده در محل کار نیز تا حدودی نقش درمانی ایفا میکرد. درست است که این فعالیتها چندان نقش اعتراضی یا خرابکارانهای را علیه اقتصاد و کار سرمایهداری بازی نمیکردند، اما دور از چشم و خارج از منطق آن اتفاق میافتادند. آنها میتوانستند تکنیکهای مقاومت یا شکستهای اخلاقیِ شرمآور تلقی شوند، اما در هر صورت کنشهای خودآیینی بودند که میان کارگر و کار مزدی او فاصله میانداختند، و ناسازگاری بدن با برخی وظایف مانند کار کردن در تمام طول شب را عیان میکردند. در مقابل، آنچه نوویژیل به ما میگوید این است که هیچ ناسازگاری ذاتی وجود ندارد و هیچ نیازی به این تقلاهای مستقل از منطق سیستم نیست. نوویژیل میگوید ناسازگاریای که ما احساس میکنیم یک اختلال ساده است که منشا آن در بدن خود فرد قرار دارد، نه در ساختار کار، و چاره آن هم به همین نسبت آسان است. مساله یک موضوع پزشکی است و درمان آن هم با دارو به دست میآید.
به این اعتبار، حیطهای از زندگی ما که مستقیما در نسبت با اقتصاد کاپیتالیستی درک میشود، گسترش مییابد. ما موجوداتی نیستیم که وقتی به قدر کافی نخوابند خسته میشوند، بلکه کارگران بی رمقی هستیم که برای تنظیم شدن با جهان بیرون نیاز به محرکهای جبرانی داریم. دیگر لازم نیست از یک ساعت اضافه خوابیدن و دیر سر کار رفتن احساس شرم یا نشاط کنیم، چون معضلِ فقدان «هوشیاری» حل شده است. کافی است قرص نوویژیل را بالا بیندازیم، و وقتی دکتر یا روانکاو ازمان پرسید «حالتان چطور است؟» حالا میتوانیم با اعتماد بنفس بگوییم «پرکار و مولد!».
پانوشتها؛
۱. NUVIGIL
۲. webMD
۳. Federici, S. (2004). Caliban and the witch. New York: Autonomedia.
این یادداشت ترجمه ای است از:
https://libcom.org/library/shift-work-disorder-normalization-exhaustion