جهانی بدون کار چه شکلی خواهد بود؟
به پرسش کشیدن کار، همچون تمام موجودیتهای عمده نهادی - قانون، زندان، آموزش - به معنای مداخله کردن در خودِ واقعیت است. مثلاً در مورد قانون، زندان و آموزش تقریباً هرگز «زمان مناسبی» برای صحبت از اصلاح یا برچیدن ساختارهای موجود نیست.
چند ماه قبل ازسقوط مالی (۲۰۰۸)، گروه بختآزمایی ملی انگلستان[i] نوع جدیدی از برگههای لاتاری را توزیع کرد. گزینه پنج پوندی- گرانترین گزینه این کارت، شانس برنده شدن ۴۰،۰۰۰ پوند سالانه تا آخر عمر را وعده میداد. هاوارد گروز، مدیر بخش توسعه بازی، ایده این کارتها را این طور شرح میدهد: «برای اینکه مجبور نباشید امور آزاردهنده هر روزه را تحمل کنید.»
بهرغم هزینه آن، این کارت بختآزمایی موفقیتآمیز از کار درآمد و نسخه جدید آن در ۲۰۰۹ هم فروش خوبی داشت. هرآنچه امید نهفته در این کارت در برداشت، رمزگانی است از زندگی بدون کار: زندگی (چقدر ممکن است عمر کنم؟)، امنیت (چگونه از خودم و دیگران مراقبت کنم؟)، و فراغت ( با وقت آزادم چه کنم؟). «امور آزاردهنده هرروزه» که توسط طراحان کارت مطرح شد سوال مهمی را به ذهن میآورد: آیا کار یکی از این «آزاردهندهها» است؟ حتی شاید آزاردهندهترین آنها؟
تلاش برای اینکه کار مسئلهای اخلاقی و شخصی قلمداد شود در حالیکه مسئلهای جهانی، ساختاری و اقتصادی است، پیامدهای مخربی دارد.
به پرسش کشیدن کار، همچون تمام موجودیتهای عمده نهادی – قانون، زندان، آموزش، به معنای مداخله کردن در خودِ واقعیت است. مثلاً در مورد قانون، زندان و آموزش تقریباً هرگز «زمان مناسبی» برای صحبت از اصلاح یا برچیدن ساختارهای موجود نیست. ملغمه ایدئولوژیکی که خود واژه کار بازنمایی میکند ارزش وارسی کردن دارد. استخدامِ با حقوقْ ضرورتی اقتصادی برای همه به جز درصد کمی از جمعیت است، حال آنکه «کار» با کیفیتهای مسمومی گره خورده است که به عناصر اجتماعی و حتی شبه مذهبی اشاره دارند: هویت، مقام، اجتماع، عادت، وظیفه.
توریها[ii]، مثل همیشه سعی میکنند از این فاکتورهای اجتماعی، اخلاقی و اقتصادیِ پیچیده به احمقانهترین شکل ممکن بهره ببرند. درست به همان شکل که «جامعه بزرگ» سعی کرد که با تبدیل زندگی فرهنگی و اجتماعی به ملغمهای متزلزل از بشردوستی و کارهای داوطلبانه ـ و متعاقباً حذف نقش تامین دولتی ازاحساس ناب انسانی به نفع خود بهره ببرد. کمپین اخیر با قراردادن «کوشندگان» در برابر«مفتخورها» و وعده حمایت «کارگرها، نه تنبلها» بسیج فرصتطلبانهای است از رسوب به جامانده از این ایده که کار کردن یعنی آدم خوبی بودن. این ایده که توسط برنامههای تلویزیونی ( مثل فرشته شغلها[iii]) تقویت میشود، حاکی از این است که بیکاری شکستی فردی و اخلاقی است و چنانچه بیشتر تلاش کنی، موهایت را کوتاه کنی یا ظاهر و طرز برخوردت خود را عوض کنی، مثل برگی که بریزد، شغل از طرف خداوندِ نیکخواهِ پیشه بر دامنت خواهد افتاد.
تلاش برای اینکه کار مسئلهای اخلاقی و شخصی قلمداد شود در حالیکه مسئلهای جهانی، ساختاری و اقتصادی است، پیامدهای مخربی دارد. این پیامدها علاوه بر بیکاران و کارگران بیثبات، شامل آنهایی نیز میشود که «مناسب کار»[iv] تشخیص داده شدهاند در حالیکه به وضوح شرایط کار کردن ندارند. محرومیت از مزایای ازکارافتادگی توسط اداره کار و بازنشستگی نتیجه ناچیزی برای استخدام آنهایی داشت که مناسب کار تشخیص داده شدند. اما بسیاری را در وضعیت خودکشی و فقر رها کرد. وقتی از کار به مثابه چماقی اخلاقی برای سرکوب مردم استفاده میشود، واضح است که الزام آنها به استخدامْ کمتر از تعهدشان به کاهش هزینههای دولتی است، آن هم با اتکا به این امتیاز که در صورت لزوم از آسیبپذیرترین افراد جامعه به عنوان سپربلای سیاسی استفاده میشود.
کمپینهای علیه کارِ بدون مزد (وقتی کار اجباری[v] به عنوان شرط دریافت مزایا تعریف میشود) و همچنین قطع خدمات مربوط به معلولان، حقیقت نهفته در طرحهای حکومتی را عیان میسازد. برای مثال کمپین بایکوت کار اجباری و نیز کمپین «معلولان علیه حذف بودجه» به صورت جدی و مکرر توجه را به سوی ماهیت تنبیهیِ اقداماتی جلب کرده است که افراد را با بیتوجهی مناسب کار تشخیص میدهند یا آنها را در مشاغلی میگذارند که یا وجود ندارند یا بدون حقوق هستند. ارزش چنین نیروی کاری ـ از کارآموزی در صنایع خلاق و رسانه تا حقوقِ چندرغاز کارگران کارخانهها درسراسر جهان – مثل همیشه آگاهانه از طرف همان کسانی نادیده گرفته میشود که از آن سود میبرند. از آنجا که دستمزدها هرچه کمتر با هزینه زندگی متناسبند، وقت آن رسیده بپرسیم آیا فانتزی پنهان کارفرمایان این است که روزی بتوانند هیچ مزدی به کارگران خود ندهند، چون تمام مسائلی مانند مسکن، غذا، پوشاک و خدمات کودکان با جادو و جمبل حل و فصل خواهد شد.
وقتی از کار به مثابه چماقی اخلاقی برای سرکوب مردم استفاده میشود، واضح است که الزام آنها به استخدامْ کمتر از تعهدشان به کاهش هزینههای دولتی است، آن هم با اتکا به این امتیاز که در صورت لزوم از آسیبپذیرترین افراد جامعه به عنوان سپربلای سیاسی استفاده میشود.
در وضعیت فعلیِ اقتصاد انگلستان، همانطور که جان لنچستر بیان کرده، بازار کار خیلی غیرعادی به نظر میرسد: آنچه حقیقتاً عجیب و غیر قابل فهم است تولید مشاغل فراوان توسط همین اقتصاد است. در سه ماه تابستان، در تاریکی رکود اقتصادی، اقتصاد انگلستان توانست ۸۲هزار شغل ایجاد کند. این عدد رکوردی در تمام بازههای سه ماهه به حساب میآید. از چشمانداز معمول اقتصادی، این قضیه مطلقاً بیمعنی است.
همانطور که لنچستر اشاره میکند این مشاغل پارهوقت و کمدرآمدند؛ شغلهایی که اندک امنیتی دارند (مانند کارهای دولتی که اغلب به زنان تعلق میگیرد) در حال نابودیند، و اگر توریها دست بالا را بگیرند برای همیشه حذف خواهند شد. استخدام، که به عنوان ضرورتی وجودی و فراگیر عرضه میشود، هر چه کمتر برای تامین بقا وجود دارد، چه برسد به تامین زندگی.
اما درمقابل این وقایع، یعنی افزایش تورم، افزایش ناامنی شغلی، بیکاری نامتوازن جغرافیایی، حمله به جمعیت کارگر و بیکار، و قطع مزایا، مذاکرهای در مورد اینکه کار چیست و چه معنایی دارد به راه افتاده است. بحثهایی در اشغال وال استریت در مورد اینکه سیاست ضد کار (یا پساکار) به چه معنی است، و کمپینهای درآمد نه فقط برای بقا بلکه «درآمد شهروندیِ» تضمین شده شکل گرفته است.
بی شک شانس برنده شدن کارت بختآزمایی که زندگی بدون کار را تامین کند بسیار کم است اما همانطور که معنی کار کردن گنگتر و به طور فزاینده مستاصل میشود، امروز [۲۰۱۳] زمان ایدهآلی است که بپرسیم کار چیست، چه معنایی دارد و زندگی بدون آن به چه معنی است. همانطور که مارکس در ۱۸۸۰ در طرحی برای پرسشنامه کارگران نوشته است «ما امیدواریم … به حمایت همه کارگران شهر و کشور که میفهمند تنها آنها میتوانند با آگاهی کاملْ بدبختیهای را که از سر میگذرانند توصیف کنند و بیماری اجتماعی که دستخوش آن هستند فقط به دست خودشان درمان میشود، نه ناجیانی که مشیت الهی فرستاده است.»
به بیان دیگر، بهترین نقطه شروع در کنار آنهایی است که به نوعی با کار در ارتباطند – یعنی تقریبا همه آدمها، استخدام شدهها و غیره.
—-
[i]National Lottary
[ii] حزب سنتی و محافظه کار انگلستان:Tory
[iii] The Fairy Jobmother
[iv]Fit to work
[v] workfare
جنبل