در این گفتگو از دکتر ابراهیم توفیق درخواست کردیم که ابعاد داخلی و خارجی نظریه ایرانشهری و ارتباط این دو سطح را تا حد ممکن روشن کنند و به پیامدهای اجرایی شدن این نظریه در روابط منطقهای ایران پرداختیم. در خصوص مفهوم ایران بزرگ فرهنگی و تمایز آن با ایران سیاسی سخن گفتیم و از جایگاه ایران در نظم جدید خاورمیانه و وضعیت آشوبناک آن را موردبررسی قرار دادیم.
وضعیت هنگکنگ با تاریخچه استعمار و ساختارهای باقیمانده از آن در کنار تلاش دولت چین برای تحمیل سلطه خود عجین است. در دل این وضعیت است که اعتراضات گسترده مردمی که در دل خود طیفهای مختلفی از جریانها از ناسیونالیزم قومگرایانه تا گرایشات ملایمتر را نمایندگی میکند. رزماری هو در «ساختارهای احساس» از پیچیدگیها، تناقضات و آرزوهای اعتراضات مردم هنگکنگ میگوید.
پیکتی در این یادداشت الگویی فراملی برای توسعه تعاملی بر پایه عدالت اقتصادی و اقلیمی پیشنهاد میکند.
سرمایه امروز دیگر متکی به تکنوکراتها و شیوههای مدیریت نیست، بلکه به جوکرهای اقتدارگرایی چون ترامپ، جانسون یا بولسونارو وابسته است. بهعقیدهی جورج مونبیو، ستوننویس روزنامهی گاردین و نویسندهی کتاب «بیرون از ویرانه: یک سیاست جدید برای یک عصر بحران»، این از آنروست که ماهیت سرمایهداری تغییر کرده است.
اگر ناسیونالیسم را برساختی اجتماعی و مهمترین کارکرد آن را ایجاد هویت ملی و وفاداری به آن از طریق ملتسازی بدانیم، تاریخنگاری مهمترین ابزاری است که برای ساختن این سازه اجتماعی نقشآفرینی میکند.
ناسيوناليسم مدنی در نهادهای ليبرالی تجسم میيابد كه شهروندان بر پايه قوانين عقلانی مشترك، فارغ از قوميت يا مذهب خود، به آنها ملتزمند.
«پیدایش ناسیونالیسم ایرانی» اثر رضا ضیاءابراهیمی با ترجمه حسن افشار. ضیاءابراهیمی دانشیار تاریخ در کینگز کالج لندن است. عنوان فرعی کتاب نیز «نژاد و سیاست بیجاسازی» است. او ناسیونالیسم ایرانی را ایدئولوژی مدرنی میداند که وامدار تحولات اجتماعی و فرهنگی نسبتا جدیدی است که امکان صورتبندی و نشر و پذیرش آن را فراهم کردند.
شلومو سند استاد تاریخ دانشگاه تلآویو از جمله مهمترین تاریخنویسان اسرائیل و برجستهترین منتقدان تاریخ رسمی صهیونیسم است. سند با نگاه به پروژه ملتسازی در قرن 19 بهدرستی یادآور میشود که این پروژه به نحوی آگاهانه با ترکیب اسطوره و تاریخ دست به اختراع نهادی زد که ما امروزه «ملت» مینامیم؛ نهادی که تا پیش از قرن نوزدهم، آنگونه که امروزه میشناسیمش وجود نداشته.
چیزی به تحویل سال نو و نوروز نمانده است. رسم و آدابی که سالانه تکرار میشود اما پرسشهایی و مفاهیمی نیز در این میان فراموش شدهاند و یا نادیده گرفته میشوند. ایا همه اینها باعث نمی شود که بخواهیم جغرافیا را از نو نقشهنگاری کنیم؟