skip to Main Content
اسلایدر سیاست پیشنهاد میدان

استعمار، چین و اعتراضات هنگ‌کنگ

ساختارهای احساس

وضعیت هنگ‌کنگ با تاریخچه استعمار و ساختارهای باقی‍‌‌مانده از آن در کنار تلاش دولت چین برای تحمیل سلطه خود عجین است. در دل این وضعیت است که اعتراضات گسترده مردمی که در دل خود طیف‌های مختلفی از جریان‌ها از ناسیونالیزم قوم‌گرایانه تا گرایشات ملایم‌تر را نمایندگی میکند. رزماری هو در «ساختارهای احساس» از پیچیدگی‌ها، تناقضات و آرزوهای اعتراضات مردم هنگ‌کنگ می‌گوید.

هجده سالم که شد هنگ‌کنگ را به مقصد آمریکا ترک کردم. بعضی وقت‌ها که به خودم سخت می‌گیرم فکر می‌کنم مسئولیتم در قبال مردم هنگ‌کنگ را رها کردم تا بتوانم دانشجویی متوسط، درست در قلب امپراتوری آمریکا باشم. سال ۲۰۱۴ بود و چند روز بعد از اینکه هواپیمایم در شیکاگو نشست همکلاسی‌هایم در هنگ‌کنگ، به‌جای سرخوش‌بودن از دانشگاهی که انتخاب کرده‌اند، برای گرفتن حق رأی همگانیِ کامل به خیابان‌ها ریختند و ۷۹ روز آن را اشغال کردند. حدود شش سال بعد، آن‌ها دوباره به خیابان‌‌ رفتند تا به لایحه‌ای اعتراض کنند که اجازه می‌دهد مخالفان سیاسی به چین -جایی که امکان دادرسی عادلانه نزدیک به صفر است- فرستاده شوند. آپارتمان خانواده من، که در یکی از انبوه مجتمع‌های دولتی‌ای است که در دوره استعمار ساخته ‌شده، برای هفته‌ها بوی گاز اشک‌آور می‌داد. پلیس یکی از اقوامم را به این دلیل که ظاهرش مطابق مشخصات معترضان بوده، در خیابان نگه داشته بود: جوان و در راه دانشگاه، با لباس معترضان بلوک سیاه[۱]black bloc شیوه‌ای از پوشش کاملاً سیاه در تظاهرات‌ها شامل کلاه محکم مثل کلاه کاسکت، ماسک اسکی و عینک شنا برای … Continue reading بر تن و کفش ورزشی به پا تا بتواند با سرعت فرار کند. از آنجایی که می‌ترسم به صورت اتفاقی چیزی بگویم که به دستگیری اعضای خانواده‌ام منتهی شود، تنها به گفتن این اکتفا می‌کنم که همۀ آن‌ها در مقابل وحشی‌گری پلیس و وضعیت احمقانه دولت وظیفه‌شان را شرافتمندانه انجام داده‌اند.

من هم مثل خیلی از هنگ‌کنگی‌های که خارج از هنگ‌کنگ‌اند، زیر بار این احساس گناه که آنجا نبوده‌ام له شده‌ام (اینکه گاز اشک‌آور نخورده‌ام و از حمله پلیس هنگ‌کنگ آسیب ندیده‌ام) و هیچ‌کدام از کارهایی که از دور انجام می‌دهم به آن سطح از فداکاری نمی‌رسد که «انقلاب زمان ما[۲]«آزادی هنگ‌کنگ، انقلاب زمان ما» از شعارهای اعترضات اخیر هنگ‌کنگ.»ی واقعی نیاز دارد. در طول تابستان دائماً درگیر این سؤال بودم که آیا باید برای خدمت به مردمم به وطنم برگردم و روزنامه‌نگار شوم یا نه. نمی‌گویم برای خدمت به «ملت»م، چون هنگ‌کنگ به‌عنوان ملت شناخته نمی‌شود و هیچ زمانی هم شناخته نشده است.

از نظر قانون شما شهروند هنگ‌کنگ نیستید. این دولت‌شهر، با وجود واحد پولی مجزا، قانون اساسی مختصری که کار دستورالعمل‌های قانونی را می‌کند و دولت نیمه‌مستقلی که لااقل روی کاغذ مستقیماً برآمده از دستگاه دولتی حزب کمونیست چین نیست، صرفاً حالتی نیمه‌مختار دارد. ساکنان شهر فقط نصف اعضای مجلس قانون‌گذاری را می‌توانند انتخاب کنند و بقیه اعضا با رأی «هیئت‌های انتخابی» یا گروه‌های ذی‌نفع اقتصادی مانند بیمه‌ها و صنایع مالی انتخاب می‌شوند. این یعنی شرکت‌های بزرگی مثل پرایس‌واتر‌هاوس‌کوپرز (PwC)[۳] PricewaterhouseCoopers در مجلس سنا یا پارلمان هنگ‌کنگ قانوناً نماینده سیاسی دارند. در بعضی موارد شرکت‌ها می‌توانند از طریق شرکت‌های تابعه‌شان رأی اضافه‌تری هم داشته باشند. برای همین احتمالاً برای کسی عجیب نیست که PwC و بانک جهانی مشترکاً هنگ‌کنگ را به‌عنوان «کسب‌وکارپسند‌ترین سیستم مالیاتی دنیا» در سال ۲۰۱۸ انتخاب کرده‌اند. در شهری که میلتون فریدمن آن را «نماد درخشان آزادی اقتصادی» نامیده است، اساساً چیزی با عنوان مالیات بر عایدیِ سرمایه وجود ندارد. حدوداً از هر پنج هنگ‌کنگی یک نفر زیر خط فقر زندگی می‌کند. شهر نه رئیس‌جمهور یا نخست‌وزیر، بلکه مدیر اجرایی دارد. بنابراین اگر هنگ‌کنگ را کسب‎وکاری خصوصی بنامید که هدفش تولید سود برای سهامدارانش است، چندان هم بیراه نرفته‌اید.

 بریتانیایی‌ها به‌عنوان بخشی از توافقی که منحصراً بین مقام‌های رده بالای بریتانیایی و حزب کمونیست چین بود، دستگاه اقتصادی پیچیده خود را به طور کامل و دست‌نخورده به فرمانروایی حزب کمونیست چین دادند.

اما نمی‌توان انکار کرد که با موج‌های اعتراضات هنگ‌کنگ در سال‌های گذشته، چیزی شبیه به آنچه بندیکت اندرسون آن را «اجتماع خیالی»[۴]imagined community می‌نامید، دارد به سرعت در این شهر متبلور می‌شود. از دهه ۱۹۷۰ و رونق تولید، «روحیۀ صخره شیر»[۵]Lion Rock Spirit به معنی استقامت، سختکاری و نگرشِ «ما می‌توانیم»، بخشی از اسطوره هنگ‌کنگی‌بودن بوده است. اما اکنون هنگ‌کنگی‌بودن یعنی اعتقاد به «ارزش‌های اصلی هنگ‌کنگ» که عمدتاً تشکیل شده است از باور به حاکمیت قانون به‌عنوان راهی برای اجرای عدالت و حقوق بشر و دموکراسی. کونگ تسانگ گن (که نامی مستعار است) در اواخر سال ۲۰۱۹ در مجله مکانگ ریویو، این هویت ملیِ در حال تولد را این‌گونه توصیف می‌کند: «اجتماعی دموکراتیک، عاشق آزادی، ارج‌گزار حقوق انسان‌ها و تساوی‌گرا که از دل خودمختاری برآمده است» -گزاره‌ای کلی از ارزش‌های جنبش روشنگری، البته اگر اصلاً چنین ارزش‌هایی وجود داشته است (دفاع فلسفه جان لاک از نگه‌داشتن هنگ‌کنگ به‌عنوان مستعمره امپراتوری بریتانیا مثال بدی در این مورد نیست).

در حالی که رژیم چین می‌خواهد شما باور کنید بیشتر هنگ‌کنگی‌ها جدایی‌طلب‌اند، اکثریت مردم هنگ‌کنگ آرزوی به اهتزاز درآوردن پرچم استقلال را ندارند. در نظرسنجی جدیدی ۶۷ درصد پاسخگوها مخالف این ایده بوده‌اند و فقط ۱۷ درصد کاملاً از آن حمایت کرده‌اند. این ملتِ بدون حاکمیت، حتی با وجود اینکه همه ملزومات معمولِ دولت‌ملت‌ها را دارد اختیار می‌کند، در رؤیای دیگری به جز حاکمیت وستفالی[۶]اصلی در حقوق بین‌الملل که بر اساس آن هر دولت‌ملتی حق حاکمیت بر قلمرو و امور داخلی‌اش را دارد است.

یکی از نمادهای بارز اعتراضات هنگ‌کنگ سرود «شکوه برای هنگ‌کنگ»[۷]Glory to Hong Kong است. این سرود ملی واقعی، به‌ شکلی آگاهانه از سرودهای انگلستان و آمریکا و روسیه برگرفته شده و به‌صورت جمعی در صفحه ردیت[۸]Reddit رسانه‌ای اجتماعی برای جمع‌آوری اخبار و دارای تالارهای گفت‌وگو هنگ‌کنگ نوشته شده است. در طول سال‌ گذشته هنگ‌کنگی‌ها به مرکزهای خرید و دیگر فضاهای عمومی سراسر دنیا رفتند تا این سرود را در نافرمانی از رژیم چین بخوانند. متن این آهنگ به‌شدت به تصویری قدیمی (حدوداً در زمان انقلاب فرانسه) وابسته است که در آن شیپوری از میان غبارها، دفاع جمعی از آزادی را نوید می‌دهد. اولین باری که گروه ناشناس بلک بلورکِسترا[۹]Black Blorchestra کانال یوتیوب هنگ‌کنگی این سرود را اجرا کرد گریه کردم و از طنین عاطفی چیزی به بی‌خاصیتی یک تقلید ظاهری از سرود ملی بریتانیا، «خداوند ملکه را حفظ کند»[۱۰]God Save the Queen متأثر شدم؛ هرچند اقرار به این موضوع عمیقاً مرا می‌آزارد.

درباره وجهه هنگ‌کنگی‌ها چیزی غیورانه وجود دارد که کاملاً بخشی از اجتماع خودساخته‌شان است. معترضان برای کاری که بعد از رسیدن به همه خواسته‌هایشان انجام خواهند داد، طرحی دارند به نام «قرارِ قابلمه»[۱۱]the pact of the pot؛ پای ساختمان مجمع قانون‌گذاری -جایی که شبیه پلوپزی بزرگ است و بسیاری از اعتراضات آنجا اتفاق افتاده است- دیدار خواهند کرد، ماسک‌هایشان را برخواهند داشت و بالاخره یکدیگر را در کلیت خود خواهند دید. در آن لحظۀ بازشناسی، تحقق قاطبه مردم هنگ‌کنگ، همان لحظه پایان تاریخ است. قدرت مؤثر ملتِ در حال تولد هنگ‌کنگ با دیر شکل گرفتن آن گره خورده است. به این ترتیب هنگ‌کنگی‌ها یک چیز را به‌درستی درخواهند یافت: برای انسجام اجتماع هنگ‌کنگی‌ها، نظام موجود باید نابود شود.

وضعیت «یک کشور، دو سیستم» اجازه داد مسئله حاکمیت حزب کمونیست چین بر سرزمین‌های تاریخی چین، بدون تغییر چندانی در زیرساخت‌های ازپیش‌استقراریافته آن، حل‌وفصل شود.

حتی با اینکه استعمار اولین چیزی است که هر کسی درباره هنگ‌کنگ می‌داند و می‌شود به سادگی وضع این شهر در زمان امپراتوری سابق بریتانیا را با ظاهری فریبنده پوشاند، تأثیرات استعمار بعد از پایان آن در سال ۱۹۹۷ ادامه یافته است. بریتانیایی‌ها به‌عنوان بخشی از توافقی که منحصراً بین مقام‌های رده بالای بریتانیایی و حزب کمونیست چین بود، دستگاه اقتصادی پیچیده خود را به طور کامل و دست‌نخورده به فرمانروایی حزب کمونیست چین دادند. وضعیت «یک کشور، دو سیستم» اجازه داد مسئله حاکمیت حزب کمونیست چین بر سرزمین‌های تاریخی چین، بدون تغییر چندانی در زیرساخت‌های ازپیش‌استقراریافته آن، حل‌وفصل شود -موضوعی که تا حدی برای سهولت انتقال هنگ‌کنگ به درونِ آن چیزی بود که «سوسیالیزم با ویژگی‌های چینی» خوانده می‌شد. قرار بود هنگ‌کنگ به‌عنوان مرکز مالی بین‌المللی حفظ شود که حداقل برای ۵۰ سال این‌گونه بود. هیچ بحث روشنی درباره اینکه بعد از آن، چه بر سر شهر خواهد آمد وجود نداشت؛ گرچه به‌کارگیری یک‌سویه قوانین سختگیرانه دولتی حزب کمونیست چین درباره آزادی رسانه‌ها و مخالفت سیاسی در این سرزمین تقریباً تضمین شد. «یک کشور، دو سیستم» در عمل این اجازه را به چین داد که بازارش را جهانی‌تر کند و به صاحبان سرمایه این امکان را داد که دارایی‌هایشان را به این شهر بیاورند. (صنعت مالی در دهه اخیر چنان رشد کرده که در سال ۲۰۱۸ چیزی در حدود ۷/۱۹ درصد از تولید ناخالص ملی هنگ‌کنگ را تشکیل داده است.)

حکومت هنگ‌کنگ مانند سلف استعمارگرش یگانه مالک همه زمین‌هاست و از طریق اِعمال محدودیت‌های ساختگی روی عرضه زمین، با به‌مزایده‌گذاشتن اجاره املاک، مبالغ گزافی را بابت قیمت زمین و اجاره‌بها از توسعه‌دهندگان املاک و مستغلات می‌گیرد و آن‌ها نیز به نوبه خود این هزینه‌ها را از مشتری‌ها دریافت می‌کنند. نبود مالیات بر عایدیِ سرمایه و مالیات سلامت، شهر را به زمین بازی دلالان املاک تبدیل کرده است و حکومت هنگ‌کنگ اقدامات بسیار کم مضحکی را در جهت کنترل دلالی و برداشتن چنگال آهنین بنگاه‌داران از سرِ جنبه‌های مختلف زندگی در هنگ‌کنگ انجام داده است. سیستم مترو که بخشی از آن متعلق به حکومت است، به تولید هر چه بیشتر سود -و در کنار توسعه‌دهندگان املاک- به ساختن مجتمع‌های خرید خانگی مسقف در نزدیکی ایستگاه‌ها تشویق می‌شود. وزارت مسکن در سال ۲۰۰۵ شرکت سرمایه‌گذاری املاک خصوصی بزرگی را راه‌اندازی کرد که کنترل تعدادی از این بازارهای خرید و بازارهای خیس در محتمع‌های مسکونی دولتی را در اختیار گرفت و به فشارآوردن روی فروشگاه‌های کوچک خانوادگی برای گرفتن اجاره‌بهاهای هنگفت ادامه داد.

همچنین بخوانید:  كافكا مقلدان را پشت در گذاشت

رسانه‌های خبری خارجی غالباً سرخوردگی هنگ‌کنگی‌ها را با این موضوع توضیح می‌دهند که چگونه ساختار اقتصاد باعث شده است مردم پولی برای خرید خانه نداشته باشند. اما آتش مخالفت‌های گسترده‌تر با این حس برافروخته می‌شود که شهر دارد برای ثروتمندان ساخته و بازتجهیز می‌شود؛ ثروتمندانی که دسترسی مستقیم به رده‌های بالای حکومت دارند و دیده می‌شود که مطابق میل حزب کمونیست چین عمل می‌کنند و بنابراین می‌توانند در اقتصاد سرزمین اصلی چین سرمایه‌گذاری سودده‌تری انجام دهند. از سال ۲۰۱۱ به این سو می‌بینید که عبارت «هژمونی بنگاه‌های معاملات ملکی» همه جا در روزنامه‌ها و پلاکاردهای اعتراضات جلوه می‌کند. در عین حال هر کسی که در دهه گذشته در هنگ‌کنگ زندگی کرده و به تیتر اخبار توجه کرده است می‌تواند بگوید بسیاری از مردم صندوق رأی را تنها راه‌حل ممکن می‌دانند. دموکراسی قطعاً به خودی خود نمی‌تواند درآمد را بازتوزیع کند، اما حکومتی که به واقع برآمده از رأی مردم باشد، در کمترین حالت، مسئول این خواهد بود که هنگ‌کنگ را مطلوب طبع ساکنانش کند -یا حداقل تئوری‌ها چنین می‌گویند.

این حس روزافزون که حزب کمونیست چین به سرمایه‌داران کمک و آن‌ها را تشویق می‌کند، تمایل ضداستبدادی را تحریک می‌کند و این تمایل مردم را مستقیماً به این تصور لیبرال‌دموکرات می‌برد که سرود «شکوه برای هنگ‌کنگ» به خوبی آمال آن‌ها را نمایندگی می‌کند. خواستۀ جدی ولی هنوز بی‌شکلِ آزادی و همراه آن حتی حس تعلق به سرزمین آباواجدادی، مردم را متحد می‌کند. این تصور شایع که هنگ‌کنگ همین حالا هم دولت‌ملت است، همواره با عوامل فرهنگی توضیح داده شده است: ساکنان هنگ‌کنگ به لهجه کانتونی صحبت می کنند (بدون توجه به اینکه کسانی که به این زبان حرف نمی‌زنند، مثل هنگ‌کنگی‌های فیلیپینی و هندی فرصت‌های کمتری را به دست می‌آورند)؛ فرهنگ هنگ‌کنگ از فرهنگ مردم جمهوری چین متفاوت است (درحالی‌که فرهنگ غذایی متمایز چاچان‌تِنگ یا سبک غذای کانتونیِ متأثر از فرهنگ بریتانیایی همیشه مثالی بوده از اینکه این شهر آمیزه‌ای از شرق و غرب است)؛ و مردمش عاشق آزادی‌اند (لابد برخلاف آن‌هایی که در جمهوری خلق چین زندگی می‌کنند!). بر اساس این داستان، تنها عنصر مفقود، حکومتی است که واقعاً نماینده مردم هنگ‌کنگ باشد. انگار کسانی که با حزب کمونیست چین تبانی کرده‌اند خودشان کانتونی‌زبان نبوده‌اند یا دائماً به رستوران‌های چاچان‌تِنگ نمی‌رفته‌اند و به‌طورکلی روی حفظ بعضی از ظواهر آزادی در شهر سرمایه‌گذاری کرده‌اند تا سرمایه‌گذارهای خارجی را فراری ندهند.

هیچ کدام از این‌ها هراسی را که هنگ‌کنگی‌ها از پلیس دولتی تحت کنترل حزب کمونیست چین دارند بی‌اعتبار نمی‌کند. من این هراس را با همه وجود می‌شناسم. اما از این سوی اقیانوس آرام، این ایده که عنصرهای حمایتی لیبرال‌دموکرات مانند حاکمیت قانون و حق رأی می‌تواند مسائل ساختاری را حل کند، بیشتر ساده‌انگارانه به نظر می‌رسد. هنگ‌کنگ مستقل باشد یا نباشد، سیاست‌های لیبرال‌دموکرات تلاش می‌کند سرمایه‌داری را تنظیم کند یا حتی قدرت سیاستمداران را با جیب‌های متنفذان ثروتمند کنترل کند. هنگ‌کنگی‌ها، مخصوصاً آن‌هایی که این ایده را طوطی‌وار تکرار می‌کنند که فرهنگ این شهر بیش از چین مناسب دموکراسی است، دوست دارند فراموش کنند که هنگ‌کنگ روی کمر کارگران داخل و خارج شهر به رونق رسیده است. اغلب به زنان و مردانی که از کودکی به یاد دارم فکر می‌کنم که چگونه نبودن دموکراسی را تقبیح می‌کردند و هم‌زمان از این شکایت می‌کردند که کارگران خانگی خارجی آن‌ها برای نگهداری از آپارتمان کوچکشان چقدر زیاد پول می‌گیرند.

علاوه بر این همه، مسئله دومی وجود دارد که مسیر جنبش هنگ‌کنگ را تاریک‌تر می‌کند: ناسیونالیزم قوم‌گرایانه. بعضی از هنگ‌کنگی‌ها ناخواسته به همان شیوۀ ناسیونالیزم قوم‌گرایانۀ حزب کمونیست چین عمل می‌کنند و چینی‌های سرزمین اصلی را دنباله و مصداق رژیم و نه تحت‌سلطه آن می‌بینند. این دسته از هنگ‌کنگی‌ها، تقصیر هر چیزی را، از دلالی‌های بازار املاک هنگ‌کنگ که باعث سربه‌فلک‌کشیدن قیمت خانه می‌شود تا مجتمع‌های خریدی که با فروشگاه‌های برندهای لویی ویتون، پرادا و آرمانی پر شده باشد، بر گردن توریست‌ها و مهاجران ثروتمند چینی می‌اندازند. بعضی از هنگ‌کنگی‌ها هم موضع تندی علیه «تاجران موازی»[۱۲]parallel traders دارند، کسانی که کالاهایی مانند غذای نوزاد را از شهر می‌خرند و با قیمت بیشتر خارج از شهر می‌فروشند و بنابراین باعث کمبود کالاهای روزمره می‌شوند. روشن است علت اینکه برای مثال متوسط قیمت آپارتمان در هنگ‌کنگ ۲/۱میلیون دلار است، ثروتمندان چینی نیستند؛ با این حال ناسیونالیست‌های قوم‌گرا به جای اذعان به ریشه‌های عمیق‌تر و ساختاری‌تر این پدیده‌ها، از مرور نامعقول و نژادپرستانه تاریخ استقبال می‌کنند. این‌گونه است که هنگ‌کنگی‌های خاصی مثل اندی چان هوتین، مؤسس حزب ممنوع‌الفعالیت ملی هنگ‌کنگ را می‌بینید که معتقد است هنگ‌کنگی‌های چینی «هان» گروه قومی جداگانه‌ای از چینی‌های «هان» و مستحق تابعیت دولت‌ملت هنگ‌کنگ‌اند، زیرا در دی‌ان‌ایِ اجدادشان که از چین به مستعمره بریتانیا پناه آورده‌اند آزادی وجود داشته است. یا فردی مثل هوراک چین را می‌بینید که قلم‌فرسایی‌های بسیاری را در سال ۲۰۱۱ درباره دولت‌ملت هنگ‌کنگ داشت و بر این باور بود که هنگ‌کنگ به علت اینکه در معرض استعمار بریتانیا و اندیشه‌های دوره روشنگری قرار داشته، میراث‌دار واقعی آگاهی فرهنگی اصیل چینی است.

بدون شک همه شکل‌های نوخاسته ناسیونالیزم هنگ‌کنگی بر بیگانه‌هراسی بنا نشده‌اند. با این حال نگران‌کننده است وقتی می‌بینیم، هم‌صدا با گروه کوچک اما مصممی از کاربران اینترنت که این ادعای نژادپرستانه را ترویج می‌کنند که مردم سرزمین اصلی چین مقصر همه‌گیری ویروس کرونا هستند، بسیاری از رستوران‌های طرفدار دموکراسی هنگ‌کنگ هم کسانی را که به لهجه چینی ماندارینی حرف می‌زدند راه نمی‌دادند تا چینی‌ها را دور کنند. کوته‌نظری ناسیونالیست‌های لیبرال و فرقه‌های بومی‌گرا به صورتی است که هر دو به دنبال «بازگرداندن» هنگ‌کنگ به گذشته شکوهمندش هستند، گویی اصلاً دوره‌ای وجود داشته است که شهر خوشایند کسانی به‌جز اهالی ثروت و قدرت باشد و گویی یگانه موهبت رهایی‌بخش هنگ‌کنگ خود مردم شهر نبوده‌اند.

خانواده من از زمانی که چهل سال پیش پا در هنگ‌کنگ گذاشته در آپارتمان تنگ و محقری در مجتمع‌های دولتی زندگی کرده است و بخشی از من است که کاملاً باور دارد در همان‌جا خواهم مرد؛ ساختمان‌های پانزده طبقه‌ای که ساکنانش عمدتاً پیرها و خانواده‌های طبقه کارگرند که برای امرار معاش خود به پرداخت‌های تأمین اجتماعی وابسته‌اند. در آن آپارتمان بود که فهمیدم هنگ‌کنگ فایده کمی برای کارگرانی دارد که به‌خوبی دستگاه اقتصادی را تعذیه نمی‌کنند، دستگاه اقتصادی‌ای که کارش پرکردن جیب‌های از قبل پُر است. آنجا بود که مادرم را می‌دیدم که کاغذ و ماشین‌حساب به‌دست نشسته است و تلاش می‌کند حساب کند چطور با حقوق خدمتکاری‌اش پول خریدهای روزانه و آب و برق را بدهد و کمی را هم برای هزینه‌های مدرسه نگه دارد. همان آپارتمان بود که در راه برگشت از مدرسه به آن، تکالیفم را در مترو می‌نوشتم و در خانه به بچه‌های هم‌سن خودم درس می‌دادم تا پول ناهار مدرسه را دربیاورم.

 جنبش اعتراضی، از گروه‌های کمک متقابل و سازماندهی کاری بگیر تا نوجوانانی که در صف اول اعتراضات از دانشگاه‌های محلی در مقابل تجسس پلیس دفاع کرده‌اند، این حس را در ذهن‌ها جا انداخته‌اند که هر کسی می‌تواند مسئولیت سلامتی هم‌قطارانش را بر عهده بگیرد و از آن‌ها در برابر دست‌اندازی رژیم حزب کمونیست چین محافظت کند.

اما همان مجتمع خانه‌های دولتی امکان تشکیل اجتماع را نشانم داد و اولین طعم‌های آزادی را به من چشاند. در منطقۀ شا تین، چندین مجتمع خرید به‌هم‌پیوسته وجود دارد که به مجتمع‌های آپارتمان‌های دولتی هم وصل است. جایی که با رفتن از پل عابری به دیگری و گذشتن از جلوی ویترین برند هرمس به سمت دیگر خیابان که زن دوره‌گردی پیراشکی می‌فروشد، می‌توانید به‌سادگی بین رفاه و فقر قدم بردارید. داستان بلوغ من می‌تواند با شمارش تعداد دفعاتی تعریف شود که از پل‌های عابر و پله‌های ناجوری که در راه مدرسه به خانه بود با‌ سرعت می‌گذشتم تا وانمود کنم در این مجتمع‌ها زندگی نمی‌کنم. و من همه آن پلکان‌ها، آن ماهی‌های نمک‌سودی که -پیش از آنکه بتوانم ببینم روی حصیرهای بامبو پهن شده‌اند تا خشک شوند- بویِشان احاطه‌ام می‌کرد، زنی که سبزی‌هایش را در بازار خیس کنار مجتمع زهواردرفته‌مان می‌فروخت و معذرت‌خواهی می‌کرد اگر سبزی‌هایش خیلی تروتازه نیست، پیرمردی که بیرون ساختمانمان بقالی داشت و تا وقتی خانواده‌ام در هنگ‌کنگ بودند همان‌جا بود و به منِ پانزده‌ساله سیگار می‌فروخت و با چشمک می‌گفت «این‌ها برای مادرت است دیگر. درست است؟»، آری، من همه این‌ها را می‌شناختم و عاشقشان بود.

همچنین بخوانید:  دی ۱۳۳۰: مصدق، فرد برگزیده سال مجله تایم

این گستره سرزمینی چیزی است که هر دو حسِ دلبستگی و تردید من به هنگ‌کنگ را شکل می‌دهد، دو حسی که هیچ کدام نمی‌توانند در قالب ناسیونالیزم یا وطن‌پرستی شکل یابند. مسئله این است که با دستیابی به ملت هنگ‌کنگ دقیقاً رهایی چه چیزی ممکن می‌شود؟ اگر نتیجه همه این خودمختاری این است که مردم قدرت نهادی به دست بیاورند تا بتوانند خانه بخرند، اگر کل برآمد هنگ‌کنگی‌بودن رسیدن به این آرزوست که خطری را که حزب کمونیست چین برای موجودیت هنگ‌کنگ دارد از آن بگیرند، ملت هنگ‌کنگ هیچ جایی برای من، خانواده‌ام یا هیچ کدام از محرومان ندارد.

برای ملت هنگ‌کنگ، این تجلی عاطفی است -ساختار احساس[۱۳]structure of feeling با ترجمه فارسی «ساختار احساس»، مفهومی از ریموند ویلیامز، نظریه‌پرداز و منتقد ادبی. و نه برنامه سیاسی مجاب‌کننده-‌ که آن را هرچه بیشتر دل‌فریب‌تر و تغییرپذیرتر از قبل می‌کند. جنبش اعتراضی، از گروه‌های کمک متقابل و سازماندهی کاری بگیر تا نوجوانانی که در صف اول اعتراضات از دانشگاه‌های محلی در مقابل تجسس پلیس دفاع کرده‌اند، این حس را در ذهن‌ها جا انداخته‌اند که هر کسی می‌تواند مسئولیت سلامتی هم‌قطارانش را بر عهده بگیرد و از آن‌ها در برابر دست‌اندازی رژیم حزب کمونیست چین محافظت کند. اما بدون تحلیل اینکه در غیاب کنترل حزب کمونیست چین چه چیزی بلای جان هنگ‌کنگ است و بدون ساختن اتحادی که منافع طبقه کارگر را در اولویت خود قرار دهد، این ساختار احساس -این حس که هنگ‌کنگ می‌تواند جای بهتری برای زندگی باشد- به چیزی کمی بیشتر از ابزار توانگرکردن طبقه متوسط چینیِ «هان» تبدیل خواهد شد.

پارتا چاترجی[۱۴]Partha Chatterjee در کتاب «ملت و اجزای آن»[۱۵]The Nation and Its Fragments خود در سال ۱۹۹۳ مخالفتش با شرح اثرگذار بندیکت اندرسون از ناسیونالیزم را با ذکر این نکته تمام می‌کند که آرمان‌های ملی مستعمره‌های سابق، از زیر سلطه نظام امپریالیستی سربرآورده است، نظامی که «جهان‌شمول‌ترین منابع توجیهی را که محصول اندیشه‌های اجتماعی پساروشنگری است، با خود دارد»:

نتیجه این است که تاریخِ دولت پسااستعماری، شکل‌های مستقل تخیل اجتماع را در خود مستغرق و مستحیل کرده است. ریشه بدبختی پسااستعماری ما اینجاست: نه در ناتوانی‌مان در بررسی انواع جدید اجتماع مدرن، بلکه در تن‌دادنمان به اَشکال قدیمی دولت مدرن. اگر ملت یک اجتماع خیالی است و اگر ملت‌ها باید شکل دولت‌ها را هم به خود بگیرند، زبان تئوریکمان باید به ما اجازه دهد هم‌زمان درباره اجتماع و دولت حرف بزنیم. گمان نمی‌کنم زبان تئوریک کنونی‌مان چنین اجازه‌ای به ما بدهد.

هدف از اجتماع خیالی چیست اگر نتواند به گونه‌ای متفاوت، بدون تلفیق «مردم» با بعضی از انواع فرهنگ واحد و وضعیتی انتخاب‌شده تصور شود؟ درست است که اعتراضات کنونی روحیه اشتراکی را پرورش می‌دهند، این حس که همه ما فلاکت مشترک و بنابراین مقصد مشترکی داریم. اما ملت، یگانه قلمرو همه این حس‌ها نیست و هرگز نبوده است؛ همه این همبستگی‌های نوظهور، تجربه‌ها و دانش‌های به‌اشتراک‌گذاشته‌شده (مثل اینکه چگونه کپسول گاز اشک‌آور را خنثی یا همکارانمان را سازمان‌دهی کنیم)، آرزوهایی که از آن محروم شدیم و آرزوهای فراتر از تصوراتمان، تمرین مراقبت از یکدیگر و… . دقیقاً به همین علت است که اجتماع‌هایی که در قالب اعمال سیاسی جمعی درمی‌آیند به ملت تقلیل‌پذیر نیستند، ملتی که دولت‌ها به طور تاریخی تمایل دارند هویت فرد را به سرزمین‌های محصور تاریخی‌حماسی و با گروه‌های نژادیِ تعریف‌شده گره بزنند تا پایشان را در قدرت محکم کنند.

 هنگ‌کنگی‌های توییتر به‌جای «هم‌سفران»، ترجمه‌های جایگزین «هم‌فکران»، «برادران» و «همراهان هم‌باور» را پیشنهاد کرده‌اند که هیچ کدام به مفهومی ایستا از یک اجتماع که صرفاً بر اساس عضوی از یک ملت تعریف شود، محدود نیست.

راحت است بگوییم هنگ‌کنگ موردی استثنایی است (زیرا سرزمین‌های مستعمره بسیار کمی بوده‌اند که بعداً به سرزمین به‌اصلاح مادری‌شان برگردانده شده‌اند!)، اما وضعیت نامتعارف هنگ‌کنگ در واقع وضع بغرنج بسیاری از موارد دیگر را برملا می‌کند. اجتماعی که در قرن ۲۱ نیاز داریم تصور کنیم در اصل هم‌پیوندیِ مردمی است که سرمایه‌داری جهانی آن‌ها را از حقوقشان محروم کرده است. کسانی که به درستی فهمیده‌اند قدرت در کلکتیو است و می‌خواهند آن را در جهت شکوفایی فردی خودشان به کار گیرند. اما باید به یاد داشته باشیم بندیکت اندرسون زمانی درباره «خطر محلی‌گرایی خود‌بزرگ‌بینانه، یا خطر فراموش‌کردن اینکه ناسیونالیزمِ جدی با اینترناسیونالیزم گره خورده است» هشدار داده است. چیزی که به نظر من روشی قاطع برای گفتن این است که وابستگی متقابل ما به یکدیگر، به کار در کنار دیگر گروه‌های سرکوب‌شده خارج از مرزها نیاز دارد. شرکت‌های بزرگ و مؤسسات مالی همه جا از بذل و بخشش دولت‌ملت‌ها و نبود مقررات در آن سود می‌برند و آن‌طور که برایشان مناسب است از کارگران و سرمایه و منابع استفاده می‌کنند؛ همان مؤسسات مالی‌ای که در آمریکا وام رهنی می‌گیرند، در صندوق‌های پوشش ریسک املاک هنگ‌کنگ سرمایه‌گذاری می‌کنند.

اگر توجه کنیم، اوج سرود «شکوه برای هنگ‌کنگ» و متأثرکننده‌ترین بند آن از ملت هنگ‌کنگ یا حتی مردم هنگ‌کنگ نمی‌گوید: «سپیده می‌زند، باید هنگ‌کنگ را آزاد کنیم/ ای هم‌سفران عدالت‌جو، برای زمانمان انقلاب کنیم». هنگ‌کنگی‌های توییتر به‌جای «هم‌سفران»، ترجمه‌های جایگزین «هم‌فکران»، «برادران» و «همراهان هم‌باور» را پیشنهاد کرده‌اند که هیچ کدام به مفهومی ایستا از یک اجتماع که صرفاً بر اساس عضوی از یک ملت تعریف شود، محدود نیست. بلکه کلکتیوی است که با آن‌هایی که در راهی مشترک برای عدالت قدم برمی‌دارند تعریف می‌شود. در بهترین حالت، بر اساس این شناخت است که آزادی به صورت برنامه‌ای سیاسی از بالا یا حتی با اصلاح نهادهای سیاسی معیوب به دست ما نمی‌رسد.

شیوع ویروس کرونا تقریباً متوقف شده است؛ مردم کم‌کم دارند به خیابان‌ها برمی‌گردند، اما این بار رسانه‌های خبری خارجی که روی همه‌گیری جهانی متمرکزند، برخلاف سال گذشته علاقه کمی به رنج و محنت شهری دارند که هرچه بیشتر در حکومت استبدادی فرو غلطیده است. در زمان ویرایش این نوشتار، حزب کمونیست چین پیش‌نویس مصوبه‌ای برای تحمیل قوانین امنیت ملی در هنگ‌کنگ را منتشر کرد. مصوبه‌ای که اگر نه همه، اکثر شکل‌های مخالفت سیاسی را ممنوع خواهد کرد و شاید به مجریان قانون حزب کمونیست چین اجازه دهد مستقیماً در شهر دخالت کنند، شهری که شاید حکومتش در ایجاد مکانیزم‌های ضدشورش که خشم پکن را فرو نشاند شکست بخورد. در پاسخ، به نظر می‌رسد هنگ‌کنگی‌های هرچه بیشتری در حال تفسیر «ملت هنگ‌کنگ» هستند -نه فقط به‌عنوان وسیله‌ای برای پیروزی خود، بلکه به‌عنوان تنها پناه ممکن در برابر دست‌اندازی حزب کمونیست چین. معترضان در هنگ‌کنگ به‌جای سردادنِ «پنج خواسته و نه کمتر»، بار دیگر دارند به شعار زمانی منفورِ «استقلال هنگ‌کنگ، تنها راه رهایی» برمی‌گردند.

این جستار از دل دِینی ادانشدنی متولد شد، از آرزوی اینکه وظیفه‌ام را در قبال اجتماع هنگ‌کنگی‌هایی که مرا بزرگ کردند و پرورش دادند، ادا کنم. حالا اما در نتیجۀ آنچه نوشته‌ام، از چیزی که بر سر آن‌ها خواهد آمد بیمناکم. کسانی که سرمایه و ارتباطات دارند می‌توانند تلاش کنند از هنگ‌کنگ بگریزند، اما مردمی که در خانه‌های دولتی مانند جایی که من بزرگ شده‌ام زندگی می‌کنند، به دکل این کشتی در حال غرق‌شدن وصل‌اند. آن‌ها انتخابی به نام مهاجرت ندارند. به این امید بسته‌ام که کسانی از ما در جامعه هنگ‌کنگی‌های خارج از کشور بتوانند رسیدن به آگاهی‌ای فراملی را تسهیل کنند، چیزی که به مبارزه‌های همسایه‌های قدیمی‌ام در هنگ‌کنگ و به سرکوب‌شدگان و به‌حاشیه‌رانده‌شدگان سراسر جهان کمک خواهد کرد. وقتی می‌بینم شهر کوچکم دارد تکه‌تکه می‌شود، چندان مطمئن نیستم که بگویم این آگاهی «تنها راه رهایی» است، اما خطر بسیار بیشتر از آن است که بگذاریم حدود حس هم‌نوعی‌مان را پرچم‌ها و مرزهای روی نقشه‌ها‌ مشخص کند.

این متن ترجمه‌ای است از یادداشت رزماری هو در مجله پوینت.

پانویس‌ها

۱ black bloc شیوه‌ای از پوشش کاملاً سیاه در تظاهرات‌ها شامل کلاه محکم مثل کلاه کاسکت، ماسک اسکی و عینک شنا برای مقابله با حمله فیزیکی و گاز اشک‌آور.
۲ «آزادی هنگ‌کنگ، انقلاب زمان ما» از شعارهای اعترضات اخیر هنگ‌کنگ.
۳ PricewaterhouseCoopers
۴ imagined community
۵ Lion Rock Spirit
۶ اصلی در حقوق بین‌الملل که بر اساس آن هر دولت‌ملتی حق حاکمیت بر قلمرو و امور داخلی‌اش را دارد
۷ Glory to Hong Kong
۸ Reddit رسانه‌ای اجتماعی برای جمع‌آوری اخبار و دارای تالارهای گفت‌وگو
۹ Black Blorchestra کانال یوتیوب هنگ‌کنگی
۱۰ God Save the Queen
۱۱ the pact of the pot
۱۲ parallel traders
۱۳ structure of feeling با ترجمه فارسی «ساختار احساس»، مفهومی از ریموند ویلیامز، نظریه‌پرداز و منتقد ادبی.
۱۴ Partha Chatterjee
۱۵ The Nation and Its Fragments
Back To Top
🌗