به سوی ملیگرایی مدنی
ناسيوناليسم مدنی در نهادهای ليبرالی تجسم میيابد كه شهروندان بر پايه قوانين عقلانی مشترك، فارغ از قوميت يا مذهب خود، به آنها ملتزمند.
مقدمه: وقتی کسی سخن از ناسیونالیسم به میان میآورد، باید از او بپرسیم که کدام تعریف از ناسیونالیسم را مدنظر دارد یا زمانی که گروهی خود را ناسیونالیست مینامند، مشخص شود که به کدام معنای این اصطلاح ملتزم هستند، چراکه هر قرائتی از ناسیونالیسم، مخصوصا در عمل نتایج و تاثیرات متفاوتی دربردارد. رضا ضیا ابراهیمی، استاد تاریخ کینگز کالج لندن، در کتاب «پیدایش ناسیونالیسم ایرانی: نژاد و سیاست بیجاسازی» که در فارسی با ترجمه حسن افشار و به همت نشر مرکز منتشر شده، ضمن نشان دادن امکان قرائتهای متکثر از ناسیونالیسم، نشان میدهد که صورتی از ناسیونالیسم که در ایران غلبه یافته، به تعبیر او ناسیونالیسم بیجاساز (Dislocative) است. او در تعریفی «بیجاسازی» مینویسد: «بیجاسازی به عملی اطلاق میشود که در مخیله انجام میگیرد: عملی که ملت ایران را از واقعیت تجربیاش در مقام جامعهای با اکثریت مسلمان در «شرق» جاکن میکند.» ناسیونالیسم بیجاساز از نظر ضیاابراهیمی، صورتی نژادی – تاریخی از ناسیونالیسم است که ریشههایش از اروپای قرن نوزدهم میآید و برخی از روشنفکران چون آخوندزاده و میرزاآقا خان کرمانی نخستین طلایهداران آن بودند. ناکامیهای مشروطه و سر برآوردن دولت مدرن پهلوی اول و نیازش به یک ایدئولوژی همسانساز، در بسط این ناسیونالیسم نقش مهمی ایفا کرده است، صورتی از ملیگرایی که واپسگرایانه و تخیلی است و به جای رو داشتن به جلو، به گذشته فرا میخواند. ضیا ابراهیمی در برابر از ناسیونالیسم مدنی دفاع میکند. او در توضیح این مفهوم، با اشاره به کتاب مفهوم ناسیونالیسم (۱۹۴۴) نوشته هانس کن، به اختصار نوشته: «ناسیونالیسم مدنی در نهادهای لیبرالی تجسم مییابد که شهروندان بر پایه قوانین عقلانی مشترک، فارغ از قومیت یا مذهب خود، به آنها ملتزمند» (ص ۲۵۳، همان) و نهضت مشروطه را مثالی از آن تلقی کرده است (ص ۲۴۲، همان) توضیحات ضیا ابراهیمی در مورد ناسیونالیسم مدنی و مثالهای آن در ایران با توجه به قوت و قدرتی که گفتار ناسیونالیسم برای ما ایرانیان دارد، از یک سو و از سوی دیگر اهمیتی که این روزها این گفتار (ناسیونالیسم) در بیشتر نقاط جهان یافته، موجب شد که از او بخواهیم کمی بیشتر این مفاهیم را بسط دهد و درباره نحوه متصف کردن جنبش مشروطهخواهی و دولت مصدق به ناسیونالیسم مدنی در تقابل با ناسیونالیسم بیجاساز، بحث کند.
– تعاریف متکثری از ناسیونالیسم ارایه شده است و همچنین انواعی از آن را از یکدیگر متمایز کردهاند. شما خودتان از ناسیونالیسم بیجاساز و مدنی و مشروطهخواه و… یاد کردهاید. نخست بفرمایید که اصولا تعریفتان از ناسیونالیسم چیست؟
من پیروی ارنست گلنر، ناسیونالیسم را عمدتا «یک اصل سیاسی که طبق آن واحد سیاسی و ملی باید همساز باشند» تعریف میکنم. معتقدم ناسیونالیسم، ایدئولوژی مدرنی است که هدفش چیرگی بر یک دولت مدرن یا برعکس رهایی از دست آن است. بنابراین در مطالعات ناسیونالیسم، خود را متعلق به مکتب مدرنیسم میدانم. با این همه مدرنیستی نسبتا میانهرو هستم؛ چون یقین دارم ناسیونالیسم مدرن اغلب خط رنگی از ایدههای قومی، فرهنگی و جغرافیایی پیشامدرن را با خود به همراه دارد که میتوانند تاریخی طولانی داشته باشند. اگرچه از سویی معتقدم که این عناصر پیشامدرن در روند ملتسازی (یا قومیتسازی) به گونهای بازطراحی میشوند که نتیجه نهایی برای اجداد پیشامدرن ما قابل شناسایی نخواهد بود.
– آیا وجه مشترک یا فصل مشترکی میتوان برای این انواع یافت؟
تنوع زیادی میان انواع مختلف ناسیونالیسم وجود دارد و به همین دلیل است که مطالعات ناسیونالیسم رشته گستردهای است که وقف تجزیه و تحلیل ناسیونالیسم است با اصطلاحات، روشها و اختلافات مختص خود. با این همه به باور من وجه مشترک همه انواع ناسیونالیسم تجدد آنهاست. این به آن معنا نیست که نیاکان ما خود را عضوی از یک گروه نمیدانستند یا اینکه فاقد حس تعلق بودند. منظورم این است که هویت آنها سیال، همواره در حال تغییر و قابل انعطاف ومعمولا بسیار محلی یا مذهبی بوده است. ویژگی ناسیونالیسم این است که در مقیاس بزرگتری عمل میکند و از تصلب ایدئولوژیک بیشتری برخوردار است. یک ملت مدرن تعریف بسیار دقیقتری از عضویت یا عدم عضویت افراد دارد. در فرآیند ملتسازی، ایدئولوگهای فرهنگی و مورخان رسمی دخیل هستند. در اغلب موارد، دولت مدرن روایت خود از ملت را از طریق سیستم ملی آموزش و پرورش و تبلیغات (پروپاگاندا) اعمال میکند. دم و دستگاه پیچیده متمرکز بر بسط و تفسیر نمادها و خاطرات است. مواردی چون برگزاری یادوارههای ملی همچون روز استقلال ملی، نمادهایی همچون پرچم ملی یا بناهای یادبود یا کردارهای روزمره «نمایش» ملی مثل خواندن سرود ملی، پرداخت با پول ملی، حمایت از تیم ملی فوتبال و تماشای اخبار ملی از تلویزیون را در نظر بگیرید.
– منظورتان از ناسیونالیسم مدنی چیست؟ اگر ممکن است برای این صورت از ناسیونالیسم در مقیاس جهانی مصادیقی نیز بفرمایید و شاخصهها و ویژگیهای آن را بیان کنید؟ ناسیونالیسم مدنی با سایر انواع ناسیونالیسم مثل ناسیونالیسم بیجاساز که در کتابتان به آن پرداختهاید یا ناسیونالیسم قومی یا ناسیونالیسم نژادی یا… چه تفاوتی دارد؟
همان طور که اشاره شد، میان اشکال متنوعی که ناسیونالیسم میتواند به خود بگیرد، تنوع زیادی وجود دارد. یک مورد سنخشناسی که اغلب در مطالعات ناسیونالیسم مورد استفاده قرار میگیرد تفاوت و اختلاف میان ملیگرایی قومی و ملیگرایی مدنی است. این (تقسیمبندی) کامل نیست، اما من آن را به ویژه در بحث از مورد ایران بسیار مفید یافتم. ناسیونالیسم قومی بر پایه تعریفی ذهنی (subjective) از «فرهنگ» بنا شده و در برگیرنده عناصری چون زبان، آداب و رسوم و… است. این صورتی بسته و توصیفی از ملت است: شما یا عضو گروه ملی هستید یا نیستید. به عنوان مثال، مجارستان شهروندی مجاری را به افرادی میدهد که بتوانند ثابت کنند که از «قوم» مجاری هستند. بسیاری از اتباع رومانی با اظهار اینکه نامهای مجارستانی دارند یا اینکه نسبتا به زبان مجارستانی تسلط دارند، شهروندی مجارستان را به دست میآورند. توجه داشته باشید که نیازی نیست مدت زمان معقولی را در مجارستان سکونت کرده و تحت تاثیر سیستم آموزش و پرورش آن کشور بوده باشند، یا حتی با نهادهای سیاسی آن آشنا باشند: مجارستانی بودن کیفیتی ذاتی در نظر گرفته میشود. به همین ترتیب، دولت اسراییل معتقد است که قومیتی یهودی وجود دارد و به هرکسی که بتواند اثبات کند از مادری یهودی متولد شده شهروندی اسراییل را اعطا میکند؛ بدون توجه به اینکه شخص زبان عبری را بداند یا در اسراییل اقامت یا دستکم قصد اقامت داشته باشد. در بعضی موارد مساله قومیت به شیوهای صلب تعریف شده تا جایی که مثلا در مورد ژاپن و چین شکلی نژادی و کاملا بسته به خود گرفته است. هیچ کس نمیتواند از خارج یک عضو گروه ملی شود. به خاطر داشته باشید که با وجود اینکه در این دولتها راههایی برای شهروند شدن موجود است، اما اکثر جمعیت شما را عضوی از ملت در نظر نخواهند گرفت، زیرا قومیت نه فقط از منظر فرهنگی، بلکه از منظر نژادی تعریف میشود. بازنمایی نژادی جهان جبرگرایانه است، فرد نمیتواند از یک گروه نژادی به دیگری نقل مکان کند. از طرفی دیگر ناسیونالیسم مدنی ویژگی یک ملت آزاد است که پایبندی به نظم سیاسی و قانونی خود را مهمتر از ویژگیهای قومیتی میداند. شما میتوانید بدون توجه به ریشههای قومی و مذهبی خود، عضو این نوع ملت باشید. اینجا شهروندی بر قومیت تقدم دارد. آنچه ملت را تعریف میکند، نظم قانونی و مجموعهای از نهادهای غالبا لیبرال و دموکراتیک است. ایالات متحده، بریتانیا و فرانسه نمونههایی از اشکال مدنی ناسیونالیسم هستند، هرچند باید خاطرنشان کرد که جریانهای قوی قومی میان مردم هر یک از این کشورها وجود دارد. در ضمن دولتهای این ممالک تاریخی پیچیده دارند از سیاستهای تبعیض نژادی ایالات متحده تحت لوای قوانین جیم کرو گرفته تا تاریخ استثمار مستعمرات فرانسه و بریتانیا که نیازی به یادآوری ندارند. همانطور که قبلا اشاره کردم، انواع ناسیونالیسم میتوانند با هم وجود داشته باشند و تعریف یک گروه ملی میتواند در گذر زمان دستخوش تغییر شود. با این حال، با وجود این هشدارها، تا حدی میتوان گفت که یک شخص میتواند بدون توجه به پیشزمینه قومی، مذهبی یا فرهنگی خود شهروند امریکایی، انگلیسی یا فرانسوی قلمداد شود و عضوی از این ملتها به شمار آید.
– مزیت و برتری ناسیونالیسم مدنی بر سایر انواع ناسیونالیسم چیست؟
احتمال اینکه صورتهای قومی ناسیونالیسم دچار کردارهای انحصاری یا اعمال رسمی تبعیض (عربها در اسراییل)، سیاستهای همگونسازی اجباری (کردها در ترکیه) یا در موارد بسیار افراطی اقدامات نسلکشی (یهودیان در آلمان نازی، مسلمانان در بوسنی، توتسیها در رواندا) شوند، بالاست. در بستر دنیای پسااستعماری و جهانی شده، ناسیونالیسم قومی مشکلات مشخصی را برای گروههای اقلیت ایجاد میکند. ناسیونالیسم مدنی از بعد شمولیت تواناتر است و تنشهای فرهنگی و قومی را در خود حل میکند. به نظر من قدرت ناسیونالیسم مدنی این است که دعاوی انحصاری گروههای قومیتی را به رسمیت نمیشناسد. اجازه دهید فراموش نکنیم که اکثریت هویتهای قومی معاصر تا حدی مهندسی شده و اصولا مدرن هستند. بنابراین، به نظر من عاقلانهتر است که کاملا نسبت به تجدد و بُعد تصادفی (اتفاقی) همه گروههای قومی و ملی آگاه باشیم و در را برای درجهای از انعطاف و حرکت به درون و بیرون باز بگذاریم.
– به نظر میرسد ناسیونالیسم مدنی را با ناسیونالیسم مشروطهخواه، هماهنگ یا هممسیر میدانید. اگر ممکن است در این مورد توضیح دهید. شما همچنین نهضت مشروطه در ایران را مثالی از ناسیونالیسم مدنی خواندهاید؛ دلیلتان بر این ادعا چیست؟
بله، دقیقا؛ مشروطهخواهان ما میزانی از آگاهی ملی را به نمایش گذاشتند، همچنان که آشکارا بر زمینهای ملی عمل کردند و پروژه خود را در هیچ واحد سیاسی دیگری جز ایران در مرزهای ۱۹۰۶ پیش نبردند. به نظر من، بسیاری از انقلابیون نخست از طریق انقلاب از واحد ملی مطلع شدند. آنها از خود میپرسیدند چرا مردمانی که در شهرهای دیگری جز شهری که من در آن زندگی میکنم، زندگی میکنند و در بعضی موارد به زبانهای دیگری تکلم میکنند، همفکر من هستند و اصلاحاتی مشابه من میخواهند؟ پاسخ این بود که چون ما همه ایرانی و همه مشروطهخواهیم. آنچه من تلاش میکنم در کارم به آن اشاره کنم این است که حکومت مشروطه برخلاف ناسیونالیسم بیجاساز رنگ و بوی قومی نداشت. من بهشدت با ادعاهای آدمیت، آجودانی و دیگرانی که پدران بنیانگذار ناسیونالیسم بیجاساز (آخوندزاده و کرمانی) را به انقلاب مشروطه نسبت میدهند، مشکل دارم. به اعتقاد من این ادعا ریشه در تلاش برای اعطای اعتبار به آخوندزاده و کرمانی دارد، اما به نحو تجربی نمیتوان ارتباطی میان اندیشه آنها و مطالبات انقلاب مشروطه نشان داد. برخلاف ناسیونالیستهای بیجاساز، مشروطهخواهان ادعا نکردند که مشکلات ایران ریشه در اسلام دارد، بلکه برآمده از سرشت خودسرانه (arbitrary) دولت قاجار است. در حقیقت، همانطور که بسیاری از مطالعات نشان میدهد، زبان مشروطهگرایی به شکل عمیقی بر پایههای مذهبی تکیه کرده است. مشروطهخواهان با اعراب درون یا بیرون مرزهای ایران هیچ مشکلی نداشتند و در طول دوره انقلاب هیچ گزارشی مبنی بر اعمال خشونت علیه آنها در دست نیست. علاوه بر این، مشروطهخواهان خود را درگیر تعریف فرهنگی از مفهوم ایرانی بودن یا روایتهای تاریخگرایانه از شکوه گذشته نکردند. هدف آنها اصلاح دولت ایران بود. در این جد و جهد، هدف نهایی آنها بازگشت به شکوه ایران قبل از اسلام نبود، بلکه ساختن ملتی بود که در آن امتیازات پادشاهی مشروط بر حاکمیت مردم است. به عبارت دیگر دولتی منظم، تحت سلطه قانون و مردم. آنها همچنین خواستار پایان دادن به دخالت خارجی بودند و برای آنها محدود کردن اختیارات شاه به معنای محدود کردن توانایی او برای دادن امتیازات انحصاری به افراد خارجی هم بود. این برخورد با ملت به خوبی الگوی ایرانی از ملیگرایی مدنی را بازنمایی میکند: گشوده، غیرقومی و تجسد یافته در مجموعهای از نهادها (قانون اساسی، مجلس، قوانین و غیره).
– مثال دیگر ناسیونالیسم مدنی در کتاب شما چنان که در مقدمه ذکر شد، ناسیونالیسم دکتر محمد مصدق است. چرا نوع ناسیونالیسم مصدق را چنین میخوانید؟
بله، کاملا؛ اجازه دهید توضیح دهم. مصدق ناسیونالیست بیجاساز نبود. او با ناسیونالیسم پیشااسلامگرای دولت مشارکت نکرد، هرگز پرچم آریایی را برنیفراخت و در عوض طرفدار میراث شیعی ایران بود. مصدق اغلب از امام حسین(ع) در مجلس نقل قول میکرد، چیزی که مطلقا خلاف ناسیونالیسم بیجاساز است. او میگفت: هر شخص محترمی تا آنجا که قادر است، باید از کشور خود بر اساس دو اصل دفاع کند و خود را منقاد هیچ قدرتی نکند. یکی از این دو اصل، مسلمان بودن و دیگری ناسیونالیسم است (متحده ۱۳۲). حالا، من مدعی نیستم که مصدق یک اندیشمند دینی بود؛ چنین نبود. میخواهم فقط اشاره کنم که بسیاری از موضعگیریهای او در تعارض مستقیم با اصول ناسیونالیسم بیجاساز بود. با این حال، میتوان ادعا کرد که او همیشه با شکلی مدنی از ناسیونالیسم موافق بود. چه چیزی نمایانگر ناسیونالیسم مدنی در ایران است؟ میراث مشروطیت: اصرار بر حاکمیت ملی، حاکمیت قانون و محدود کردن قدرت سلطنتی. مصدق تا واپسین روز به این میراث وفادار بود. او هرگز به حمایت از استبداد پهلوی مبادرت نمیکرد و حتی زمانی که در مقام نخست وزیری محمدرضا شاه در خدمت بود، قویا بر این عقیده بود که شاه باید سلطنت کند، نه حکومت؛ همان طور که در یک سلطنت پارلمانی یا مشروطه رایج است. ملی شدن نفت، به نوعی تلاش او برای استفاده از اصول مشروطهگرایی بود تا هم از تمایلات خودکامه شاه جلوگیری کند و هم مانع از دخالت خارجی در ایران شود. من مصدق را تجسم روح در حال انقراض مشروطهخواهی میبینم؛ قبل از اینکه این روح برای همیشه منقرض شود.
– آیا در میان روشنفکران و متفکران ایرانی معاصر کسی از این صورت از ناسیونالیسم (یا چیزی شبیه به آن) دفاع نکرده است؟
تا آنجا که من اطلاع دارم، خیر. همان طور که در کتابم توضیح دادهام، ناسیونالیسم بیجاساز شکل غالب سیاستهای هویتی در ایران است و میراث ناسیونالیسم مدنی و مشروطه مدتهاست که ریشهکن شده است.
– در پایان بفرمایید چرا به نظر شما چندان مورد اقبال واقع نشده است و به باور شما برای بسط و گسترش این شکل ناسیونالیسم در ایران با وجود توجه بالایی که به ناسیونالیسم به عنوان یک گفتار صورت گرفت، چه باید کرد؟
ایران نمونه افراطی از ملیگرایی قومی است، هم در میان مردم و هم در قانونگذاری دولتی (به عنوان مثال در خصوص شهروندی). از زمان تاسیس دولت پهلوی اوضاع به همین قرار بوده است. در حال حاضر هیچ نشانهای وجود ندارد که یک گروه حائز اهمیت در میان مردم، یا دولت، قصد داشته باشد تا به سمت شکلی مدنی از ملیگرایی حرکت کنند.