گفتمان ناسیونالیستی نژادگرایانه ایران را بر باد میدهد
اگر ناسیونالیسم را برساختی اجتماعی و مهمترین کارکرد آن را ایجاد هویت ملی و وفاداری به آن از طریق ملتسازی بدانیم، تاریخنگاری مهمترین ابزاری است که برای ساختن این سازه اجتماعی نقشآفرینی میکند.
کتاب «ناسیونالیسم نژادی در تاریخ معاصر ایران» به تازگی از سوی انتشارات گام نو منتشر شده است. این کتاب به معرفی انواع ناسیونالیسم و ریشههای فکری و تاریخی آنها میپردازد و به این مساله اشاره دارد که ناسیونالیسم از اواخر قرن نوزدهم در ایران بین نخبگان و متنورالفکران ایرانی رواج پیدا کرد و در دوران پهلوی اول و دوم به عنوان اساس سیاستگذاری دولتمردان ایرانی نقش مهمی را ایفا کرد. ناسیونالیسم نژادی نوعی از ناسیونالیسم است که به ازلی و فطری بودن هویت اعتقاد داشت. بر مبنای این دیدگاه قومیت و نژاد مبنای هویت ملی را تشکیل میدهد و ملیت نه امری اختیاری بلکه ضرورتی اجتناب ناپذیر و بیولوژیک تلقی میشود. بنابراین هویت ملی جزیی از طبیعت انسان به شمار میآید که از بدو تولد به همراه وی است. با عبدالرضا نواصری، نویسنده اهوازی و پژوهشگر تاریخ ایران گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید:
در گام نخست کمی درباره کتاب «ناسیونالیسم نژادی در تاریخ معاصر ایران» بگویید؟
در این کتاب به روایت نژادی و خونبنیاد از ناسیونالیسم ایرانی که قریب یک سده است خود را تنها روایت معتبر از ناسیونالیسم ایرانی معرفی میکند پرداخته و نشان دادهام که این مساله متأثر از ناسیونالیسم رومانتیک آلمانی و نظریههای نژادی نازیسم و اقتدارگرایی فاشیسم است. این کتاب ضمن نقد این گفتمان و مؤلفههای فکری آن خطر این نوع روایت از ناسیونالیسم ایرانی را برای همبستگی ملی و وحدت سرزمینی بیان میکند و از ناسیونالیسم مدنی، دمکراتیک و متکثر ایرانی بر پایه حقوق شهروندی دفاع میکند. همچنین ضمن شرح مبانی فکری ناسیونالیسم رومانتیک آلمانی و ناسیونالیسم نژادی نازیسم جریانهای فکری و سیاسی معتقد به این نوع ناسیونالیسم نژادگرایانه را در مقاطع تاریخی مختلف بررسی میکند. تفاوت ناسیونالیسم مدنی و دمکراتیک با این نوع ناسیونالیسم نژادی از دیگر مسایلی است که به آن اشاره شده و از سویی دیگر اطلاعات کاملی از احزاب و انجمنهای دست راستی با آبشخور فکری نژادگرایانه مطرح شده است.
چه شد که گفتمان ناسیونالیستی نژادگرایانه در دهههای گذشته در ایران رشد کرد و چه تاثیراتی در سطح جامعه داشت؟
ظهور جریانهای راست افراطی و فاشیستی با گفتمان نژادی و دیگرستیزانه در اروپا و آمریکا و احیای ناسیونالیسم افراطی مصیبتهای خانمانسوزی از قبیل دو جنگ جهانی اول و دوم را در کارنامه خود دارد و در صحنه سیاسی قرن بیست و یکم مطرح شده است. در ایران نیز بیش از دو دهه است که گفتمان ناسیونالیستی نژادگرایانه با محوریت آریاییگرایی هم در میان بخشی از نیروهای سیاسی ساختار قدرت و هم بخشی از روشنفکری خارج از قدرت و مخالفان نظام بازتولید شده است و امروزه این گفتمان تفرقهافکن، نفرتپراکن و تهدیدکننده «وحدت ملی» و «ایران برباد ده» از عمق به سطح جامعه نفوذ کرده است و شوربختانه این تفکر بسیاری از عرصههای آموزشی، تاریخنگاری، رسانه و دانشگاهی ما را آلوده کرده است.
مهمترین هدف تاریخنگاری در ناسیونالیسم ایرانی چیست و چگونه میتواند در جامعه کارکرد داشته باشد؟
اگر ناسیونالیسم را برساختی اجتماعی و مهمترین کارکرد آن را ایجاد هویت ملی و وفاداری به آن از طریق ملتسازی بدانیم، تاریخنگاری مهمترین ابزاری است که برای ساختن این سازه اجتماعی نقشآفرینی میکند. ساختن عصرهای طلایی از گذشته، ابداع تاریخی کهن و با عظمت، تقدیس اسطورهها و ستایش نیاکان به همراه فراموشی تاریخی در مجموعه سرمایههای اجتماعی هستند که ایده ملت بر آنها استوار میشود. ناسیونالیسم ایرانی با هدف رهایی جامعه ایرانی از مدار توسعهنیافتگی از طریق ایجاد دولت ـ ملت مدرن و خلق مفهوم ملت و هویت ملی زیر تاثیر اندیشههای غربی، ناسیونالیسم و تاریخنگاری اروپایی به صورتبندی ایدئولوژیک خود پرداخته است. باید به این نکته نیز اشاره کنم که مهمترین روایت ناسیونالیسم ایرانی در دوره قاجار و سپس پهلوی شکل گرفت و به گفتمان مسلط تبدیل شد و ناسیونالیسم رومانتیک آلمانی با ایجاد دولت ـ ملت مفهوم ملت و هویت ملی برای جامعه ایران صورتبندی شد.
گفتید که مهمترین روایت ناسیونالیسم ایرانی در دوره قاجار و پهلوی شکل گرفت، این روایتها چگونه به گفتمان مسلط تبدیل شد؟
مفهوم ملت به مثابه جمعی سیاسی از شهروندان با ظهور دولت مدرن در اوایل نهضت مشروطه در میان روشنفکران، سیاسیون و برخی از نویسندگان آن دوره ظاهر شد. این روشنفکران تحت ارزشهای انقلاب فرانسه و عصر روشنگری ایدئولوژی ناسیونالیسم را ابزاری کارآمد برای برساختن نظام سیاسی مدرن و مردم سالار با هدف رفع عقبماندگی تاریخی ایران و خلاصی از نظام واپسگرای قاجار به شمار میآوردند. تلاش این میهنپرستان به دلیل ضعف پایگاه اجتماعی و طبقاتی جنبش مشروطیت، ناکارآمدی دولتهای پارلمانی، دخالت نیروهای خارجی و هرج و مرج موجود در جامعه به تکوین دولت-ملت مدرن منتهی نشد. با برآمدن رضاشاه در پرتو این شرایط بخشی از روشنفکران ایرانی و تحصیلکردههای ایرانی مقیم آلمان با الهام و الگوگیری از رژیم نازیسم و فاشیسم ضمن باور به حکومت متمرکز، اقتدارگرا و توسعه آمرانه جهت حل مشکل عقبماندگی ایران که آن را در حکومت رضاشاه متجلی میدیدند با ارائه روایت نژادی ـ خونی از ناسیونالیسم ایرانی و تلقی آن به عنوان تنها روایت رایج از ناسیونالیسم ایرانی آن را تبدیل به ایدئولوژی مشروعیت بخش به نظام پهلوی اول کردند. این روایت خونبنیاد از ناسیونالیسم ایرانی به دلیل پشتیبانی ساختار قدرت و نخبگان ابزاری و از طریق آموزش و پرورش و تاریخنگاری رسمی تبدیل به گفتمان مسلط در دوره پهلوی اول و دوم شد.
در ایران نیز بیش از دو دهه است که گفتمان ناسیونالیستی نژادگرایانه با محوریت آریاییگرایی هم در میان بخشی از نیروهای سیاسی ساختار قدرت و هم بخشی از روشنفکری خارج از قدرت و مخالفان نظام بازتولید شده است و امروزه این گفتمان تفرقهافکن، نفرتپراکن و تهدیدکننده «وحدت ملی» و «ایران برباد ده» از عمق به سطح جامعه نفوذ کرده است و شوربختانه این تفکر بسیاری از عرصههای آموزشی، تاریخنگاری، رسانه و دانشگاهی ما را آلوده کرده است.
با اینکه مهمترین روایتهای گفتمان در دوره قاجار شکل گرفته است چه مسالهای باعث عقبماندگی ایران در این دوره تاریخی شد؟
جامعه سنتی ایران عصر قاجار به سبب رویارویی با قدرتهای اروپایی از خلال جنگهای ایران و روسیه و کشمکشهای متعدد با امپراتوری بریتانیا ضمن آشنایی با پیشرفتهای علمی، فکری و فنآورانه دنیای غرب به عقبماندگی تاریخی خود وقوف پیدا کرد و در این میان نخبگان و روشنفکران جامعه درباره علل عقلماندگی ایران و چگونگی خروج جامعه ایرانی از سیطره ارتجاع حکومتهای قاجار به سمت پیشرفت و ترقی به کندوکاو در تاریخ، زمینهها و علل پیشرفت تمدن غرب و چگونگی انتقال علوم و مفاهیم مدرن سیاسی به جامعه خود پرداختند. همچنین وجود حکومتهای استبدادی و فردی که خود را فوق قانون و جامعه میدانستند به همراه عدم تداوم ثبات در حیات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانی، عدم پذیرش اصلاحات در ساختار سیاسی و همچنین درک ناصحیح از تحولات جهانی از مهمترین عوامل عقبماندگی جامعه ایرانی در دوران قاجار است.
از مفهوم ایران در مطالعات تاریخی بگویید و اینکه این مساله در چه دورهای از تاریخ ایران ریشه دارد؟
مفهوم ایران یا ایده ایران که از قرن سوم میلادی در دوره ساسانیان و همزمان با وحدت دین زرتشتی و نهاد شاهنشاهی در محافل دربار ساسانی، ادیبان و روحانیت زرتشتی پدیدار شد بیشتر مفهومی فرهنگی، مذهبی و پنداری اسطورهای است تا مفهومی سیاسی و جغرافیایی در قالب دولت ـ ملت که بیشتر مبتنی بر حاکمیت سیاسی واحد و استوار بر مشروعیت مردم و قرارداد اجتماعی است. این مفهوم هم خاص دوران مدرن و محصول ظهور ناسیونالیسم و دولت ملی است. در بهترین حالت میتوان گفت که در آن دوره مفهوم ایده ایران تداعی کننده آگاهی قومی بوده است که امر پیشامدرنی است و تعمیم مفهوم ملت که پدیده مدرنی است به دوره پیشامدرن و تلقی کهن و ازلی بودن مفهوم ملت در ایران امری غیرتاریخی و بیشتر انگارهای ایدئولوژیک است. در حقیقت ظهور سرمایهداری و به همراه آن گسترش صنعت چاپ و نشر، برقراری آموزش همگانی و سراسری، گسترش ارتباطات و زبان ملی عواملی بودند که مردم یک سرزمین را توانا کرد که در ذیل دولتهای ملی با تصویرسازی، خود را در قالب یک ملت واحد تصور کنند.
مؤلفههای هویت ملی چه جایگاهی در پژوهش و تحقیق دارند؟
هویت ملی به عنوان بالاترین سطح هویت اجتماعی و جمعی که مهمترین کارکرد آن ایجاد حس همبستگی ملی و ملیت در جوامع مبتنی بر دولت ـ ملت است از تکوین و شکلگیری آن از اهمیت زیادی در دولتهای ملی برخوردار است زیرا همبستگی ملی و بسیج ملی یکی از عوامل مؤثر ایجاد نظامهای مردم سالار و توسعه پایدار در دولتهای ملی است. همچنین با توجه با اینکه هویت ملی امری است سیال، تغییرپذیر و در حال شدن، ضروری است که همگام با تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حقوقی نوسازی و بازنگری شود که در این میان مراکز پژوهشی، روشنفکران و نخبگان میتوانند نقشی اساسی ایفا کنند و هویت ملی را به مؤلفههای مدرنی مجهز کنند که قادر به پاسخگویی به بحرانها و چالشهای پیشرو در دنیای جهانی شده باشد.
مفهوم وطن از چه دوره تاریخی بیشتر معنا پیدا کرد؟ همچنین مرز بین وطندوستی و وطنپرستی کجاست؟
مفهوم مدرن وطن به عنوان یک واحد جغرافیایی و سیاسی با حدود و مرزهای مشخص که با مفهوم ملیت و حاکمیت ملی در قالب نظم دولت ـ ملت ارتباط پیدا میکرد بنا به گفته اریک هابسبام نظریهپرداز مدرنیست بیشتر پس از انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ در جهان پدیدار شد. در ایران هم از اوایل انقلاب مشروطه و ظهور دولت ملی و مدرن مفهوم وطن و ملت بر اساس الگوهای غربی و ایدئولوژی ناسیونالیسم توسط روشنفکران ناسیونالیست آن دوره تعریف شد. مفهوم وطن به عنوان محل و سرزمینی که انسان در آن متولد میشود مورد علاقه هر انسانی است که میتوان از آن به عنوان پاتریوتیسم یا وطندوستی نام برد و این امر با وطنپرستی که ناشی از برتریطلبی و تلقی «دیگری» به عنوان دشمن است و گاه با تمایلات جنگطلبانه و تخاصم با دیگر ملتها همراه است متفاوت است. ایران به مفهوم سیاسی و جغرافیایی با مرزهای مشخص و تعلق و وابستگی مردم به دولت ملی برآمده از حاکمیت و اراده مردم از اواسط قرن نوزدهم معنا یافته است. در دوره پیشامدرن هویت جمعی از طریق وابستگی و تعریف خود در قالب دین، زبان، محلتولد و سکونت، تبار و قبیله مطرح میگردید. انقلاب مشروطه و ظهور دولت ملی این وابستگی را تبدیل به وفاداری به دولت ملی در چارچوب دولت ـ ملت مدرن کرد.
منابع فکری تاریخنگاری ایدئولوژیک ناسیونالیسم نژادی در ایران را چگونه تقسیمبندی میکنید؟
مهمترین منابع تاریخنگاری ناسیونالیسم نژادی در ایران عبارتند از نظریات شرقشناسان در مورد اسلام، عربها و تاریخ ایران باستان ایران در قالب شرقشناسی و نظریات نژادپرستی اروپایی حول محور آریاییگرایی و برتری نژاد آریایی بر سایر نژادها که توسط کنت گوبینو و استوارت چمبرلین تئوریپردازی شد و سومین منبع ناسیونالیسم رومانتیک آلمانی است که با مفهومی قومی ـ فرهنگی و خونبنیاد از مفهوم ملیت و هویت ملی بیشترین تأثیر را در شکلگیری گفتمان ناسیونالیسم نژادی در ایران داشته است. همچنین کشفیات باستانشناسی و منابع فکری زرتشتیان هند تحت عنوان فرقه آذرکیوانیان از دیگر منابع تاریخنگاری ایدئولوژیک ناسیونالیسم نژادی در ایران به شمار میرود.
در فضای گسترش روند جهانی شدن و فشردگی زمان و فضا، توسعه سازمانهای فراملی، گسترش ارزشهای انسانی حقوق بشر، مهاجرت و جابجایی وسیع انسانی به همراه ظهور هویتهای خرد و متکثر دیگر نمیتوان هویت ملی را بر اساس مؤلفههای سنتی و پیشامدرن از قبیل نژاد، زبان، قومیت و مذهب استوار و روایتی قومی-فرهنگی و خونبنیاد از هویت ملی تعریف کرد .
اصلیترین احزاب و کانونهای گفتمان ناسیونالیستی در دوره پهلوی اول و دوم کدام احزاب بودند؟
بسیاری از محافل فکری و سیاسی روشنفکری بهویژه کسانی که از سال ۱۹۱۵ میلادی به بعد به خارج از کشور و عمدتا آلمان مهاجرت کرده بودند با انتشار مجلات و تشکیل کانونهای فکری و فرهنگی با تبیین و ترویج مبانی فکری و سیاسی تمدن غرب و گرایش به ناسیونالیسم نژادی، ضمن ایجاد بستری مناسب برای تشکیل حکومت مطلقه پهلوی اول مبانی ایدئولوژی آن را براساس ناسیونالیسم نژادی صورتبندی کردند. در دوره پهلوی اول کانون فکری ـ سیاسی کاوه، آینده، ایرانشهر، فرنگستان و کانون پرورش افکار از مهمترین مراکز گفتمان ناسیونالیستی رومانتیک قومی ـ فرهنگی به شمار میروند. همچنین احزاب پانایرانیست، حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران یا سومکا، حزب آریا و حزب کبود از جریانهای سیاسی متأثر از ناسیونالیسم نژادگرایانه در دوره پهلوی دوم در ایران هستند.
کانون ایران باستان از جمله احزابی بود که نقشی تاثیرگذار در این زمینه داشت. آیا این کانون در این دستهبندی جای نگرفته است؟
کانون ایران باستان مهمترین جریان فکری ناسیونالیسم بر مبنای ایدئولوژی نازیسم و فاشیسم در ایران عصر پهلوی اول، گروه آریاییگرای ایران باستان به رهبری عبدالرحمن سیف آزاد است. ارکان فکری این جریان به نام نامه ایران باستان از ۱۳۱۱ تا ۱۳۱۴ در تهران و بیش از آن در سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۰ در برلین منتشر شد. سیفآزاد متاثر از ایدئولوژی ناسیونال ـ سوسیالیسم نازیها و فاشیسم ایتالیا بود. وی در نوشتههای خود به تقدیس ایران باستان، آریاییگرایی و تبلیغ اندیشههای نازیسم آلمان و فاشیسم ایتالیا و تجلیل از هیتلر و موسولینی میپرداخت. مشخصههای ناسیونالیسم سیفآزاد بر آریاییگرایی، برترینژادی، سامیستیزی و عرب ستیزی، ستایش عصر باستان و زبان فارسی و پالایش آن از زبان عربی استوار بود.
هویت ملی ایرانیان به گذشته باستانی ایران، زبان فارسی و فرهنگی پیش از اسلام ایران برمیگردد؟ بالیدن به این گذشته باستانی چه تاثیری در روزگار کنونی ایران دارد؟
از آنجایی که هویت امری سیال، متغیر و در حال شدن و رشد است و این برساخت اجتماعی با تغییر شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ناچاراً متحول میشود. هویت ایرانی هم به دلیل سیال بودن آن امری است متکثر، چندضلعی و پویا که تاریخ باستان و زبان فارسی یکی از اضلاع تشکیل دهنده آن به شمار میروند، تاریخ ایران بعد از اسلام و عنصر اسلامیت در کنار ایرانیت یکی دیگر از اضلاع این هویت است. همچنین فرهنگ تجدد و محصول آن مدرنیته قریب دو سده است که به جزیی از هویت ما تبدیل شده است. عدم تعادل بخشی بین هر کدام از وجوه و اضلاع هویت ایرانی و برجسته کردن یکی از عناصر بر سایر مؤلفهها هویت ایرانی را از تعادل خارج کرده و با بحران روبهرو میکند. همچنین تلقی هویت تکوارهگرا و تک بعدی از هویت ایرانی بخشی از مردم را از دایره هویت ایرانی حذف و طرد خواهد کرد.
شما در کتابتان به بیان دیدگاههای ناسیونالیستی افرادی چون میرزا آقاخان کرمانی و صادق هدایت پرداختهاید و به دیگر دیدگاههای این شخصیتها اشارهای نکردهاید. آیا این مساله نگاه خواننده عام تاریخی را تغییر نمیدهد؟
در کتاب فقط دیدگاه ناسیونالیستی این افراد نقد شده است و سایر وجوه شخصیتی ایشان همانند مبارزه بیامان کرمانی با استبداد قاجار و فداکاری در راه آزادی او ارج نهاده شده است یا جایگاه رفیع صادق هدایت در داستاننویسی ایران و به شخصیت انسانی او با احترام نگریسته شده است. در این کتاب به گذشتهگرایی کینتوزانه، و معرفی عنصر اسلام و عرب به عنوان «دیگری» ایرانیان و برداشت نژادی ـ خونی از مفهوم ملیت و هویت ملی در ناسیونالیسم آقاخان کرمانی و صادق هدایت نقد وارد شده است. کینتوزی آقاخان کرمانی به عنصر عرب که بخشی از آنها هموطنان او در آن دوره و حال بودهاند به حدی است که به زرتشتیان هند و ایران در کتاب رساله خوزستان خود توصیه میکند که زمینهای حاصلخیز عربهای خوزستان را به چنگ بیاورند و آنها را در مالکیت خود قرار دهند. کینتوزی ناسیونالیستهای نژادگرای ایرانی و معرفی اسلام و عنصر عرب و ترک به عنوان «دیگری» ایرانیان یکی از موانع شکلگیری دولت-ملت مدرن در ایران بوده و خطری جدی جهت وحدت و همبستگی ملی و فرآیند ملتسازی است.
یکی از دیدگاههای ناسیونالیستی نژادگرای ایرانی ظلم به شاهنامه فردوسی بوده است که بسیاری از اندیشمندان اثر فردوسی را متنی ناسیونالیستی میدانند. آیا در این کتاب به این مساله و نفی آن پرداختهاید؟
یکی از ظلمهای ناسیونالیستهای نژادگرای ایرانی در حق فرزانه توس و اثر حماسی و اسطورهای او شاهنامه برساختن فردوسی در قامت یک ناسیونالیست پرشور نژادی دیگر ستیز و تبدیل شاهنامه از متنی دادگرانه و علیه بیدادگری به متنی نژادگرایانه است. این ناسیونالیستها ابیات عربستیز و ترکستیز شاهنامه را بدون توجه به ظرف تاریخی آنها در جهت نفرتپراکنی و دیگرستیزی هیستریک بر علیه عنصر عرب مورد استفاده قرار میدهند و همچنین با تحریف برداشت مفهوم نژاد در شاهنامه از این مفهوم در جهت برتری نژادی و تحقیر دیگران سوءاستفاده میکنند. با برداشتی حول مفاهیم ارزشهای والای انسانی از شاهنامه بهجای تبدیل آن به متنی جهت تفرقه ملی و عقدهگشاییهای کینتوزانه میتوان از آن همچون مثنوی مولوی برای همبستگی ملی و انسانی استفاده کرد. روایت نژادگرایانه ناسیونالیستهای افراطی از شاهنامه و تبدیل آن به یکی از مؤلفههای شکلدهنده هویت ملی ایرانی یکی از عوامل گسست فرهنگی برخی از اقوام ایرانی با اثر حماسی و اسطورهای شاهنامه در جامعه ایرانی است.
به عنوان پرسش پایانی بگویید در روزگار کنونی و با وجود عواملی چون حقوق مدنی و شهروندی چگونه میتوانیم از اندیشههای هویتگرای نژادپرستانه عبور کنیم؟
در فضای گسترش روند جهانی شدن و فشردگی زمان و فضا، توسعه سازمانهای فراملی، گسترش ارزشهای انسانی حقوق بشر، مهاجرت و جابجایی وسیع انسانی به همراه ظهور هویتهای خرد و متکثر دیگر نمیتوان هویت ملی را بر اساس مؤلفههای سنتی و پیشامدرن از قبیل نژاد، زبان، قومیت و مذهب استوار و روایتی قومی-فرهنگی و خونبنیاد از هویت ملی تعریف کرد زیرا در دنیای مدرن فعلی این عناصر به دلیل خصلت و نیروی طرد و حذف موجود در آنها از طریق دوگانههای خودی-غیر خودی و ما و آنها، کارکرد مؤثر خود را در ایجاد حس همبستگی ملی در میان جوامع غیر همگن به لحاظ زبانی، قومی و مذهبی از دست دادهاند. لذا جهت فراگیر کرد هویت ملی و توسعه دایره شمولیت آن در جوامع با تنوع قومی، زبانی و مذهبی باید به سمت تعریف سیاسی و حقوق بنیاد مفهوم ملیت و هویت ملی حرکت کرد که در این تعریف ملت به مثابه جمعی سیاسی از شهروندان هستند که ضمن اعمال حاکمیت و اراده خود از طریق مشروعیت بخشی به دولت ملی صرفنظر از مذهب، زبان، قومیت، جنسیت و موقعیت طبقاتی دارای حقوق و تکالیف متساوی در برابر قانون هستند.
خواهشا اقای عبدلله نواصری مثل اقای بیژن عبدلکریمی از کلمات به قول اندیشه فکریتون پسا مدرنی قلمبه سلمبه استفاده نکنید در حالی ک تمام ارزش ها و بنیاد فکری کتابتون چکیده اندیشه های پسا مدرنیه بی هویت و ضد ارمان گرایی و رد و منصرف شده از ضلغ سعادت بشری یعنی ضلع ارمان گرایی انقلابی اسلامی است.شما دین رو با قومیت و زبان و ….یکی می دونید؟؟؟به قول جناب عباسی باید گفت شما جزو همون ۸۰۰۰۰ استاد دانشگاه علوم انسانی هستید ک بی هیچ ابتکاری افکار فوکو ها ی نسبی گرا رو به راحتی ترویج می دهید مثل هموسکشوال هایی ک می دونند هویت و ذاتشون در عین بی نسل بودنشون است اما باز به ان افتخار می کنند!!هویت ناسیونالیسم هویت کوروش پرستی و امیر کبیر پرستی است ک از یک پادشاه و نخست وزیر درباری یک مسیح میسازد…..تنها سخن از ارزش هایش نابودی هویت وحیانی است….خواهشا اگر این قدر می خواهید به غرب رجوع کنید برای من اثبات کنید ک این اندیشه پسا مدرنی چرا فاتحش خونده شده؟؟؟تا جایی ک با وقوع کرونا فاجعه وحشتناک غرب رو در بر گرفته مخصوصا همین نژاد پرستی ک تظاهر کنندگان تکبیر الله اکبر می گویند!!!یعنی تا کجا می خواهید ک خورشید رو ببینید و روز انکار کنید اقا جان برادر من خودت میگی من نمیگم میگی شهروند عزیز محترم صرف نظر از مذهب و …..کند.این ترویج اومانیست نیست؟؟این همونی نیست ک اقای صادق خان زیبا خان کلام میگن انسان مخیر است و مخیر بیا انسان مخیر کرونا اومد با عقل مدرنت پاسخ ارایه بده تو ک ابر قدرت حهانی و نظام جهانی و جهان بینی جهان اول و دوم و سوم راه انداختی پس چرا خودت تو این امار بدترین وضعیت و اولین کشور فلک زده هستی؟؟؟؟من تا صبح می تونم استدلال براتون بیارم ک این مبنی مدرن نیست ک راه حل است بلکه ارمان انقلابی است این ارمان انقلابی بود ک در جنگ تحمیلی با یک کشور نه با امریکا نه با یک جهان جنگید در عین بی سلاحی و فقر و مشکلات این ارمان انقلابی بود ک موشک ساخت و به فضا فرستاد در حالی ک ژاپن و روسیه این کار رو نکرد تازه ۴۰ سال رخ داده والا خود مدرنیته دو قرن ازش میگذره هیچ گلی به سرشون نزده ک هیچ تا حیوان گرایی هم پیش رفته است!!!! و این فجایع از دونستن عقل به عنوان باله اصلی است عقل بدون وحی برادر من مثل جسم بدون روح است . عقل و جسم باید هر دو با هم باشند تجلی روح به وجودی جسم است.مایل به پاسخ انتقاد هام علیه مدرنیته و پسا مدرن و ناسیونالیسم باشید البته احیانا خوش حال میشم تا صبح استدلال کنم اونم همش از خود غرب و حتی نوام چامسکی کخود انارشیست مقبول است .