روانشناسی مثبتگرا مدتهاست در ایران رواج بسیاری دارد و کتابها و کارگاههای این حوزه گویا از رونق نمیافتند. مهدی یوسفی در این گفتگو از کارکردها و ویژگیهای این رویکرد میگوید و آن را بیشتر نزدیک به حوزه «مدیریت بهرهوری» میداند تا روانشناسی.
طالعبینی، روانشناسی مثبتگرا، انواع کارگاههای خودشناسی که امروز از طریق صفحات اینستاگرامی پرفالوئر تبلیغ میشوند چند ویژگی مشترک دارند از جمله باور بر فرد و مسئولیت فردی و بدینترتیب ساختارهای مولد نابرابریهای اجتماعی را کنار میگذارند.
آیا همیشه خط بین سفید و سیاه، عمل درست و عمل اشتباه، خطی قابل تمایز است؟ در این یادداشت نویسنده از تجربهاش در رابطه با نمونهای از آزار صحبت میکند که به راحتی قابل تشخیص نیست، و برای آزاردیدهها دشواریهای دوچندان به همراه میآورند.
همزمان که شنیدن روایتهای آزار جنسی عمیقا دردناک است، دیدن کامنتهایی مانند اینکه «من که نمیفهمم، چرا زن مکان رو ترک نکرده؟» یا «اگر بمونی دیگه اسمش آزار جنسی نیست» حتی از روایتها هم دردناکتر است. به عنوان یک رواندرمانگر متخصص تروما میدانم که این حرفها ربطی به حقیقت ندارند.
نظام اجتماعی باید به نیازهای اساسی و رنجهای افراد و گروههایش واکنش نشان دهد؛ ابتدا با تصدیق و به رسمیت شناختن این درد و رنج، سپس با انجام اقدامات ضروری برای حل و رفع آن. این یادداشت به راههای مختلف واکنشهای جمعی به تروماهای جمعی میپردازد.
برداشتِ ما از آنچه اینجا و اکنون در حالِ وقوع است زیرِ نفوذِ انتظاراتیست که طیِ سالهای دراز شکل گرفتهاند و ماهیتِ حقیقیِ آنها را فراموش کردهایم؛ چیزی که روانشناسان آن را میراث عاطفی مینامند.
بهره و ضریب هوشی یکی از بحثهای پر مخاطب روانشناسی است و طبقهبندی افراد بر اساس آن مشغله بسیاری از کارشناسان. اما این تستها و تعاریف تا چه اندازه قابل اطمیناناند؟
نویسندگان این متن از طریق مصاحبه اینترنتی با ۳۵۰ نفر تلاش کردهاند که بفهمند پشت در اتاقهای رواندرمانی در کشور چه میگذرد. نتایج کار آنها نشان میدهد که بسیاری از مراجعین تجربههای عجیب و غیرحرفهای در فرایند درمان روانی داشتهاند.
از ابتدای ظهور پدیدهی بازیهای ویدئویی، پژوهشهای بسیاری در رابطه با تاثیرات این تکنولوژی بهروی افراد مختلف به ویژه کودکان صورت گرفته است. این متن هم بر اساس تحقیقات نویسنده، سعی در بررسی این موضوع از دیدگاههای مختلف روانشناختی دارد.
نویسنده: پل ورهاگه | یادداشت مترجم: بسیاری تصور میکنند مبارزه با نولیبرالیسم (یا تاکید بر سازماندهی اجتماعی متفاوت) یک انتخاب سیاسی صرف است. آنها از این غافلاند که نظامِ حاکم بر اقتصاد جهان عاملِ تخریبهای روانی و شناختی است که به واسطه نظام رقابتی بازار آزاد در زیست اجتماعی بشر ایجاد میشود. امروز بیش از گذشته میتوانیم این تخریبها را با ابزارهای مختلف پژوهشی ببینیم و بسنجیم.
یادداشت پل ورهاگه - روانکاو و رواندرمانگر برجسته- در روزنامه گاردین نشان میدهد که موتور محرک این عقیده که «انسان گرگِ انسان است» حاصل نظمی بازار-محور است و نه خلق و خویِ طبیعی بشر، بر این اساس بسیاری از تخریبهای روانی رایج جزئی از نهاد بشر نیست اند بلکه بخشی از نظام سیاسی-اقتصادی فعلی اند. این عقیده ورهاگه امروز در علوم شناختی و روانشناسی اجتماعی دلایل تجربی بسیاری دارد. دلایلی که بر اساس آنها طبیعتِ ذهنِ اجتماعی بشر را میتوان فارغ از استثمار و بهرهکشی از دیگری تصویر کرد و توضیح داد. در واقع امروز دلایل تجربی بسیاری داریم که بگوییم مشخصهی ویژهی ذهن بشر همکاری و تشریک مساعی است و نه رقابت تخریبی با دیگران. این مشخصه دیگرخواهانه نخستین بعدن در رُشد کودک تحت سیطره ارزشهای نظام بازار آزاد، تباه میشود (در این زمینه همچنین مطالعه اثر ارزشمند روانشناس شناخت مایکل توماسلو تحت عنوان «چرا همکاری می کنیم؟» جوانبِ بیشتری از خویِ تعاونگرای بشر را آشکار میکند). پس بر این اساس، روان بشر استعداد تحقق بخشیدن به جهان دیگری را دارد، بلکه آن جهان دیگر با خویِ تعاون گرای مهربانتر و کم آسیبتر و آَشناتر است.
مبنای روانی چنین جهانی در ما وجود دارد و با بهرهکشی و آسیب به دیگری برای ارتقاء خود، فرقهای اساسی میکند.
یادداشت پل ورهاگه - روانکاو و رواندرمانگر برجسته- در روزنامه گاردین نشان میدهد که موتور محرک این عقیده که «انسان گرگِ انسان است» حاصل نظمی بازار-محور است و نه خلق و خویِ طبیعی بشر، بر این اساس بسیاری از تخریبهای روانی رایج جزئی از نهاد بشر نیست اند بلکه بخشی از نظام سیاسی-اقتصادی فعلی اند. این عقیده ورهاگه امروز در علوم شناختی و روانشناسی اجتماعی دلایل تجربی بسیاری دارد. دلایلی که بر اساس آنها طبیعتِ ذهنِ اجتماعی بشر را میتوان فارغ از استثمار و بهرهکشی از دیگری تصویر کرد و توضیح داد. در واقع امروز دلایل تجربی بسیاری داریم که بگوییم مشخصهی ویژهی ذهن بشر همکاری و تشریک مساعی است و نه رقابت تخریبی با دیگران. این مشخصه دیگرخواهانه نخستین بعدن در رُشد کودک تحت سیطره ارزشهای نظام بازار آزاد، تباه میشود (در این زمینه همچنین مطالعه اثر ارزشمند روانشناس شناخت مایکل توماسلو تحت عنوان «چرا همکاری می کنیم؟» جوانبِ بیشتری از خویِ تعاونگرای بشر را آشکار میکند). پس بر این اساس، روان بشر استعداد تحقق بخشیدن به جهان دیگری را دارد، بلکه آن جهان دیگر با خویِ تعاون گرای مهربانتر و کم آسیبتر و آَشناتر است.
مبنای روانی چنین جهانی در ما وجود دارد و با بهرهکشی و آسیب به دیگری برای ارتقاء خود، فرقهای اساسی میکند.