skip to Main Content
گذشته در حال
اسلایدر فرهنگ

میراث عاطفی چیست؟

گذشته در حال

برداشتِ ما از آنچه اینجا و اکنون در حالِ وقوع است زیرِ نفو‌ذِ انتظاراتی‌ست که طیِ سال‌های دراز شکل گرفته‌اند و ماهیتِ حقیقیِ آن‌ها را فراموش کرده‌ایم؛ چیزی که روانشناسان آن را میراث عاطفی می‌نامند.

برای سده‌ها، یکی از دارایی‌های اشرافِ اروپایی ارائه‌ تصویری دقیق و جزئی از شجره‌نامه‌ خانوادگی‌شان بود که اصل و نسبِ آن‌ها را برای چندین نسل نشان می‌داد. کسی که در انتهای این شجره‌نامه است خود را نتیجه و میراث‌برِ تمامِ آن‌هایی می‌بیند که پیش از او آمده‌اند.

ممکن است تبارشناسیِ اشرافی شیفتگیِ عجیب و از مُدافتاده‌ای به نظر بیاید، اما اندیشه‌ پشتِ آن از دغدغه‌ای همگانی و مرتبط با همه سرچشمه می‌گیرد: فارغ از موقعیتِ اجتماعیِ خانواده‌مان، هر‌ یک از ما میراثِ عاطفیِ عظیم و پیچیده‌ای را دریافت می‌کنیم که در شکل‌گیریِ کیستی و چگونگیِ رفتارِ ما نقشی اساسی دارد. به اضافه، اکثرِ ما هیچ‌گونه درکِ واقعی از این که این میراثِ نیرومند با داوری‌های ما چه می‌تواند بکند نداریم و بهای گزافی هم برای آن می‌پردازیم.

حضورِ نا‌آگاهانه‌ گذشته، تمامِ واکنش‌های ما به حالِ حاضر را تحتِ تأثیر قرار می‌دهد و دگرگون می‌کند. برداشتِ ما از آنچه اینجا و اکنون در حالِ وقوع است ـ منظورِ دوستمان از سکوتش، این که مسئولیتِ چه چیزهایی را بر عهده داریم، این که به چه میزان اجازه نیاز داریم ـ زیرِ نفو‌ذِ انتظاراتی‌ست که طیِ سال‌های دراز شکل گرفته‌اند و ماهیتِ حقیقیِ آن‌ها را فراموش کرده‌ایم.

علمِ روان‌شناسی، آرایه‌ای فروتنانه از آزمون‌ها را طراحی کرده که حضورِ گذشته‌ ناشناخته را نشان می‌دهند و از این طریق تمایل به تحمیلِ ـ یا در اصطلاحِ تخصصی، «انتقالِ» ـ فرض‌ها و الگوهای قدیمیِ فکری به واقعیتِ امروزی را ثابت می‌کنند. در بهترین نمونه‌ی شناخته‌شده‌ی این‌گونه آزمون‌ها که هِرمان رورْشاخ(۱)، روان‌پزشکِ سوئیسی در دهه‌ی ۱۹۲۰ میلادی طراحی کرد، تصاویرِ مبهمی که از ریختنِ جوهر شکل می‌گیرند را به ما نشان می‌دهند، و از ما می‌خواهند بدونِ جلوگیری از ابرازِ آنچه احساس می‌کنیم نظرمان را درباره‌  آن‌ها بگوییم، بیانِ آزادانه‌ی آنچه از حال و هوا و هویتِ آن‌ها دریافت می‌کنیم.

به طور طبیعی تصاویرِ رورْشاخ معنای از پیش تعیین‌شده‌ای ندارند؛ آن‌ها درباره‌ هیچ‌چیز به طورِ خاص نیستند، اما از جهاتِ بسیاری دلالت‌گرند، به طوری که حال و هوایی که در آن‌ها می‌بینیم وابسته به چیزهایی‌ست که گذشته‌مان ما را مستعد و آماده‌ احساس کردنِ آن کرده است. برای کسی که از پدر و مادرش طبعی مهربان و باگذشت به او رسیده، تصویری که در زیر نشان داده شده را ممکن است به شکلِ صورتکی با‌مزه، با چشم‌ها، گوش‌های شل و ول، پوششی بر دهان، و بال‌هایی که از گونه‌ها بیرون آمده ببیند. دیگری، که در دورانِ کودکی پدری سلطه‌گر او را ترسانده و پاپِیِ او بوده، ممکن است بی‌درنگ آن را به صورتِ پیکری ببیند که از پایین به آن نگریسته می‌شود، با پاهایی قتّال‌شکل(۲)، ساق‌هایی ستبر، شانه‌هایی سنگین، و سری که طوری به جلو خم شده گویی آماده‌ حمله است.

پدرِ ترسناک یا خرگوشِ بانمک؟ هِرمان رورْشاخ، آزمونِ لکه‌ی جوهر، ۱۹۳۲
پدرِ ترسناک یا خرگوشِ بانمک؟ هِرمان رورْشاخ، آزمونِ لکه‌ی جوهر، ۱۹۳۲



چند سال بعد، هِنری موری(۳)، روان‌شناس، و کریستینا مورگان(۴)، روان‌تحلیلگرِ غیرِحرفه‌ای، به منظورِ مشابهی مجموعه‌ای از طراحی‌ها را خلق کردند که در آن‌ها انسان‌ها به صورتِ هدفمند در وضعیت و حالتی نامعین به تصویر کشیده شده‌اند. در نمونه‌ای، دو صورت کنار هم قرار گرفته‌اند که چهره‌هایشان راه به تفسیرهای متفاوتی می‌گشایند. کسی که رابطه‌ی نزدیکی با مادرِ داغدارش دارد، ممکن است بگوید: «شاید مادر و دختری هستند که برای عزیزی سوگواری می‌کنند». دیگری، با گذشته‌ای آغشته به تنبیه و مجازات، ممکن است بگوید: «عجوزه‌ پیرِ حسودی در حالِ تحقیرِ کارمندِ بااستعدادِ جوانی‌ست که در انجامِ وظیفه‌ای ناکام بوده». سومی، که در کلنجار با میراثی از هم‌جنس‌گراییِ سرکوب شده است، احتمال دارد جرأت کند بگوید: «چیزی نامقدس بیرون از این قاب در جریان است: زنِ مسن‌تر رازی جنسی از شخصِ جوان‌تر می‌داند، مردی با رفتار‌های شدیداً زنانه که خجالت‌زده است، اما شاید هم‌زمان به شکلی تحریک هم شده است…».

 

همچنین بخوانید:  درباره نظام دانش؛ مجموعه مقالات و مصاحبه‌های ابراهیم توفیق
 درکِ گذشته‌شخصیِ‌مان در تفسیرهایی که از تصاویرِ مبهم داریم: هِنری موری، آزمونِ درکِ شخصی، ۱۹۴۳.
درکِ گذشته‌شخصیِ‌مان در تفسیرهایی که از تصاویرِ مبهم داریم: هِنری موری، آزمونِ درکِ شخصی، ۱۹۴۳.

 

باز‌هم یک چیز قطعی‌ست: تصویر بیانگرِ هیچ‌کدام از این‌ها نیست. برداشت‌ها از سویِ کسانی‌ست که به آن می‌نگرند، و چگونگیِ تفسیرِ آن‌ها، داستانی که می‌گویند، لزوماً حقیقت‌های به مراتب بیشتری در‌ موردِ میراثِ عاطفی آن‌ها آشکار می‌کنند تا این‌که چیزی در موردِ خودِ تصویر بگویند.

بیشتر در همین راستا، سائول روزِنزْوایگ(۵)، روان‌شناسِ آمریکایی، در دهه‌ی ۱۹۴۰ میلادی آزمون‌هایی طراحی کرد که راه و روش‌هایی که برای رویارویی با احساسِ حقارت به ارث برده‌ایم را آشکار می‌کنند. مطالعه‌ تصویر ـ درماندگیِ(۶) او (۱۹۴۸ برای کودکان، ۱۹۷۸ برای بزرگسالان) طیفی از موقعیت‌ها را نشان می‌دهند که واکنشِ گذشته‌های روان‌شناسانه‌ هر یک از ما به ‌آن‌ها متفاوت خواهد بود. 

کسی که میراثِ عاطفیِ استواری دارد، اگر شخصی به او آسیب بزند یا با او بدرفتاری کند، انعطافِ بیشتری از خود نشان می‌دهد. فاجعه نیست؛ تنها لحظاتی ناخوشایند است. ولی این دیدگاه برای کسی با پیشینه‌ای از سرافکندگی و خودحقیرپنداری، که پیوسته در پیِ بازتأییدِ آن‌ها در اتفاق‌های امروز است، به کلی بیگانه است.

از لوازمِ پختگی، پذیرشِ رضایتمندانه‌ این نکته است که همه‌ ما ـ همچون لُعبتکانی(۷) ـ بازیچه‌ گذشته‌ خود هستیم. و لازمه‌ دیگرِ آن شاید این باشد که، وقتی توانستیم، هاضمه‌ خود را برای قضاوت و عملِ کمی منصفانه‌تر و بی‌طرفانه‌تر در اینجا و اکنونِ پر‌ابهام فراخ کنیم.

 

سائول روزِنزْوایگ، مطالعه‌ تصویر ـ درماندگی، ۱۹۷۸.
سائول روزِنزْوایگ، مطالعه‌ تصویر ـ درماندگی، ۱۹۷۸.

+++

برگرفته از کتابِ «مدرسه زندگی: آموزشِ عاطفی»(*) نوشته‌ی آلِن دوباتِن

+++

پانویس‌ها:

*. The School of Life: An Emotional Education

۱. Hermann Rorschach

۲. حافظ: دلم رمیده‌ی لولی‌وشی‌ست شورانگیز     دروغ‌وعده و قتّال‌وضع و رنگ‌آمیز

۳. Henry Murray

۴. Christiana Morgan

۵. Saul Rosenzweig

۶. Picture – Frustration Study

۷.  خیّام: ما لُعبتکانیم و فلک لُعبت‌باز     از رویِ حقیقتی نه از رویِ مَجاز

یک نظر
  1. هرچی پیشروی میکنیم فقط متوجه میشیم که حد درستی برای اراده و چیزای غیر ارادی قائل نیستیم. تو این مواقع چطور میشه کسی رو سرزنش کرد یا تایید کرد؟ مرز اختیار و اراده تا کجاست؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗