ستارگان به زمین میآیند
طالعبینی، روانشناسی مثبتگرا، انواع کارگاههای خودشناسی که امروز از طریق صفحات اینستاگرامی پرفالوئر تبلیغ میشوند چند ویژگی مشترک دارند از جمله باور بر فرد و مسئولیت فردی و بدینترتیب ساختارهای مولد نابرابریهای اجتماعی را کنار میگذارند.
مقالهی «ستارگان به زمین میآیند»، حاصلِ تحلیل محتوای مطالب ستونی طالعبینی در روزنامهی لسآنجلستایمزاست که آدورنو هنگام بازگشت از آلمان به آمریکا آن را به نگارش درآورد(۲۰۰۲:۱،Crook). آدورنو به مدت تقریبا سه ماه از نوامبر ۱۹۵۲ تا فوریه ۱۹۵۳ این ستون طالعبینی را که تحت عنوان پیشگوییهای طالعبینانه، توسط کارول رایتر تنظیم شده بود مورد بررسی قرار داد. وی ارکان مهم صنعت فرهنگ از جمله تلویزیون، طالعبینی، ورزش، و موسیقی را بررسی میکند تا بنیانهای روانشناختی رشد فاشیسم را نشان دهد. ارتباطات میان فاشیسم و صنعت فرهنگ در مقالات «ستارگان به زمین میآیند» و«ضد یهودیگری و تبلیغات فاشیستی» تحلیل شده است.(۲۰۰۲،Crook). آنچه که امروزه، بازگشت به آدورنو و بازخوانی مقالهی وی پیرامون طالعبینی را ضروری و مبرم میکند، شیوههای ناهمگونتر، متنوعتر و ناپیدای ادغام سوژهها در منطق سرمایهداری است. مقالهی «ستارگان به زمین میآیند»، گرچه ستون طالعبینی را تحلیل میکند اما ویژگیهای برشمرده شده در این ستون، در دیگر ارکان صنعت فرهنگ نیز قابل رهگیری است.
در ادامه، با ارائه شرحی از نظریات وی در این مقاله، به دلالتهای آن برای تحلیل وضعیت جامعهی امروز اشاره خواهم داشت.
در بررسی ستون طالعبینی لسآنجلستایمز، آدورنو(۱۹۹۴) چند ویژگی اصلی طالعبینی را درمییابد: طالعبینها با تاکید بر ویژگیهای برجستهی خوانندگان، حس خودشیفتگی را در آنها تقویت میکنند؛ آنها بر چرخهی «تهدید-کمک» تکیه میکنند. یعنی بر وجود امری تهدیدآمیز صحه گذارده و به ارائه مشاوره برای خروج از آن بحران میپردازند؛ آنها به خوانندگان احساس وابستگی را تلقین و انطباق اجتماعی را ترویج میدهند، و در نهایت بر این امر که فرد مقصر است و نه شرایط موجود تاکید دارند. [۱]Adorno:1994 in Tandoc& Ferrucci, نویسندهی ستون نجومی لسآنجلستایمز بر مبنای برخی فرضیات روانشناختی دست به نگارش پیشبینیهای خود میزند. چون خوانندگان وی طیف وسیعی از افراد هستند، وی باید آرزوها و خواستهای آنان را در نوشتههایش به نحوی تصویرسازی کند که در برخورد با واقعیات زندگی، دچار تلاشی نشوند.[۲]۲۰۰۲: Adorno یکی از مهمترین و قدرتمندترین این حربهها متوسل شدن به نارسیسیزم و خودشیفتگی است. طالعبینی حس خودشیفتگی فرد را با تاکید بر جنبههای مثبت فرد افزایش میدهد.
طالعبینها با تاکید بر ویژگیهای برجستهی خوانندگان، حس خودشیفتگی را در آنها تقویت میکنند؛ بر وجود امری تهدیدآمیز صحه گذارده و به ارائه مشاوره برای خروج از آن بحران میپردازند؛ و در نهایت بر این امر که فرد مقصر است و نه شرایط موجود تاکید دارندآدورنو با بررسی توصیههایی که نویسنده ستونها به خوانندگان میکند، بسیاری از جنبههایی را که تحقیقات روانشناسی در متقاعدسازی افراد موثر میدانند آشکار میکند. اثر بارنوم، یعنی تمایل به شخصیکردن عبارات کلی،[۳]۲۰۱۱:Allum در واقع زمانی که افراد تصور میکنند عبارات کلی، تنها به آنها مربوط میشود اعتقادشان به تحلیلگر زیاد میشود. در اینجا مهارت تحلیلگر(و یا فالگیر) در تمییز فردی از فرد دیگر ملاک رضایت افراد نیست، بلکه رضایت افراد به میزانی بستگی دارد که عقیده داشته باشند، مساله مختص به آنهاست. [۴]۱۹۹۱:Furnham مثلا عبارت کلی امروز رانندگی نکنید! عبارتی کلی است که افراد زیادی با توجه به این هشدار از رانندگی در آن روز حذر خواهند کرد. چرا که این عبارت کلی را با توجه به نشانههای آسمانی مختص به خود میدانند.
بهعلاوه طالعبین همواره باید بر تهدید و خطری که متوجه زندگی خوانندگان است تاکید کند. چرا که اگر چنین چیزی نبود آنان هرگز نیاز به کمک (کمک طالعبین) نداشتند. البته خطری که خواننده را تهدید میکند نباید بسیار شدید باشد به نحوی که نتوان بر آن فائق آمد. مثلا یکی از مهمترین این تهدیدها تصادف با ماشین است. در اینجاست که ستون هشدار میدهد با احتیاط رانندگی کنید! در چنین شرایطی فرد به عنوان یک انسان مستقل و خودمختار عمل نمیکند بلکه با تکیه بر نیرویی ماوراءانسانی و سپردن امور به سرنوشت، از خود سلبِ مسئولیت میکند. الگوی کمک-تهدید از طریق ابزارهای گستردهتری همچون رسانههای جمعی در زندگی افراد رسوخ میکند. وی به تحقیق هرزاگ اشاره میکند؛ در این پژوهش، سریالهایی که برای گذران اوقات فراغت زنان در روز تهیه میشود، مورد بررسی قرار گرفته؛ خط سیر داستان این سریالها حول محور «در مهلکه افتادن و خروج از مهلکه» در گردش است. همانند اینگونه سریالها، تُن آرامشبخشی بر کلیه ستون طالعبینی نیز حاکم است. بیوقفه به خواننده اطمینان داده میشود که «همه چیز خوب خواهد بود». اما میان قهرمان ستونهای طالعبینی و سریالهای تلویزیونی تفاوتهایی وجود دارد. در ستون طالعبینی، ستوننویسِ همهچیزدان، و یا نشانههای آسمانی، جای قهرمانِ سریال تلویزیونی را میگیرد. مشکلات افراد به صورت خودکار یا با کمک دیگران، خصوصا آن دوستان مرموزی که نام آنها در ستون بارها تکرار میشود، حل میشود و این منوط به این مسئله است که ستارگان به آن قطعیت بخشند. اینجا قدرت غیرشخصی میشود.
استدلال بعدی آدورنو اینست که افراد در شرایط وابستگی قرار دارند و نمیتوانند بر شرایطی که برای آنان پیشآمده غلبه کرده و این توام با حسی از ضعف و بیقدرتی ایگو مشخص میشود. به زعم وی، این مسئله ارتباط وثیقی با «عقدهی حقارت» دارد که مفهوم محبوب روانشناسان است. نویسنده متون، به خوبی از مسائل خوانندگان آگاه است و از آن بهرهبرداری می کند. در ستون مدام بر تقصیر و اشتباه فرد تکیه میشود و نه شرایط و وضعیت زندگی فرد، و این یکی از اجزا و عناصرِ ظریف جامعهشناسی مدرن است و جنبهای از ایدهآل تطابق اجتماعی را به نمایش میگذارد. امری که توسط ستون القا میشود، قاعدهای است که فرد با توجه به فرامین ستارگان خود را با آن وفق میدهد. کارکردِ توصیف مشکلات افراد و توصیههای متعاقب آن در این ستونها، بازتثبیتِ نظم مستقر و تقویت اطاعت و مطابقت است.(۲۰۰۲:۵۴ Adorno)
همچنین به زعم آدورنو، نوشتههای ستون بر ارزشهای پذیرفته شده در یک دنیای رقابتی تاکید میورزد: یعنی موفقیت. ایدهی موفقیت در ورای همه محصولات فرهنگ پنهان است و طالعبینی نیز از آن مستثنی نیست. طالعبین به خوانندگان خود چیزی جز همان تجربیات روزانهشان که به صورت آگاهانه و یا ناخودآگاه با آن خوگرفتهاند نمیگوید. ستارگان در تطابق کاملی با شیوههای استقراریافته زندگی ما هستند. اصطلاح «خودت باش» معنی طنزگونهای دارد. در واقع این عبارات محرکهایی هستند که به صورت اجتماعی دستکاری شدهاند تا ذهن را به نحوی فرم دهند که وضعیت موجود را بازتولید کند.
طالعبین به خوانندگان خود چیزی جز همان تجربیات روزانهشان که به صورت آگاهانه و یا ناخودآگاه با آن خوگرفتهاند نمیگوید. اصطلاح «خودت باش» معنی طنزگونهای دارد. در واقع این عبارات محرکهایی هستند که به صورت اجتماعی دستکاری شدهاند تا ذهن را به نحوی فرم دهند که وضعیت موجود را بازتولید کند.با این مرور مختصر، میتوان دلالتهای نظریهی وی برای تحلیل منطق سرمایهداری را مورد بررسی قرار داد. رشد روزافزون روانشناسی مثبتگرا، یا رویکردهای مخالف آن همچون نظریاتِ «ذهنآگاهی/بیذهنی»[۵] Mindfulness افزایش فالوئرهای سلبریتیها و اینفلوئنسرها، محبوبیت بالای استندآپ کمدی، هجوم روزافزون به کارگاههای خودشناسی و … را میتوان با چشمانداز آدورنوئی تحلیل کرد. روانشناسی مثبتگرا و یا رویکردهای روانشناختی ذهنآگاهی را، تا جائی که نابرابریها بواسطهی آن نرمالیزه میشود، میتوان همچون طالعبینی عنصری از صنعت فرهنگ در نظر گرفت. چرا که با مکانیزمهای تقریبا مشابهی سوژههای خود را تولید و در منطق سرمایهداری جذب و ادغام میکند. آنها با تاکید بر فرد و مسئولیت فردی، ساختارهای مولد نابرابریهای اجتماعی را در پرانتز مینهند. «در درون چنین ژانری نابرابریها توجیه میشود؛ روانشناسی شما را در هر پایگاه و طبقهی اجتماعی که باشید یاری میدهد، و چشم را بر روی نابرابریهای ساختاری میبندد».[۶]یوسفی، ۱۳۹۸ حتی رویکردهای ذهنآگاهی که در تقابل با روانشناسی مثبتگرا ظهور یافتهاند نیز در همین ژانر قرار دارند. «اکهارت تول» به عنوان نمایندهی این رویکرد و طرفداران وی در ایران همچون یلدا قبادی، گرچه بر مثبتاندیشی تاکید نمیکنند اما تِم اصلی آموزشهای آنان پذیرش شرایط است:
«هرجا احساس منفی وجود دارد، ردپایی از توقع وجود دارد، هرگاه غمگین یا خشمگین هستید به دنبال نشانهای از توقع در آدمها باشید»
بیتوقعی راه حل رهایی از احساسات منفی است و این یعنی تحققِ ایدهآل تطابق با نظام. اما کاش مسئله به همینجا ختم شود؛ به نظر میرسد نظام سرمایهداری با شیوههای متنوعتری هر روز بیشاز پیش جهان ما را در خود فرو میبرد؛ زمانی که دهشناکترین فجایع انسانی نیز بواسطهی همین نظام نرمالیزه میشوند:
حمیرا قادری نویسندهی کتاب پرفروشِ «برندهشدن شجاعت میخواهد»، دختری از هرات افغانستان است که زندگینامهاش (یا بهتر بگوییم رنجنامهاش)، را دستمایهی کتابی کرده که در آمریکا جزء پرفروشترین کتابهای عصر حاضر شده. کلیپ یکی از سخنرانیهای او (گویا در ایران) با عنوانِ «چگونه اندوه را به اندیشه بدل کردم» در فضای مجازی دست به دست میگردد و تحسین مخاطبان بسیاری را برانگیخته است. اکنون باید پرسید چه ارتباطی است میان صنعت فرهنگ، نظام سرمایهداری، و حمیرایی که از افغانستانِ طالبان رانده شده و در سرزمین موعود آمریکا سکنی گزیده. حمیرا از ظلم طالبان، ظلم روسها و جنگهای داخلی افغانستان که وی در آن عزیزانش را به طرز دهشتناکی از دست داده، سخن میگوید و تفاوت خود را با بقیهی افراد چنین ذکر میکند:
«میخای تفاوتو با بقیه نشان بدی، اونجا که از اندوهِت اندیشه مِسازی؛ خانه نِداشتُم، فرزندِمه از مه گرفته بودن، کِشورُم از مو گرفته شده بود، تمام اون جایگاهی رو که داشتُم در سه شیفت کاری مُتُفاوت در مغازهها از دست داده بودُم، تمام دارائیایم شده بود یَک میز بیست دلاری دستِ دومی که رفته بودُم از یَکی از سمساریهای آمریکا خریده بودُم که جائی برای نوشتن این کتاب داشته باشُم، خانم دکتر حمیرا قادری مشاور ارشد وزارت کار و امور اجتماعی، خاتون دوتا دوبلکس در تهران، مانده بود به یَک اتاقک و یَک میز بیست دلاری…مو با همین میز بیست دلاری کتاب دوصَد هَزار دلاری رو نوشتُم…اینجا تفاوت کار ماست…(تشویق حضار)»
وی در ادامه مخاطبان را ترغیب میکند تا از رنج خود گنج و از آوارها بنایی برای پیشرفت بسازند، وی از ظلم طالبان و روسها میگوید و از دموکراسی آمریکا:
«بنابراین اندوه داشتن شکست خوردن، گریه کردن همیشه بد نیست، وقتی بده که تنها همینا باشه، اگر تبدیل به اندیشه نشه، شما باختهاید اگر خشم شما تبدیل به قدرت شما نشه، شما باختهای، اگر نامهربانی بِقیه تبدیل به مهر در وجود شما نشه شما باختهای و من نمیخواستُم یَک آدم بازنده باشُم، به نظر خودُم از دورهی طالبان و روسها و جنگهای داخلی گذشته بودُم، چرا باید در دورهی دموکراسی میمُردُم؟»
او در دموکراسی آمریکا رنجهایش را به انتشاراتی معروف که ناشر کتاب دختران برونته است میفروشد و در نهایت بابت رنجهایی که برده است شاکر است؛ چرا که مشکلاتش به وی آموخته که چگونه رنجاش را به اندیشه بدل کند:
«سالهای زیادی را در آمریکا در یک جغرافیای مُتُفاوت، به خاطر تاریخی که از افغانستان ب خُدوم بردُم گَریه کردُم ،غصههای خُدَمه به همین انتشارات هارپرکونلز فُروختُم. روزی کتاب خواهران برونته رو خریده بودُم و میخواندُم، هرگز!هرگز هرگز!باورُم نمیشُد با ناشر همین کتاب خواهران برونته، من هم قرارداد ببندُم…نمیدانستُم مسیر زندگی مُوره طُوری قرار میده که به این انتشارات هارپرکولنز میرسُم، من شاید معدود دخترانی در این سرزمین باشُم که مدیون دورهی طالبانس، مدیون دورهی روسهاس، مدیون جنگهای داخلیاس، مدیون همین نابرابریهای دورهی برابری است، به خاطر چی؟ به خاطر اینکه در تمام این سالها تلاش کَردُم هر چی که در تمام این سالها بر سرم ریخت، زیر پایم شَوَ. اگر روسها نمیبودن، مُ یاد نمیگرفتُم که چطور برای زندگیم در کوچه پس کوچههای هرات خَپ کُنُم،(خَپ کردن: پنهان شدن)، اگر طالبها نمیبودن، هرگز شاید یاد نمیگرفتُم چگونه در برابر خودسوزیهای فراوانی که اتفاق افتاد ایستادگی کُنُم، اگر جنگهای داخلی نمیبود شاید هرگز به این سادگی به مفهوم گرسنگی پی نمیبُردُم…اگر دورهی دموکراسی نمیبود هرگز هرگز به هضم خشونت بزرگ اما ساکتی که در همین افغانستان جاری است به اسم حضانت کودک پی نمیبُردُم».
تا پیش از آنکه زندگینامه حمیرا در قالب کتابی پرفروش درآید، میتوانیم از ظلم طالبان، از ظلم روسها و از خشونت و جفای رفته بر مردمانی سخن بگوییم که هستی خود را در طی سالهای آشفتگی جنگ خانمانسوز از دست دادهاند. شاید بشود گفت؛ تا پیش از آنکه کتاب «برنده شدن شجاعت میخواهد»، توسط ژانرِ روانشناسی مثبتگرا به قالبی دیگر درآید، مسئلهی جنگ و بیعدالتی در حق زنان، در پروبلماتیکی متفاوت صورتبندی میشود. اما همینکه کتاب بدین قالب در میآید، بر گناه و تقصیر فردی تکیه میشود و راه «برندهشدن شجاعت داشتن» تئوریزه میشود؛ چنانکه آدورنو میگوید؛ خود فرد است که سرزنش میشود و نه ساختارهای اجتماعی دخیل. در چنین ژانری است که حتی ظلم طالبان، ظلم همسر حمیرا در حق وی، خشونت جنگهای داخلی و..ستایش میشود و وی میتواند بابت ارادهی آهنینش در برابر این موانع و حتی درسآموزی از این مشکلات، شاکر باشد.
نظام سرمایهداری از خلال سوژههای زجرکشیده از نابرابریهای اجتماعی، بر موفقیت فردی در دنیایی رقابتی تاکید میکند، سوژههایی که میتوانند علیرغم جنگ و بیخانمانی خشمِ خود را به خِشتی برای بنای آیندهای روشن بدل کنند. گرچه به ظاهر قدرتی خارقالعاده در وجود زنی همچون حمیرا به چشم میآید، اما چنانکه آدورنو در مورد ستون طالعبینی میگوید، همینجاست که قدرت غیر شخصی میشود. در آنجا فرد احساس ضعف و بیقدرتی خود را به ستوننویسِ همهچیز و یا ستارگانی که طالع انسان را میدانند، تفویض میکند، در این مورد فرد بیقدرتی خود را ناشی از عدم توانایی در تبدیل «اندوه به اندیشه»، میداند و راه حل آن را شجاعت برای برنده شدن مییابد و چنانکه آدورنو میگوید، این نظام نابرابر خود را بازتولید میکند. چرا که توانائی بازتولید سوژههای بیقدرتی را دارد که در وضعیت وابستگی قرار دارند؛ وابستگی به ستوننویسِ طالعبین، یک قهرمان فاشیست، و یا راهکارهای عملی بهبود زندگی در پارادایم روانشناسی مثبتگرا. همان تُن آرامشبخشی که در سریالهای تلویزیونی و یا ستونهای طالعبینی حاکم است اکنون بواسطهی این راهکارها، از جایگاه سوژهای به سخن درآمده که فجایعی چون ظلم طالبان، ظلم روسها، جنگ، نابرابری جنسیتی و …را پشت سر گذارده و در برابر حضار این اطمینان را میدهد که «همه چیز خوب پیش خواهد رفت».
مسلما در اینجا از حمیرا به مثابهی یک فرد خارقالعاده که بر مشکلات فائق آمده و همچنین از کتاب وی به عنوان، متنی تک افتاده که از سر اتفاق به دست انتشاراتی معروف در آمریکا، منتشر میشود سخن نمیگوییم (واضح و مبرهن است که در ساحت اخلاق وی زنی ستودنی است و شجاعتش تحسینبرانگیز)، بلکه مسئله بر سر اینست که چگونه نظام سرمایهداری میتواند «رنجهای بشر را نیز همچون کالایی مصرفی به تولید انبوه رساند» (غصههای خُدَمه به همین انتشارات هارپرکونلز فُروختُم)، و با تاکید بر فرد و مسئولیت فردی، سوژههایی را برسازد که به زعم آدورنو، بیقدرت، وابسته و در تطابق کامل با نظام یکسانساز صنعت فرهنگاند. آدورنو و هورکهایمر معتقدند «صنعت فرهنگسازی»، در خدمت نظام سرمایهداری است و از دو جهت به این نظام خدمت می کند. اول اینکه مردم را تبدیل به تودههایی منفعل میکند که شرایط موجود را بدون هیچ فکری میپذیرند. دیگر اینکه به کمک تبلیغات گسترده، مردم را به سمت خرید آنچه که از بالا تصمیم گیریشده، هدایت میکند. در موارد زیادی هیچ تفاوت عمدهای بین محصولات این صنعت دیده نمیشود.[۷]آدورنو و هورکهایمر،۱۳۸۴، ۲۳۶ زمانی که کتاب حمیرا به قالب ژانرهای تعریفشده این صنعت درمیآید، دیگر رنجنامهی زنی گریخته از ظلم طالبان نیست، ظلم رفته بر وی و راههای برونرفت از آن در پرانتز نهاده میشود و در عوض وی همچون زنی موفق در سرزمین ایدهآلِ پیشرفت و موفقیت فردی، بازنمائی میشود. او اکنون میز بیست دلاریاش را به کتابی دویستهزار دلاری تبدیل کرده است.
منابع:
یوسفی،مهدی(۱۳۹۸)،«روانشناسی مثبتگرا صورتمسئله فساد و نابرابری را پاک میکند»، گفتگو با نویسا: http://nevisamag.ir/?p=29&i=1
Adorno, T. (2002). Adorno: The stars down to earth and other essays on the irrational in culture. Routledge
Allum, N. (2011). What makes some people think astrology is scientific?. Science Communication, 33(3), 341-366.
Furnham, A. (1991, 26th January). Hooked on horoscopes: We may not be able to persuade people that astrology and graphology are nonsense. But psychology, with the help of a showman, reveals why they are so popular. New Scientist.
Tandoc Jr, E. C., & Ferrucci, P. (2014, July). So says the stars: A textual analysis of Glamour, Essence and Teen Vogue horoscopes. In Women’s Studies International Forum (Vol. 45, pp. 34-41)
سلام
تیز بینی شما در یافتن گره های اجتماعی و انحرافات قابل تحسین و ستودنی است. این موضوع که به خوبی به آن پرداختید موجی است که در جامعه ایجاد شده و حل معضلات به خود فرد سپرده میشود د رحالیکه به اتفاق و به ندرت ممکن است شخصی موفق به حل مشکلاتی شود که ناشی از روابط و ساختارهای اجتماعی است و موفقیت یک فرد را در زمینهای نباید به همه تعمیم داد. حتما همه نمیتوانند مشکلات را فقط با تکیه به تواناییهای فردی و بدون در نظر گرفتن بستر اجتماعی مناسب حل کنند. گاهی این راه حلها رنگ علمی نیز میخورند مثلا اینکه دیده میشود از سنگ نمک در محیط برای بیشتر شدن انرژی مثبت استفاده میشود یا دیگر روشها که خرافات مدرن هستند به واقع تفاوتی با انسانهای پیشا مدرن که از نعل اسب یا آلات دیگر برای دور ماندن از حوادث بد به کار میبردند ندارد. به هر حال در راهتان استوار باشید و سپاس مجدد از زحمات شما.
ممنون از توجه شما