از ادریسیها چه میتوان آموخت
در این یادداشت، خانهی ادریسیها مجموعهای در نظر گرفته شده که اجزای آن در فضایی مشخص تعاملی کارآمد دارند؛ تعاملی که نتیجه پژوهش هنرمندانه به عنوان بخشی از پروسهی ساختن است.
توجه! این یادداشت تا حدودی قصه را لو میدهد. ولی با توجه به پیچیدگیها، اتفاقات و رخدادهای پیدرپی در رمان، گمان نمیکنم باعث کم شدن لذت خواندن بشود.
رمان خانه ادریسیها نوشته غزاله علیزاده که به تازگی هم دوباره منتشرشدهاست میتواند از زوایای مختلفی مورد بررسی قرار بگیرد. نوشتهی پیش رو، یادداشتی ادبی نیست، قصد روانکاوی هم ندارد. این یادداشت بیشتر دربارهی پژوهش هنرمندانه به عنوان بخشی از پروسهی ساختن[۱]در این یادداشت از کلمهی ساختن در تقابل با خلاقیت استفاده شده تا این شائبه پیش نیاید که ساخت یک اثر یک امر … Continue reading است؛ چیزی که به ندرت در فضای غیرآکادمیک هنر و ادبیات مورد بحث و بررسی قرار میگیرد (اگر اصلا چنین چیزی در آن فضا مسالهای مورد توجه باشد) و از این جهت بیشباهت به کارهای غزاله علیزاده نیست که به ندرت در فضایی خارج از حلقههای نویسندگان و خوانندگان حرفهای ادبیات فارسی معاصر مورد توجه قرار گرفته است (اگر اصلا بین همین افراد هم مورد توجه جدی قرار گرفته شده باشد). در این یادداشت، رمان خانهی ادریسیها فارغ از بحث ادبیاش، به عنوان مجموعهای در نظر گرفته شده که اجزای آن در فضایی مشخص با هم تعاملی کارآمد دارند. مشخصهای که تقریبا در تمام آثار هنری به شکلی وجود دارد. از این منظر، هنرمند/نویسنده کسیست که با شناختی که از اجزای کار خود دارد، آنها را بر طبق ترتیبی مشخص در کنار هم قرار میدهد.
در خانه ادریسیها رنگینکمانی از آدمها در انواع نقشها و سطوح اجتماعی حضور دارند[۲] شاید یکی از برجستهترین جذابیتهای خانهی ادریسیها عاملیت زنان در سرتاسر رمان است که خود به تنهایی بررسی … Continue reading و ما در سرتاسر رمان شاهد کلنجار رفتن مدامشان با یکدیگر، با تروماهایشان و با وضعیتی که ناخواسته در آن گرفتار شدهاند هستیم. پروسه(ها)یی که منجر به دگردیسی همهی این شخصیتهاست. من فکر میکنم که این تنوع شخصیتها یکی از مهمترین وجوه این رمان است که ما را به فکر کردن دربارهی پروسهی نوشته شدنش نیز هدایت میکند. خانهی ادریسیها مملو از اتفاق است و به نظر میرسد حفظ این همه تعامل و تنش بین تک تک اجزای رمان (وسایل، شخصیتها و مکانها) تنها بواسطهی تنوع افراد حاضر در این خانه و در آن شهر ممکن بوده. حال سوال اینجاست که همهی این اجزا چگونه ساخته شدهاند؟ در چند پاراگراف زیر، ابتدا در حد نیاز این یادداشت کلیاتی راجع به داستان بازگویی، سپس به اهمیت این تکثر شخصیتها پرداخته شده است و بواسطه برخی سرنخها از میان رمان و برخی از اطلاعات گمراهکنندهای که راجع به علیزاده تاکنون منتشر شدهاند، در رابطه با روش پژوهش هنرمندانهی او گمانهزنیهایی انجام خواهد شد.
دورنمایی از خانه ادریسیها (اگر رمان را خواندهاید میتوانید از این قسمت عبور کنید)
داستان با تسخیر خانه و زندگی خانوادهی سطح بالای «ادریسی» توسط «آتشکاران» انقلابی آغاز میشود. آتشکاران پس از سالها نبرد در کوهستانها حال قدرت را به دست گرفتهاند و قرار است تا ثروت متمولین را بین همه تقسیم کنند و گروهی از مردم را به خانهای سرازیر میکنند که بیش از بیست اتاق بلااستفاده دارد. حضور افراد تازهوارد به این خانه -که بعضا از اعضای کادر «آتشخانهی مرکزی» هستند و بعضا هم افراد معمولی بیبضاعت که به یمن انقلاب حالا صاحب سرپناهی شدهاند- نظم خانه را به هم میریزد و نظم جدیدی را بر آن حاکم میکند. در این نظم جدید، افراد به دو دسته تقسیم شدهاند: افرادی با عنوان اجتماعی «قهرمان» (که همه افراد تازه واردند)، و افراد بدون عنوان که ساکنان قبلی این خانهاند و عناصری پسمانده از حاکمیت پیشین قلمداد میشوند.
جلد اول رمان داستان پر اصطکاک ساکنان قبلی و جدید این خانهاست تا رسیدن به زبان و زمین بازی مشترک و جلد دوم -که محل بحث این یادداشت است- پروسهی کشمکش اهالی این خانه با آتشخانهی مرکزیست که به تازگی پوستاندازی کرده، دیگر آنقدرها هم انقلابی نیست، الیگارشی جدیدی را شکل داده و در حال تصفیهی سیاسی و اجتماعیست.
حلقهی داستانگویی – روایتها علیه روایت مَعرفه (اصلی)
نویسنده در فصلهای سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم بخش سوم (جلد دوم) رمان کمی از پروسهی ساخت رمان را با خواننده به اشتراک میگذارد. هنگامی که خانه در محاصرهی آتشکارهاست و اهالی خانه که حال دیگر شورشی محسوب میشوند گرد سفرهی شام منتظر دستگیر شدن هستند، یکی از شخصیتها با نام یونس که جادوگر است و همراه انقلابیها به این خانه آمده بوده و حال از عناصر نامطلوب شورشی علیه دولت جدید تثبیتشده است، جادوی خود را رو میکند: بیوگرافی عاطفی برخی از ساکنین خانه را تا پیش از پیوستنشان به نیروهای انقلابی به صورت مکتوب ارائه میکند. به نظر میرسد اتفاقی که در این سه فصل رخ میدهد دو مسالهی مورد توجه وجود دارد.
در درجهی اول، علیزاده از طریق یونس جادوگر توجه ما را به دینامیک قدرت در روایت رخدادها و اتفاقات اجتماعی جلب میکند:
یونس، جادوگرِ افراد کماهمیتتر رمان است. جادویش هم حفظ روایت زندگی ایشان است. رمان تا بدینجای کار بر دو روایت اصلی سوار است؛ روایت اهل قدیمی خانه -فرادستان افول کرده- و روایت اهل جدید خانه – فرودستانی که بعد از سالها مبارزه انقلابشان به ثمر نشسته- و حالا قدرت را به دست گرفتهاند. در لحظهای که سلسلهمراتب قدرت در میان اهل قدیم و جدید این خانه در هم فرو میریزد و دیگر همه اهمیتی کما بیش برابر پیدا میکنند و به دستهای از شورشیان در مقابل ارادهی تمامیتخواهانهی آتشخانهی مرکزی تبدیل شدهاند، یونس شروع به بازگویی داستان زندگی افرادی میکند که تا اینجای رمان نقش کمرنگتری داشتهاند. این صحنه بیشباهت به مشق (پرکتیس) هنرمندان معاصر امروزی که علیه اقتدارگرایی حلقههای داستانگویی تشکیل میدهند نیست. در طی این حلقهها، افراد مشارکتکننده به روایت شخصی همدیگر حول یک مسالهی مشخص گوش میدهند و داستان شخصی خود را مرتبط با همان مساله برای دیگران روایت میکنند (در این رمان و در این لحظهی داستان عشق تم مشترک داستان زندگی افراد است و عشقآباد نیز مکان محوری داستان است) و به این واسطه روایت اصلی اعتبار و اقتدار خود را در برابر روایتهای متکثر از دست میدهد. چیزی که در همین رمان بعد از این سه فصل اتفاق میافتد و دشمنان دیروز طی مراسم همدلانهای شروع به شستن پای همدیگر میکنند و در مقابل قدرت تمامیتخواهِ آتشخانهی مرکزی جبههای واحد را تشکیل میدهند.
پژوهش هنرمندانه- سبک زندگی
به نظر میرسد که داستانگویی یونس همزمان برای ما بستری را فراهم میکند تا متوجه محفظهی احتمالی داستانهای علیزاده برای ساخت این رمان نیز بشویم. با اینکه در تمام طول رمان شخصیتها مدام روبروی هم قرار گرفتهاند و با هم تعاملها و تنشهای پرکششی داشتهاند ولی در این قسمت رمان میتوان تصور کرد که هیچکدام از این تضادها و تفاهماتِ شخصیتها حاصل تصمیمگیری لحظهای نویسنده نبوده، بلکه احتمالا نویسنده از پیش همهی این شخصیتها را ساخته و پرداخته است. خلق این همه شخصیتهای متفاوت و متکثر که انقدر حسابشده به هم میرسند و از هم جدا میشوند، احتمالا نشان از عمق پیمانهی پژوهشی نویسنده دارد. یعنی نویسنده انضباطی مشخص در دستهبندی افراد و وضعیتها داشته تا اتصال و انفصالهای مشخصی را در طی این رمان تشکیل دهد.
خارج از فضاهای آکادمیک خیلی پیش نمیآید که پژوهش به عنوان لازمهی ساخت اثر هنری مطرح شود. گهگداری از «شناخت» به عنوان پیشنیاز خلاقیت نام میبرند که بر خلاف پژوهش فاقد سوال در هستهی مرکزی خود است ولی در نهایت به ندرت هم صورتبندیای عینی از همین شناخت ارائه میشود. در مقابل، پژوهش معمولا تداعیکنندهی کاری خشک و انفرادی و جدا افتاده در کتابخانهها و به نوعی بههم چسباندن انبوهی از مواد مطالعاتی بیروح و بیجان است که محصول نهایی نیز فاقد علائم حیاتیست. در صورتی که هنرمندان زیادی نشاندادهاند که پژوهش هنرمندانه میتواند رابطهی تنگاتنگی با شیوهی زندگی و تجربهی زیستهشان داشته باشد.
در مورد علیزاده، شاید اطلاعات و مستندات ما کم باشد تا پروسهی ساخت رمانش را بفهمیم ولی اتفاقا یکی از بدترین پروژههای پژوهشی دربارهی زندگی او سرنخهایی به دست میدهد که راه را برای گمانهزنی ما در رابطه پژوهش هنرمندانهی او باز میکند[۳]رجوع کنید به یادداشت ایمان بهپسند در همین رابطه..
فیلم محاکات ساختهی پگاه آهنگرانی یکی از بهترین نمونهها از پژوهش بیروح و بیسوالست: فیلمی که قرار است مستندی دربارهی زندگی غزاله علیزاده باشد. باعث تاسف است که تنها اسناد ارائه شده در این فیلم صرفا تکهفیلمهاییست که معلوم هم نیست تحت چه شرایطی توسط جواد کراچی فیلمبرداری شده که علیزاده در آنها انقدر معذب و مضطرب به نظر میرسد. ولی نکتهی تاسفبارتر این است که در جای جای فیلم به کرات دربارهی خانهی عجیب و پر رفت و آمد علیزاده صحبت میشود که به جز دختر او ، سلمی الهی، هیچکس نظر خوشی نسبت به آن ندارد حال آنکه همین توصیفات بدگویانه، خانهای را تصویر میکند که بیشباهت به خانهی ادریسیها نیست. ضمن آنکه سایهی ۳ تا از شخصیتهای خانهی ادریسیها -قهرمان کوکان و یاور و لقا- به راحتی از جلوی دوربین عبور میکنند و سازندهی فیلم -آهنگرانی- گویی اصلا متوجه نمیشود.
در جایی در میانهی فیلم، دختر علیزاده، سَلمی الهی – که به گفتهی خود آن زمان آواز تمرین میکرده، از «حمید» و«بیژن»ای نام میبرد که در خانهی شخصی علیزاده روزگار میگذراندهاند یکی به کارهای خانه رسیدگی میکرده و دیگری خیاط بوده. اتفاقا در رمان ادریسیها هم لقا (دختر بزرگ خانه) اهل موسیقیست) و دو شخصیت با نام قهرمان کوکانِ خیاط و یاور (مسئول رسیدگی به کارهای خانه) هستند که روابط جالبی هم با هم دارند. سازندگان فیلم هیچگاه به خود زحمت نمیدهند به دنبال بیژن خیاط و یا آن حمید نام بروند که همخانههای علیزاده بودهاند. در عوض، به روایت افرادی اتکا میکند که عمدتا از آن خانهی پر رفت و آمد و آن زندگی «عجیب» علیزاده اکراه داشتهاند و خود را از آن مبرا میدانند (آقایان کیمیایی، سپانلو، مجابی و بهرام بیضایی و کمی هم مادر و دخترخالهی علیزاده). ولی میتوان حدس زد که همین خانهی مذموم آزمایشگاه رمان سترگ خانهی ادریسیها بوده است و پژوهش هنرمندانهی علیزاده بخش لاینفکی از زندگی او بوده است.
در پایان
یونسِ جادوگر در فصول انتهایی داستان (فصل هفتم بخش چهارم) پیش از بازگشت رستگارانه به زادگاهش یا همان ناپدید شدنش از داستان، رمانی را برای لقای موزیسین به جای میگذارد که آن را به صورت پیشگویانه نوشته است که احتمالا همین رمانیست که در دست ماست. اگر چنین باشد، پس آیا میتوان تصور کرد که علیزاده تلاش کرده تا این رمان را به شیوهی جادوگران بنویسد؟
جادوگری از نخستین و قدیمیترین علوم انسان است. حتی انگیزههای بسیاری از علوم نوین را نیز میتوان در تلاشهای جادوگران دید: دیدن نادیدنیهای دور و نزدیک، شفا و تسلای تروما، فهم نظم دنیاها و تعامل با آنها و غیره. و جادوگری نیز -در حد و اندازهی خود- مانند هر علمی دیگر مجهز به شیوههای پژوهشی و پداگوژیک خود میباشد. شاید بیراه نباشد اگر بگویم رمان خانهی ادریسیها هم حاصل پژوهش جادوگرانهی علیزاده در رابطهای تنگاتنگ با خانه و زندگی روزمرهاش بوده. رمانی که درست پیش از ناپدید شدنش برای بازماندگانش به جای گذاشته. حتی اگر این ادعا درست نباشد لااقل چیزیست که رمان تلویحا پیش پای ما میگذارد: دنیای مملو از نیروهای متضاد و تنش را به مدد متدهای جادویی میتوان تاب آورد و مهار کرد.
تصویر: نقاشی «خانه روبرویی» از لئونورا کرینگتون
۲۱ اردیبهشت سالمرگ غزاله علیزاده است. به همین مناسبت در میدان مجموعه مطالبی درباره او منتشر کردهایم که میتوانید آنها را اینجا پیدا کنید.
پانویسها
↑۱ | در این یادداشت از کلمهی ساختن در تقابل با خلاقیت استفاده شده تا این شائبه پیش نیاید که ساخت یک اثر یک امر بداهه است. |
↑۲ | شاید یکی از برجستهترین جذابیتهای خانهی ادریسیها عاملیت زنان در سرتاسر رمان است که خود به تنهایی بررسی مفصلی میطلبد.(رجوع کنید به یادداشت بریحه مسرور در همین رابطه). |
↑۳ | رجوع کنید به یادداشت ایمان بهپسند در همین رابطه. |
رمان خانه ادریسی ها معماری فوق العاده و داستانی استوار دارد.تکثر شخصیت و سرنوشت ها با قرار گرفتن در زمینه ای مشترک پیوندی شگفت میان شخصیت ها برقرار می کند.این پیوند میان آدم های به ظاهر متفاوت اما از بسیاری جهات نزدیک به هم برقرار می شود و همانند تکه های یک پازل طوری کنار هم چیده شده که دنیای داستانی غزاله علیزاده را به زیبایی هر چه تمام تر برای لذت عمیق مخاطب می سازد.دموکراسی و رهایی که در داستان رخ میدهد متاسفانه در واقعیت هرگز عملی نمی شود.و مگر کار نویسنده نه این است که واقعیت خودش را بسازد و جهان مغشوش بیرون را با نظمی دلخواه بر کاغذ جاری و جهان ماندگار خودش را بسازد.متاسفانه کارهای غزاله علیزاده و بخصوص این رمان که از بهترین آثار داستانی ماست آنطور که لیاقتش بوده مورد توجه قرار نگرفته و حقش ادا نشده.ممنون از شما بخاطر توجه و نوشتن بر یکی از بهترین آثار داستانی مان.