زنان خانه ادریسیها
این مقاله شرحی درباره تلاش غزاله علیزاده برای ساخت جهانی زنانه از خلال شخصیتهایی متکثر با سرگذشتهای متفاوت و مشابه در رمان «خانه ادریسیها» است.
«زنان در حالیکه در تاریخ از فشار دستی که بر گلوگاهشان میفشرد خفه شدهاند همواره در رویاها زندگی کردهاند، در بدن ها، در سکوتها، در سرکشیها و شورشهای بیصدا.»[۱]سیکسو، هلن، خنده مدوسا، ترجمه سمانه مرادیانی، (نشریه زغال ویژه ۸ مارس ۱۳۸۸)، ص. ۱۵
داستان «خانه ادریسیها» در یک عمارت نیمهاشرافی میگذرد؛ ساکنان این عمارت خانم ادریسی، لقا دخترش و نوهاش وهاب هستند که به همراه پیرمردی در این خانه زندگی میکنند. یاور کسی است که تمام رازهای ادریسیها را میداند.
دیگر ساکنان خانه، مردگان و بیشتر زنانی هستند که در زندگی روزمره و ذهن غبارگرفته افراد خانه حضوری پررنگ دارند. داستان حول محور تصرف خانه توسط آتشکارانی که از سوی حکومت مرکزی مامور شدهاند میگذرد؛ آنها به قصد تخریب عمارت و بیرونراندن اعضای خانه وارد عمارت میشوند و از تعامل این افراد با خود و با اعضای خانه ادریسیها روایت داستانی شکل میگیرد. شخصیتسازیهای متنوعی در این رمان دوجلدی وجود دارد که تقریبا به دقت به شرح جزئیات تکتک آنها در طول کتاب پرداخته میشود. از جنبههای بسیاری قطعا میتوان جایگاه و اهمیت این اثر را در تاریخ ادبیات ایران بررسی کرد. اما یادداشت پیشرو در پی این است که نشان دهد چگونه رمان خانه ادریسیها در جهت ساخت جهانی زنانه قدم برمیدارد و نزدیک به یک نوشتار زنانه میشود و مدام دنیای زنانهای را تولید و تکرار میکند و داستان در متن آن اتفاق میافتد، امری که شاید بتوان گفت نمونه مشابه آن در داستان فارسی کمتر بهچشم میخورد.
خانه ادریسیها به مثابه جهانی زنانه
ما در خانه ادریسیها شاهد انبوهی از شخصیتهای متنوع و تضادهای طبقاتی و جنسیتی هستیم. شاید مهمترین عنصری که در جهت ساخت جهانی زنانه در این رمان به چشم میآید، تنوع شخصیتهای زن موجود در آن باشد. نویسنده از خلال تنوع شخصیتپردازیهای زنانه اقدام به تولید نوعی از زبان میکند که سرشار از توصیف احساسات ظریف و پیچیده و متناقض زنانه است. نویسنده سرگذشت زنانی با پیشینههای متفاوتی را روایت میکند تا به میانجی آن تجربههای مشترکی را بازگو کند. تجربههایی که بر همه آنها و احتمالا بر خود نویسنده هم به عنوان کسی که شاید بتوان در لحظات مختلف رمان هر تکهای از وی را در یکی از زنان خانهی ادریسی دید، تحمیل شده است. زنانی از طبقه اشراف و کارگر، زنانی ضعیف و شکننده و قوی، زنانی زیبارو و افسرده، زنانی با دستان پینهبسته شده. قطعا با نامبردن این ویژگیها مقصودم این نیست که در جهت ساخت و تثبیت دوگانههای از پیش موجود قدم بردارم که زنان یا زشتند یا زیبا، یا قویاند یا شکننده. برعکس میخواهم از این ویژگیها در جهت روشنتر کردن تکثر این جهان زنانه استفاده کنم. کما اینکه غزاله علیزاده هم گویی برای تکمیل این جهان، مدام زنانِ مرده خانه را از طریق روان زندگان احضار میکند تا با روایت قصههای آنان ما را متوجه سرگذشت منحوس زنان خانه کند، به واسطه آن از زنانی بنویسد که هم سرکوب شدهاند و به انقیاد درآمدهاند، هم عاشق شدهاند. آنها هم قواعد پدرسالار خانه را به بازی و سخره گرفتهاند، هم قربانی آن شدهاند، کتک خوردهاند، خودکشی کردهاند و در آخر مردهاند.
با ورود آتشکاران به خانه ادریسیها و پیش رفتن داستان متوجه نوعی از روابط سلسلهمراتبی سفت و سخت در بین اعضای آتشکاران که اصطلاحا یکدیگر را «قهرمان» مینامند، میشویم. در راس این سلسلهمراتب «قهرمانی» به چشم میخورد که «قهرمانتر» از دیگر قهرمانان است: قهرمان شوکت. شخصیتی زمخت و خشن با نشانهای آویخته بر پیراهن زرد رنگش که تاییدی بر شجاعت و دلیری و پاکباختگی او از سوی آتشخانه مرکزی است؛ او باید مورد احترام بقیهی قهرمانان در خانه باشد؛ در مورد هر چیزی نظر میدهد و صحبت میکند، با ترکیب زبانی توامان تند و تحقیرآمیز و با فحش دادن و بذلهگویی (که خود ناشی از تسلط زبانی نویسنده است) حواسش به رفتارهای دیگران است. او در خانه دستور میدهد و دیگران باید امر به فرمان او باشند. تمام ویژگیهای رفتاری منتسب به قهرمان شوکت تا نیمههای کتاب، احتمالا متبادرکنندهی کلیشههای رفتاری جنسیتی مردانه به ذهن خواننده است، حتی توصیف شکل اندام تنومند او. نمونه زنی تماما مرد شده. در نگاه اول و با درنظرگرفتن لایههای بیرونیتری از شخصیت شوکت، بهنظر میآید عاری از هرگونه رفتارهای زنانه معمول است، که در طول داستان و در موقعیتهای مختلف و در نسبت با دیگر زنان داستان بیشتر هم خودش را نشان میدهد. گویی شوکت به میانجی قسمی زنانهزدایی از خود، خود را برای جای گرفتن در درجاتی از بطن سلسلهمراتب قدرت در جهان مردانه بیرون، پیش برده است. صحنه ورود ابتدایی قهرمان شوکت به داستان با گرفتن گوش وهاب و هشداری به او آغاز میشود که «مواظب خودت باش! با قهرمان شوکت طرفی» و بلافاصله پشت پایی به وهاب نحیف میزند و مرد به زمین میخورد. نمایش به رخ کشیدن اقتداری همهجانبه در بدو ورود.
همانطور که محمد مختاری شوکت را «تناقضی بین شفقت عمیق انسانی و بیشفقتی دوران» مینامد. شاید بتوان گفت از اینرو شوکت یکی از عناصر اصلی در خلق جهان متکثر زنانه خانهی ادریسیهاست.
توجه به شوکت از این جهت درخور اهمیت است که میبینیم نویسنده دست به ساخت شخصیتی محوری برده که نظیر آن در ادبیات داستانی تا پیش از خانه ادریسیها کمتر به چشم میخورد. شخصیتی که در ادامه و اواخر داستان متوجه میشویم آنطور که در نگاه اول بهنظر میآمد یک زن تماما مرد شده و تکبعدی نیست ولی همچنان بر اساس جنسیت خود رفتار نمیکند. به مرور با وجوه دیگری از ابعاد شخصیت قهرمان شوکت آشنا میشویم. در فصول پایانی کتاب میبینیم که قهرمان شوکت علیه دیگر آتشکارانی که به خانه حمله میکنند و به دفاع از ساکنان خانه دست به اسلحه میبرد و دیگر آن قهرمان جان برکف و سراپا گوش به فرمان آتشخانه مرکزی نیست. نبردی که گویی طغیانی است علیه همان جهان مردانه قدرت که خود او برساخته آن است و همچنین بهمریختن مناسبات موجود. اقدامی که هریک از زنان داستان به نوعی آن را انجام میدهند. همانطور که محمد مختاری شوکت را «تناقضی بین شفقت عمیق انسانی و بیشفقتی دوران» مینامد.[۲]مختاری، محمد، تمرین مدارا، مقاله موقعیت اضطراب، (تهران: انتشارات ویستار ۱۳۷۷) ص. ۲۹۴ شاید بتوان گفت از اینرو شوکت یکی از عناصر اصلی در خلق جهان متکثر زنانه خانهی ادریسیهاست.
علیرغم تکثر شخصیتها در «خانه ادریسیها»، این داستان بر گرد چند شخصیت زن میچرخد. قهرمان یا ضد قهرمانهای رمان این چند زن هستند که داستان از خلال روابط گذشته و حال آنها به جریان در میآید و قوام مییابد. در کنار شوکت، خانم ادریسی به عنوان بانوی پیر عمارت و لقا تنها دختر زنده خانه، رکسانا یشویلی زیبا بازیگر تئاتر معروف از دیگر شخصیتهای محوری داستانند.
خانم ادریسی زنی گرم و سرد روزگار چشیده و قوی، سینهای مالامال از حسرت ایام و رازهای سربسته، زنی که دختر، پسر، شوهر خود را از دست داده است و مصلحتهای زندگی عاشقی منجمد از او ساخته است. لقا دختر مسن خانوم ادریسی، دختری گریزان از بوی مردان است (جز از یاور و وهاب)، رویارویی با مردان او را هراسان و مستاصل میکند و او را به نقطه امن همه این سالهای هراس خود یعنی اتاقش یا پشت پیانویش بازمیگرداند. دختر اشرافزادهای که مردگریزی او در کنار ناشیگریاش در انجام کارهای خانه مورد تمسخر قهرمان شوکت و عدهای دیگر از آتشکاران ساکن عمارت واقع میشود. منتها در ادامه میبینیم که حضور آتشکاران در خانه بعد از ۴۰ سال سبب نمایان شدن لقایی دیگر میشود. لقایی که سیر گذر وی از آن دختر درهمشکننده به زنی کاملا دگرگونشده در مواجه با هراس از مردان، تنهایی و جهان بیرون از خانه ادریسیها را میبینیم. یکی دیگر از تیپهای زنی که در این جهان زنانه نقشی حائز اهمیت را ایفا میکند رکسانا یشویلی زنی جوان و جذاب است. زنی پرشور و بیپروا که آزادانه و فارغ از قیدوبندها به روی صحنه و در برابر دید همگان ظاهر میشود. زیبایی و شباهتهای رفتاری رکسانا تداعیکنندهی رحیلا عمه مرده وهاب است و از اینرو وهاب را گرفتار خود میکند. شیفتگان بسیار دارد در عین حال که افرادی مانند یاور از نزدیک شدن و بهگناه افتادن از طریق این زن سرکش هراسان و فراریاند.
دیدگاههای کسانی که اعمال قدرت نمیکنند، یعنی کسانی که زیرسلطه قدرت قرار دارند و دشمن یا غریبه معرفی میشوند و ارزش شناختن ندارند برای درک نسبتا کامل جهان ضروری است.
این چند زن شخصیتهایی متفاوت و مجزا از هم دارند، ولی در عین حال گویی در پیوندی ناگسستنی از هم نیز قرار میگیرند. هریک از آنها مدام به نحوی در پی قسمی از طغیان علیه خود و دیگریاند، در پی بهمریختن مناسبات نامتوازن قدرت درون و برون خانه. با توصیف هریک از آنها از سوی نویسنده، ما به ابعادی مشخصتر و پر رنگتر از یکی از وجوه جهان زنانه برمیخوریم. ابعادی که گویی جمع شدن و بروز آن در یک زن ناممکن و متناقض است و در اینجا شکسته شده، و بین زنهای متعددی پخش شده است. نویسنده مدام به این زنها چنگ میاندازد تا به دقت بیشتری ظرافتها و پیچیدگیهای جهانی زنانه را وارد زبان نوشتاری خود کند. زبانی که بتواند ارتباط زن را با هستی زنانهاش محقق کند. همهی شخصیتهای دیگر در مقاطع مختلف رمان به نوعی با این زنان درگیر میشوند و با آنان در تعاملند. احساسات آنها بین این چند زن از خلال کشمکشهای متفاوت در رفت و آمد مداوم است.
ویرجینیا وولف معتقد است ناعادلانه بودن سرکوب اندیشههای زنان با بیعدالتی اجتماعی در مقیاس وسیعی مربوط میشود. او پافشاری داشت که به خاطر جامعه و بقای موجودات، لازم است اندیشههای متفاوت زنان بار دیگر به سنتهای ادبی و فرهنگی بازگردد. به نظر میآید بخشی از استدلال او بر این پیشفرض استوار بود که یک جهانبینی تنها- یعنی جهانبینی مردان صاحب قدرت- برای شناخت کامل ساز و کار جهان کافی نیست؛ بیش از اندازه محدود است زیرا بسیاری چیزها کنار گذاشته شدهاند. او پافشاری میکند که دست بر قضا دیدگاههای کسانی که اعمال قدرت نمیکنند، یعنی کسانی که زیرسلطه قدرت قرار دارند و دشمن یا غریبه معرفی میشوند و ارزش شناختن ندارند برای درک نسبتا کامل جهان ضروری است.[۳]گزینش و ترجمه از صالحپور، نجمعراقی، موسوی، زن و ادبیات: سلسله پژوهش های نظری درباره ی مسائل زنان، (تهران: … Continue reading
با استناد به گفته وولف شاید بهتر بتوان ضرورت پرداختن به جهان زنانه «خانه ادریسیها» و آثار مشابه را درک کرد.
۲۱ اردیبهشت سالمرگ غزاله علیزاده است. به همین مناسبت در میدان مجموعه مطالبی درباره او منتشر کردهایم که میتوانید آنها را اینجا پیدا کنید.
پانویسها
↑۱ | سیکسو، هلن، خنده مدوسا، ترجمه سمانه مرادیانی، (نشریه زغال ویژه ۸ مارس ۱۳۸۸)، ص. ۱۵ |
↑۲ | مختاری، محمد، تمرین مدارا، مقاله موقعیت اضطراب، (تهران: انتشارات ویستار ۱۳۷۷) ص. ۲۹۴ |
↑۳ | گزینش و ترجمه از صالحپور، نجمعراقی، موسوی، زن و ادبیات: سلسله پژوهش های نظری درباره ی مسائل زنان، (تهران: انتشارات چشمه ۱۳۸۹) ص. ۷۹ |