این مقاله به آخرین بودن داستان «تالارها» میپردازد، البته نه از حیث تاریخ نگارش آثار علیزاده، که از حیث نقطه اوجی که او در طی مسیر نویسنده بودن و زن بودن، بدان میرسد.
این مقاله شرحی درباره تلاش غزاله علیزاده برای ساخت جهانی زنانه از خلال شخصیتهایی متکثر با سرگذشتهای متفاوت و مشابه در رمان «خانه ادریسیها» است.
در این یادداشت، خانهی ادریسیها مجموعهای در نظر گرفته شده که اجزای آن در فضایی مشخص تعاملی کارآمد دارند؛ تعاملی که نتیجه پژوهش هنرمندانه به عنوان بخشی از پروسهی ساختن است.
رمان خانه ادریسیها را میتوان شرح بروز آشفتگی در یک خانه و تقابل دونیروی متخاصم دانست. در این تقابل اجزای مختلفی وجود دارد که از همان نخستین جمله کتاب قابل رویت است.