آزادی مطلق در ترجمههای نظری
صالحنجفی، مترجم نامآشنایی برای مخاطبان فلسفه، سیاست و هنر است. وی مدتی است یادداشتهایی را در نقد ترجمههای منتشر شده در بازار برای روزنامه شرق مینویسد. آنچه در پی میآید نقد ترجمه فارسی کتابی از «کارل اشمیت» به فارسی است. نقدهای دیگر وی بر ترجمهها و نقدهای مترجمان دیگر به نگاه نجفی را میتوانید با تگ «نقد ترجمه» در میدان بخوانید.
نشر نگاه معاصر سال گذشته کتاب تازهای از کارل اشمیت روانه کتابفروشیها کرد: «الاهیات سیاسی (۲)». این کتاب در حقیقت رسالهای است که کارل اشمیت در دفاع از بحثهای رساله دورانسازش «الاهیات سیاسی» (منتشرشده به سال ۱۹۲۲) و بهطور مشخص در پاسخ به مقاله «مساله سیاسی توحید» نوشته دوست سابق اشمیت، اریک پترسن (۱۹۶۰-۱۸۹۰)، نگاشت. مقاله پترسن درباره الاهیات سیاسی در ادیان کهن بود. پترسن میکوشد نشان دهد چگونه نویسندگان دنیای قدیم – اعم از متفکران یهودی و مسیحی و معتقدان به ادیان «بیکتاب» (pagans) – سلطنت زمینی را از راه قیاس آن با اعتقاد به وجود خدای واحد در آسمان توجیه میکردند. به عبارت دیگر، «توحید» به مثابه مستمسکی برای اثبات حقانیت نظامهای یکهسالار یا به تعبیر امروزی ما «سلطنتطلبی» به کار میرفت. ادعای پترسن این بود که این قسم «الاهیات سیاسی» با مسیحیت ناسازگار است و این تزی بود که در زمره مراجع اصلی الاهیات سیاسی مدرن قرار گرفت. به همین واسطه بود که پترسن در سالهای دهه۳۰ ایده محوری کارل اشمیت را به پرسش گرفت، یعنی امکان قیاس آسمان و زمین، قلمرو خدایی و قلمروی بشری را – پترسن سعی کرد نشان دهد استدلالهای اشمیت وقتی در پرتو اصل بنیادین تثلیث در مسیحیت راستین بازخوانی شوند نقش بر آب میشوند. بهزعم او تمام تشکیلات و تاسیسات سیاسی در روی زمین، از منظر بحث آخرت، سپنجی، موقت و بنابراین حادث و مشروطاند.
کارل اشمیت مقدمه رساله-جوابیهاش را با ارایه فهرستی آغاز میکند از همه کسان یا گروههایی که ادعا میکنند پرونده هرگونه الاهیات سیاسی بسته شده است: کافران و ملحدان، دولتستیزان (آنارشیستها) و پیروان فلسفه تحققی یا تحصلی (پوزیتیویستها). از نظر همه اینان، الاهیات سیاسی در ذیل مقوله «متافیزیک سیاسی» واقع میشود و به همین جهت از لحاظ علمی به آخر خط رسیده است. به عبارت دیگر، تقدیر الاهیات به تقدیر مابعدالطبیعه گره خورده است. گروههای نامبرده عبارت «الاهیات سیاسی» را فقط از باب تحقیر و بر سبیل جدل و به منظور نفی مطلق و تام آن به کار میبرند.
اجازه دهید ادامه بحث را از مترجم فارسی بشنویم (ص۵۹):
«اما لذت انکار لذتی خلاقانه است و توانایی ایجادکردن از عدم – که انکار شده بود – و بدینترتیب خلقت از عدم را به شیوهای دیالکتیکی داراست. وقتی خدایی جهانی را از هیچ میآفریند، آنگاه هیچ را به چیزی کاملا جذاب تبدیل میکند؛ یعنی چیزی که دنیایی برآمده از آن میتواند خلق شود. »
اشمیت مشهور است به کوتاهنویسی و روشننویسی. اما اگر ترجمه فارسی درست باشد بیدرنگ باید در این وجه از شهرت اشمیت تردید کرد. ترجمه انگلیسی را بخوانید:
‘But the joy of negating is a creative joy; it has the ability to produce from nothingness that which was negated, and therefore to create it dialectically…’
بنا به ترجمه فارسی، اشمیت میگوید: لذت انکار، توانایی ایجادکردن از عدم را داراست – عدمی که انکار شده بود. در مقدمه مترجم آمده است که دوست گرامی ایشان «کل متن را ویراستاری دقیقی» کرده است که «جا دارد از ایشان تشکر ویژهای داشته باشم. جناب آقای خشایار دیهیمی نیز… نکات کلی مهمی را در مورد ترجمه یادآور شد. » و البته پایانی قابلپیشبینی برای مقدمه هر مترجمی که کارش قابل اعتماد نیست: «کاستیهای ترجمه همگی به من تعلق دارد و ساحت این دوستان از هر نقصی مبراست.» گزاره اول بیشک درست است اما گزاره دوم به هیچوجه: ساحت این دوستان لااقل یک نقص دارد، اینکه لابد سه صفحه اول، نه همان صفحه اول ترجمه را خواندهاند و جمله عجیب و بیمعنای مترجمی را که دست یاری به سویشان دراز کرده ندیدهاند یا ندیده گرفتهاند: آفرین بر نظر پاک خطاپوششان باد.
اشمیت میگوید شادی و مسرتی که از نفیکردن به نفیکنندگان دست میدهد میتواند مسرتی خلاق باشد. بله، اشمیت دارد به نفیکنندگان اتییست- آنارشیست- پوزیتیویست الاهیات سیاسی طعنه میزند اما با هوشمندی طعنهاش را دیالکتیکی میکند. بعید است مترجم فارسی متوجه این معنا شده باشد ولی سوال این است که چرا به جمله انگلیسی درست نگاه نکرده است. از نظر مترجم ترکیب «that which» حشو است و از همینرو در ترجمه فارسی، یکی را حذف کرده است! اشمیت میگوید: شادی و مسرت ناشی از نفی تاموتمام الاهیات سیاسی میتواند از بطن عدمهمانچیزی را خلق کند که نفیشده بود و بنابراین میتواند همان چیزی را که خود نفیکرده بهنحوی دیالکتیکی خلق کند. خوب، طنز دیالکتیکی اشمیت همین است: او کار نفیکنندگان را همانند کار خدایی میداند که جهانی را از کتم عدمخلق میکند و سپس آن را مبدل به چیزی محیرالعقول میسازد، یعنی چیزی که از بطن آن میتوان جهانی خلق کرد. با این مقدمه است که اشمیت به نفیکنندگان طعنه میزند که با وجود ایشان برای «خلق از عدم» دیگر حتی به خدا هم نیاز نداریم.
اشمیت در ادامه، بحث امکان یا امتناع الاهیات سیاسی را از سر میگیرد و البته گوشزد میکند که روی سخنش در این جوابیه نه به ملحدان و دولتستیزان و اثباتگرایان بلکه به اریک پترسن است که نه پوزیتیویستی از قماش اوگوست کنت است، نه آنارشیستی از جنس پرودن یا باکونین، و نه دانشمندی به معنای مدرن کلمه. و ناگهان، هنرنمایی مترجم فارسی: «او ]یعنی اریک پترسن[ در واقع الاهیدان دین اعظمی است. او به عنوان یادآوری نخستین، انسداد خود را با پیشکش به پیشگاه آگوستین قدیس و دعایی به جان پدر کلیسای اعظم آغاز میکند.» (ص۶۰) مترجم که از «نوآوری» خود آگاه است پانوشتی ۱۰سطری در توضیح ترکیب بدیع «الاهیدان یک دین اعظم» میآورد و البته نمیگوید که این ترکیب را در ترجمه چه عبارتی آورده است. در پاورقی حکیمانه مترجم متوجه میشویم که در کل دو نوع دین داریم: «ادیان کفرورزانه» و «ادیانی که اصطلاحا بزرگ نامیده میشوند. » در ادامه، تاریخ فشرده این دو نوع دین میآید و سرانجام مترجم به نتیجهای درخشان میرسد: «منظور اشمیت از دینورزی بزرگ مسیحیت است»! عجبا که مترجم قرار بود توضیح بدهد «الاهیدان دین اعظم» چیست و در نهایت اعلام میکند «دینورزی بزرگ» همان مسیحیت است. رهآورد سفر در برگهای این ترجمه «حیرتانگیز» پیداکردن یک راه خوب برای شناسایی ترجمههای بد است. ترجمه انگلیسی را ببینید:
‘He is in fact a Christian theologian of great piety. He begins his closure with a dedication, Sancto Augustino…’
شاید هیچوقت نتوان قانونی تدوین کرد تا جلوی تولید ترجمههایی از این دست گرفته شود. ولی در همهحال «ندایی» هست از جنس ندای درونی سقراط که اگرچه ایجابا او را به چیزی امر نمیکند، لااقل نمیگذارد او دست به بعضی کارها بزند یا پای در بعضی راهها بگذارد. قضیه بهراستی آسان است: مترجم باید سطح آشناییاش را با زبان مبدأ به میانجی میزان فهم خود از داستانهای کوتاه و مقالههای روزنامهها و نه در وهله اول نوشتههای نظری بسنجند. مترجم ما ترکیب معمولی و پیشافتاده ذیل را نمیشناسد:
‘a man of something’ of در این ترکیب دلالت دارد به برخورداری از کیفیت یا قابلیتی خاص، مانند وقتی میگوییم a man of great charm یا a man of honor، از مردی بسیار جذاب یا مردی نیکنام حرف میزنیم نه از «مرد افسونی اعظم» یا «مرد افتخار»! با کمی جستوجو میتوان نمونههایی بس نزدیک به متن مورد بحث ما پیدا کرد: در شعری از نویسنده و نقاش و ترانهسرای قرن نوزدهم ایرلند به نام ساموئل لاور (lover) با عنوان «قدیسِ گلندلوک» (Glendalough Saint) نظر کنید. روایت منظومی از مقاومت قدیسی ایرلندی که در قرن ششممیلادی زندگی میکرد در برابر وسوسههای دنیوی. در شعر ساموئل لاور، وقتی زنی به نام کاتلین به دیدار راهب ترک دنیا گفته ایرلندی میآید، از او میشنود که:
“well, get out me way”, said the saint,”For I am a man of great piety,…”
باری، اشمیت میگوید پترسن نه تنها ملحد و آنارشیست و پوزیتویست نیست بلکه متاهلی مسیحی است که به اصطلاح ما در عمل هم مردی اهل تقوا یا متشرع است. یعنی حریف بحث اشمیت در این رساله نه کافران بیدین یا ضددین بلکه یک مسیحی معتقد و متشرع است، و گواهش اینکه پترسن رساله خود در باب امتناع الاهیات سیاسی را با تقدیمنامهای برای یکی از بزرگترین آبای کلیسا آغاز میکند.
در مقدمه مترجم آمده است که دوست گرامی ایشان «کل متن را ویراستاری دقیقی» کرده است که «جا دارد از ایشان تشکر ویژهای داشته باشم. جناب آقای خشایار دیهیمی نیز… نکات کلی مهمی را در مورد ترجمه یادآور شد. » و البته پایانی قابلپیشبینی برای مقدمه هر مترجمی که کارش قابل اعتماد نیست: «کاستیهای ترجمه همگی به من تعلق دارد و ساحت این دوستان از هر نقصی مبراست.» گزاره اول بیشک درست است اما گزاره دوم به هیچوجه: ساحت این دوستان لااقل یک نقص دارد، اینکه لابد سه صفحه اول، نه همان صفحه اول ترجمه را خواندهاند و جمله عجیب و بیمعنای مترجمی را که دست یاری به سویشان دراز کرده ندیدهاند یا ندیده گرفتهاند: آفرین بر نظر پاک خطاپوششان باد.مترجم پاراگراف بعد را با این جمله آغاز میکند: «ما از رساله کوتاه تاریخی- فلسفیای صحبت میکنیم که پترسن با همکاری یاکوب هگنر در سال ۱۹۳۵ در لایپزیگ منتشر کرد. » و البته اصلا عجیب نیست که مترجم ما
philological را philosophical بخواند. و لابد میگویید از این بیدقتیها در هیچ ترجمهای گزیر نیست. و گاهی هم میتوان از کنار آنها گذشت. پس لطفا به صفحه ۷۰ ترجمه نظر کنید: «این رساله در بستر بحران جدیدی نوشته شد که به شیوهای قابلپیشبینی از به قدرترسیدن هیتلر در ۱۹۳۳ حمایت کرده، پیامد بلندپروازیهای توتالیتاریستی یک رژیم ناسیونال سوسیالیست بود.»
چنانکه میبینید جمله فارسی معنایی ندارد. به گفته مترجم رساله «مساله سیاسی توحید» اثر اریک پترسن در بستر بحرانی نوشته شده که از به قدرت رسیدن هیتلر حمایت کرده (! ). یعنی چه؟ چه کسی از به قدرترسیدن هیتلر حمایت کرده؟ بحران جدید؟ رساله پترسن؟ و بعد مترجم مینویسد: «پیامد بلندپروازیهای… رژیم نازی بود». چه چیز پیامد آن بلندپروازیها بود؟
This treatise was written in the context of the new crisis which, predictably, followed Hitler’s coming to power in 1933, and as a consequence of the ambitions of his regime.
من نمیدانم وقتی مترجمی از پس جملهای به این سادگی برنمیآید چرا باید این همه وقت و انرژی و کاغذ و… صرف ترجمه رسالهای از متفکری در حد کارل اشمیت کند. اشمیت میگوید رساله اریک پترسن در کوران بحران نوظهوری نوشته شد که، همانطور که پیشبینی میشد، بهدنبال قدرتگرفتن هیتلر در ۱۹۳۳ و در نتیجه جاهطلبیهای تمامیتخواهانه رژیم او درگرفت.
اشمیت در ادامه مینویسد این بحران نوپا بر همه مسیحیان اعم از کاتولیک و پروتستان مذهب تاثیر گذاشت، منتها به شیوههای متفاوت. ادامه را از ترجمه فارسی بخوانیم: «چراکه کلیسای کاتولیک در ۱۹۳۳ موافقتنامه دولتیای با هیتلر امضا کرده بود. این موافقتنامه از ۱۹۳۵ آشکارا و رسما به بحران نپرداخت اما بههرحال چهبسا میتوانیم بگوییم در هیات مبدل زبان فلسفی- الاهیاتی- تاریخی کاملا علمی و با تمرکز بر قرون اولیه امپراتوری رم ظاهر شد. » (صص ۷۱- ۷۰).
وقتی غلطخوانی تکرار میشود ذهن خواننده به نتایج دیگری کشانده میشود. مترجم بار دیگر philological را «فلسفی» ترجمه کرده است. اما این در مقایسه با مابقی جمله اصلا به چشم نمیآید. آنچه مترجم «موافقت نامه دولتی» ترجمه کرده است در متن انگلیسی به آلمانی آمده است: Reichskonkordat. konkordat یا در انگلیسی concordat یا به تلفظ فرانسه «کنکوردا» در اصل اصطلاحی مذهبی است به معنای پیمان پاپ و دولت. آری، کلیسای کاتولیک در ۱۹۳۳ چنین پیمانی با هیتلر امضا کرده بود. ادامه به انگلیسی:
The treatise from1935 does not deal with the crisis explicitly and ex professo, but in a way one might say, that is disguised in terms of a very erudite historico-theologico-philological focus on the early centuries of the Roman Empire.
مترجم ما خیال میکند treatise در جمله فوق همان «کنکوردای» جمله قبل است و از خود نمیپرسد مگر میشود موافقتنامه دوبار امضا شود. treatise در این جمله همان رساله اریک پترسن است که در ۱۹۳۵ نوشته شده. اشمیت میگوید رساله پترسن با آنکه در ۱۹۳۵، یعنی در اوج بحران ناشی از قدرتیافتن هیتلر، نوشته شده با صراحت درباره آن بحران بحث نمیکند اما میتوان گفت در لباس مبدل به آن اشاره میکند، یعنی در لفافه بحثی بس عالمانه و فاضلانه در باب سدههای اولیه امپراتوری روم، بحثی تاریخی-کلامی-نسخهشناختی (یا فقه اللغوی: فیولوژیکی).
مترجم ما در تبدیل جملههای واضح به جملههای مبهم خبرگی خاصی دارد: «هر دو [منظور، دین و سیاست است] بهرغم بحث و جدلهای بیوقفه بر سر مسئولیتهایشان قابل تفکیک باقی ماندند، تا آن زمان که سازمانها و نهادها به وضوح جدا و در همهجا حاضر بودند، میتوانستند در قلمرو عمومی سیاست ظاهر شوند و به کنشگری موثر با یکدیگر بپردازند.» (ص ۷۱)
اشمیت میگوید، دین و دولت بهرغم جروبحثهای بیپایان بر سر مسئولیتهای هر یک، از هم جدا ماندند، مادام که سازمانها و نهادهایشان سازمانها و نهادهایی آشکارا متمایز و درون ماندگار [immanent، مترجم «در همهجا حاضر» ترجمه کرده (؟)] بودند و قادر بودند در حیطه عمومی و سیاسی عرضاندام کنند و تاثیر عملی بگذارند.»
اگر جمله قبلی در ترجمه فارسی نه چندان غلط بلکه مبهم و سردرگم بود، مترجم در جملههای بعدی معنا را اصولا وارونه میگرداند: (ص۷۲)
«زمان تغییر وقتی فرا رسید که دولت انحصار خود را بر امر سیاسی و دیگر کارگزاران سیاسی که واقعا با هم میجنگیدند از دست داد و خود ادعای انحصار کرد.» دقت کنید: مترجم میگوید دولت انحصارش را از دست داد و خود ادعای انحصار کرد. اشمیت سربهسرمان میگذارد، انگار! ترجمه انگلیسی:
The time of change came when ‘the state lost its monopoly on the political’ and other political agents, who were literally fighting each other, claim this monopoly for themselves.
اشمیت میگوید تغییر واقعی زمانی به وقوع پیوست که «امر سیاسی از انحصار دولت خارج شد، و آنگاه دیگر کارگزاران سیاسی [یعنی عاملانی بهغیر از دولت] که به معنی واقعی کلمه به جان هم افتادند هر کدام مدعی انحصار امر سیاسی برای خود شدند. یعنی وقتی امر سیاسی از انحصار دولت درآمد، بلافاصله مدعیان و انحصارطلبان تازهای به میدان آمدند.
حال به ترجمه جملههایی نظر کنید که اشمیت از نویسندهای به نام ارنست ولفگانگ بوکن فورده (یا مطابق با ثبت مترجم: بوخکن فورد») نقل کرده: «نمیتوان امر سیاسی را با عقبنشینی به موضعی بیطرف، به چیزکی شبیه قانون طبیعی پیشاسیاسی یا به اعلان محض انجیل مسیحی فراچنگ آورد. حتی آن موقعیتها نیز – وقتی پا به خاستگاه امر سیاسی میگذارند – معنای سیاسی مییابند.» (ص۷۳)
خوب، به گفته مترجم، نمیتوان امر سیاسی را با تمهیدات مذکور فراچنگ آورد. باز هم فرض کنید مترجم اصلا با مفهوم امر سیاسی در نزد اشمیت آشنا نیست، باید دید «فراچنگآوردن» در ترجمه چه واژهای آمده، ترجمه انگلیسی:
Therefore one cannot circumvent the political by retreating to a neutral position, to some pre-political natural law or to …
اشمیت مینویسد با هیچ لطایفالحیلی نمیتوان امر سیاسی را دور زد یا آن را از سر راه خود برداشت، نه با عقبنشینی به موضعی بیطرف، نه با پناهبردن به دامان یک قانون طبیعی ماقبل سیاسی و نه با خود را عقبکشیدن و متوسلشدن به اصول عقاید مسیحی. چون تمام این مواضع، به محض ورود به ماتریس یا چارچوب امر سیاسی، خط و ربط سیاسی مییابند.
اجازه دهید مرور ترجمه رساله اشمیت را با نظر به ترجمه واپسین سطرهای رساله به پایانرسانیم، آنجا که اشمیت در باب انواع آزادی سخن میگوید:
«با این پرسش سخنم را به اتمام میرسانم: کدام یک از این سه نوع آزادی ذاتا سختجانترین و سلطهجوتریناند: بیطرفی علمی، آزادی فنی و صنعتی تولید یا طبع خودسرانه فایدهگرایی انسان آزاد؟ این پرسش باید خارج از حوزههای دانشگاهی مورد بررسی قرار گیرد به این دلیل که کلمه «سلطه جو و پرخاشگر» کلمهای فارغ از ارزشگذاری است و بنابراین معادله روشن خواهد شد: آزادی بهجای خرد و بداعت و تازگی به جای آزادی خواهد نشست.» (ص ۱۶۸)
مترجم میگوید پرسش از انواع آزادی باید خارج از دانشگاه بررسی شود چون کلمه «aggressive» کلمهای فارغ از ارزشگذاری است و بنابراین معادله روشن خواهد شد.(؟) ترجمه انگلیسی:
‘Should this question be ruled out of court on academic grounds, because the word”aggressive” has become value-free, then the situation would be clear …’
مترجم نمیفهمد که این جمله شرطی است. اشمیت میگوید اگر این پرسش به این دلیل که واژه «پرخاشگرانه» فارغ از ارزشگذاری شده است به دلایل آکادمیک یا به بهانههای نظری نادیده گرفته میشد، آنگاه تکلیف موقعیت روشن میشد… .
تکلیف موقعیت ما سالهاست بهواسطه شکلی غریبی از آزادی در ترجمه متنهای نظری روشن است و تا اطلاع ثانوی روشن خواهد ماند.