تو را به ناممکنها وصیت میکنم
پرسیدم: مگر ناممکن دور نیست؟
گفت: به اندازه یک نسل
پرسیدم: و اگر من قبل از تو مُردم چه؟
گفت: به کوههای «جلیل» تسلیت خواهم گفت
(محمود درویش)
این متن را روز چهارم فروردین 96 نوشتهام.
شب سوم مادرم دخترها را برای شام دعوت کرده بود. بعد از شام، شوهرهایشان رفتند و جز پسر بزرگ خواهر بزرگم، خودشان و بچهها، ماندند. ساعت دو و نیم نیمهشب بود که پدرم و خانم همسایۀ بالایی دعوایشان شد و کار دعوا بیخ پیدا کرد. مهمانهای آنها هم تا آنوقت شب مانده بودند، پای آنها هم به دعوا کشیده شد و خلاصه ولولهای. علت و شرح دعوا بماند. پس از این ماجرا، خواهرهایم، هوار شدند سر پدرم؛ طوری که نمونهاش را به خاطر ندارم. داد میزدند که: «تو درست نمیشوی»، «یک روز خوش ندیدیم در این خانه»، «آن از پدر و مادرهای مردم...»؛ که اِل میکنند، که بِل میکنند، «هر کار خواستی کردی»، «از وقتی یادمونه هر روز مشغول جنگیدن با این و اون بودی، جلوی بچهها دیگر این کارها را نکن. ما را روانی کردی بس نیست، حالا میخواهی آنها را هم روانی کنی؟»، «ما غلط کنیم دیگر اینجا بیاییم»، «از همان بچگی هر بلایی خواستی سرمان آوردی» و... . دلشان پُر بود و صدای فریادشان نمیافتاد.
بیربط یا باربط با موضوع دعوای آنشب و اتفاقات پس از آن، یاد گذشته افتادم و متن پایین را نوشتم.
عزیز حکیمی نویسنده افغانستانی در این متن شکلگیری یکی از داستانهایش را روایت میکند. از دریچه این روایت وی توضیح میدهد که چگونه نوشتن باید چیزی فارغ از اجر و پاداش باشد.
آثار رضا براهنی بعد از سالها در نوبت چاپ و تجدید چاپ قرار گرفتهاند و بدین ترتیب فرصت بازخوانی و نقد و بررسی این آثار فراهم شده است. آنچه در پی میآید حاشیهنویسی «خلیل درمنکی» است بر «چاه به چاه» رضا براهنی که این روزها تجدید چاپ شده است.
سالی ۴۷ بار منتشر میشود، در وانفسای تعطیلی نسخههای کاغذی مجلات این یکی حسابی جاپایش سفت است، یک نسخهی اینترنتی دارد که هر روز کلی یادداشت و تحلیل خواندنی بهروز میکند و یک نسخهی کاغذی که هفتهای یکبار درمیآید. دسامبر ۲۰۱۳، ناشر مجله اعلام کرد که تیراژ نسخهی کاغذیشان یک میلیون و ۵۵ هزار و ۵۴۲ است، مجلهای که برای یک داستان کوتاه حدود هشتهزار دلار میپردازد، به حساب ما میشود ۲۴ میلیون تومان و سالی هم به پنجاه و چند نویسنده این رقم را میدهد، بعضی شمارههای مجله هست که بیشتر از یک داستان در آن چاپ میشود. اهمیت مجلهی نیویورکر برای حقالتحریری که به داستاننویسان میپردازد نیست، هرچند رقم کلمهای یک دلار و پنجاه سنت پول کمی نیست ولی نان «نیویورکر» به نام آغشته است.