زندگی با قهرمان
خیلی از ما تصور میکنیم این کلیشهای نخنماست که یک رمان میتواند زندگی را دگرگون کند، اما نتیجهی تحقیقات دانشگاه دورهام نشان میدهد یکپنجم خوانندههای ادبیات چنان با داستانی که میخوانند درگیر میشوند که زندگی روزمرهشان دستخوش تحول میشود.
یک نفر از هر پنج نفری که رمان میخواند، در زندگی روزمره با قهرمان رمانی که در دست دارد درگیر میشود و صدای او را هر روز، حتی پس از پایان رمان و کنار گذاشتن کتاب، میشنود.
خیلی از ما تصور میکنیم این کلیشهای نخنماست که یک رمان میتواند زندگی را دگرگون کند، اما نتیجهی تحقیقات دانشگاه دورهام نشان میدهد یکپنجم خوانندههای ادبیات چنان با داستانی که میخوانند درگیر میشوند که زندگی روزمرهشان دستخوش تحول میشود.
محققان دانشگاه دورهام در یک نظرسنجی از ۱۵۰۰ خوانندهی ادبیات خواستهاند به سؤالهایشان پاسخ بدهند و حدود چهارصد نفر از شرکتکنندگان در نظرسنجی با جزئیات به تشریح وضعیت روحیشان در طول مطالعهی رمان، و درگیریهایی که با قهرمان داستان پیدا میکنند، پرداختهاند.
یک نفر از هر پنج نفری که رمان میخواند، در زندگی روزمره با قهرمان رمانی که در دست دارد درگیر میشود و صدای او را هر روز، حتی پس از پایان رمان و کنار گذاشتن کتاب، میشنود.
نوزده درصد از شرکتکنندگان در این نظرسنجی گفتهاند که صدای این شخصیتهای خیالی حتی بعد از تمام کردن کتاب هم با آنها میماند و روی سبک زندگی آنها و افکار روزمرهشان اثر میگذارد و البته برخی نوشتهاند که این قهرمانهای خیالی با آنها وارد مکالمه میشوند. در میان این چهارصد نفر برخی نوشتهاند که این قهرمانها گاهی صدای زندگی آنها میشوند و شروع به روایت زندگی آنها در دنیای واقعی میکنند. برخی نیز گفتهاند که گاهی وقتها احساس میکنند این قهرمانها را میبینند و آنها به اتفاقات زندگی خواننده واکنش نشان میدهند.»
این بررسی با همکاری روزنامهی «گاردین» و دانشگاه دورهام در حاشیهی جشنوارهی بینالمللی کتاب ادینبورگ انجام شده است، بیش از نیمی از ۱۵۰۰ نفری که در این نظرسنجی شرکت کردهاند میگویند صدای شخصیت اصلی رمان را در تمام طول مدتی که مشغول خواندن رمان هستند میشنوند و ۴۸ درصد نیز تأکید کردهاند که حواس دیگرشان هم در طول خواندن رمان صداها و بوها و لمسهایی را که در کتاب هست تجربه میکند.
چارلز فرنهو، نویسنده و روانشناسی که این نظرسنجی را مدیریت کرده، میگوید این نظرسنجی نشان میدهد که خوانندگان ادبیات حین مطالعه چگونه ارتباطی فراتر از پردازش کلمات را تجربه میکنند، شخصیتهای داستان را در جهان واقعی بازسازی میکنند و درجستوجوی مابهازای واقعی برای آنها هستند.
فرنهو معتقد است این ارتباط برقرار کردن چندان غیرعادی نیست: «برای بسیاری از ما حس آشنایی است که بتوانیم با تجربههای قهرمانهای داستان درگیر بشویم. اما در این نظرسنجی مشخص شد یک نفر از هر هفت نفر شرکتکننده معتقد است صداهای این شخصیتهای خیالی را بهوضوح در اتاق میشنود، درست مثل اینکه آدم دیگری در اتاق باشد و با او حرف بزند.»
در این تحقیق از این وضعیت روحی که برای خوانندگان ادبیات پیش میآید تحت عنوان «تجربهی عبور» یاد کردهاند، این اصطلاح طیف وسیعی از حالتهای روحی را شامل میشود. برای مثال یکی از شرکتکنندگان در نظرسنجی نوشته است هر وقت به کافه میرود تا قهوه بخورد ناخودآگاه یاد شخصیت کلاریسا دالووی در رمان «خانم دالووی» ویرجینا ولف میافتد و صدای او و حالتهایش برایش جان میگیرد و حتی سعی میکند مثل او راه برود.
چارلز فرنهو، نویسنده و روانشناسی که این نظرسنجی را مدیریت کرده، میگوید این نظرسنجی نشان میدهد که خوانندگان ادبیات حین مطالعه چگونه ارتباطی فراتر از پردازش کلمات را تجربه میکنند، شخصیتهای داستان را در جهان واقعی بازسازی میکنند و درجستوجوی مابهازای واقعی برای آنها هستند.
فرنهو معتقد است: «شخصیتهایی به زندگی واقعی خوانندگانشان جهش پیدا میکنند که بهطور معمول شخصیتهای قدرتمند و زندهای هستند. اما این واکنشها همیشه یکسان نیست و از خوانندهای به خوانندهی دیگر بسیار متفاوت است. این تجربهای است که خوانندگان در برابر آثار نویسندگانی همچون ویرجینیا ولف یا نویسندگان معاصری همچون الی اسمیت یا ریچارد پاورز تجربه میکنند.»
نتایج این تحقیق با تجربههای شخصی برخی نویسندگان سرشناس، که در این سالها نوشتهاند، همخوانی دارد. برای مثال ادوارد داکس رماننویس از تجربهی نوجوانیاش، هنگام خواندن رمان «ناتور دشت» یادداشتهای راهگشایی نوشته است، او بهشدت تحتتأثیر هولدن کالفیلد، قهرمان این رمان، قرار گرفته بود. او مینویسد: «هولدن کالفیلد حتی در کلمههایی که در زندگی روزمره میخواستم استفاده کنم اثرگذار بود. برای نوجوانی که در انگلیس زندگی میکند، این صدای مخالف و ناسازگار از امریکا بدل به شخصیتی واقعی شده بود. صدایی که در سر من بود.»
بهنظر میرسد داستان به خوانندهاش امکان میدهد زندگیای غیر از زندگی خودش را تجربه میکند و این همان چیزی است که ادبیات را از دیگر اشکال هنر جدا میکرد. داسکس معتقد است: «اینکه شما بتوانید شخصیتهای داستانی را که میخوانید درونی و ذهنی کنید اتفاقی است که حتی در بزرگترین و تأثیرگذارترین فیلمها هم نمیافتد. حتی در بازی کامیپوتری هم، که شما به جای شخصیت اصلی تصمیم میگیرید، این شکل از درونی شدن رخ نمیدهد. فقط در اثر ادبی است که پرترهای صمیمی از شخصیت داستان برای خواننده ایجاد میشود.»
فرنهو میگوید: «من با خوانندههایی مواجه شدهام که از تمام شدن کتابی که در حال خواندنش هستند غمگین میشوند و نمیتوانند از فضایی که چند روزی در آن زندگی کردهاند دل بکنند. من که تابهحال دو اثر داستانی نوشتهام واقعاً به نویسندگانی که میتوانند چنین شخصیتهایی را خلق کنند حسودی میکنم.»
در این نظرسنجی نویسندگانی همچون جی.دی. سالینجر و ویرجینا ولف و اسکات فیتزجرالد بخت و اقبال بیشتری داشتند و خوانندگان زیادی با قهرمان داستانهایشان روزها زندگی کردهاند و در زندگی واقعی در کافه و خیابان با خانم دالووی، گتسبی و هولدن کالفیلد قدم زدهاند.