شهریکردن رابطه نزدیک با فقر دارد. چطور میتوان فقر را در بطن تحولات شهر فهم کرد؟ فقر زنان چگونه سنجیده میشود؟ این مقاله معیارهای قابل ارزیابی برای تحقیق درباره فقر و بخصوص فقر زنان را ارایه میدهد.
برگرفته از «شهریکردن و فقر شهری؛ گزارش تحلیلیِ جنسیتی به سفارش واحد برابری جنسیتی سازمان ملل» نوشته رِیچل ماسیکا، محقق علوم اجتماعی دانشگاه برایتون
مثل هر پدیده انسانی دیگر فقر هم «زنانه» و «مردانه» دارد و تجربه زنان با مردان از فقر متفاوت است. زنان طبقه محروم نیازهای متفاوتی از مردان دارند و برخورد متفاوتی از جامعه دریافت میکنند. جنسیت فرد تجربه او از فقر و دستیابیاش به امکانات مختلف را تحت تاثیر قرار میدهد. با وجود اینکه فقر بحثی قدیمی است، بستر امروزی شهر و تحولات سریع شهری درک از فقر را پیچیدهتر کرده است. اما درک عمیق از فقر و مخصوصا رابطهاش با جنسیت این روزها اهمیت ویژه دارد؛ در چند دهه اخیر پدیده شهریکردن (urbanisation) در کشورهای درحال توسعه رشدی پرشتاب داشته است و سوای اینکه موضوع ما درباره شهریسازی چه باشد، تحقیقات نشان دادهاند که شهریکردن رابطه نزدیکی با فقر دارد. چطور میتوان فقر شهری را در بطن تحولات شهر شناسایی کرد؟ فقر زنان را چگونه باید سنجید؟ این مقاله چند معیار قابل ارزیابی برای تحقیق درباره فقر و بخصوص فقر زنان را بررسی میکند.
بازتعریف فقر شهری
برای تحلیل فقر شهری در چارچوب جنسیت اول باید پرسید فقر شهری چیست. فقر شهری تعریف مشخصی که مورد توافق همه محققان باشد ندارد، اما دو تعریف کلی و تکمیلی همواره مورد استفاده قرار گرفتهاند: تعبیر اقتصادی و تعبیر مردمشناسانه (anthropological).
در تعریف اقتصادی که بیشتر مورد استفاده اقتصاددانان و جامعهشناسان قرار میگیرد فقر بر اساس مجموعهای از معیارهای اقتصادی تعیین میشود. بیشتر از این معیارها کمی هستند تا کیفی، مثلا برخی از این معیارها عبارتند از میزان درآمد، مخارج، نسبت بودجه تغذیه به نسبت کل بودجه خانواده، میانگین سن مرگ، نرخ مرگ نوزادان، کیفیت تغذیه، میزان سواد و امکان دسترسی به ادامه تحصیل، دسترسی به خدمات پزشکی، و دسترسی به آب آشامیدنی.
در تعبیر مردمشناسانه فقر، که محققان مردمشناسی و مشاوران خدمات اجتماعی در شهر و روستا ارائه می کنند، افزون بر شاخص اقتصادی، خصوصیات بومی و فرهنگ محلی نیز در تعریف فقر لحاظ میشود و به تعریف اقتصادی از فقر بر اساس فهم مردم از کاستیهای مادی و غیرمادی و تفاوتهای اجتماعی عمق میدهد. مطالعات مردمشناختی نشان داده است که معمولا درک و تصور قشر محروم از فقر با فهم متخصصان از فقر متفاوت است. در فهم مردم از فقر، معیارهایی همچون استقلال، امنیت، احترام، آبرو، هویت، روابط نزدیک و سالم اجتماعی، اختیار در تصمیمگیری، و حقوق قانونی و سیاسی از ارزش بالایی برخوردارند. دخیل کردن افراد محروم در تعریف و شناخت فقر و استفاده هر چه بیشتر از تجربه آنها راهی موثر در بسط و غنای فهم از فقر شهری است.
در چارچوب همین مباحث، برای توجه بیشتر به سویه شخصی و فرهنگی فقر، سه شاخص اصلی برای تعریف بهتر آن ارائه شده که عبارتند از:
- آسیبپذیری (vulnerability) – آسیبپذیری یعنی ناتوانی و حس ناامنی و حضور مداوم خطر، آشفتگی و اضطراب در جریان روزمره زندگی اشاره دارد.
- حق برخورداری (entitlement) – حق برخورداری نشان میدهد اشخاص و خانوادهها چقدر در روابط اجتماعی اختیار و آزادی عمل دارند و چقدر در اجرای قانون سهم دارند. مثلا صاحبخانهای را تصور کنید که هر ماه دو روز قبل از موعد اجاره، زنگ در را میزند و اهالی خانه را با لحن تهدیدآمیز برای پرداخت اجاره آزار میدهد. هیچ قانونی از این کار صاحبخانه حمایت نمیکند، اما «دست صاحبخانه باز است» که آزار بدهد، یا به قولی صاحبخانه فکر میکند از حق این کار برخوردار است. در مقابل، «دست مستاجر برای اعتراض بسته است» و به خاطر ترس از بیخانمانی اعتراضی نمیکند، یا از حق اعتراض برخوردار نیست. معنی اولیه برخورداری، برخورداری از حقوق در برابر قانون است، اما این مفهوم معمولا به باورها و هنجارهای حاکم بر جامعه هم بسط داده میشود. قشر حاکم همواره از انواع حقوق و مزایا برخوردار است و قشر محروم دستشان به این حقوق نمیرسد.
- حذف از جامعه (social exclusion) – حذف شدن از جامعه یا حذف اجتماعی یعنی وقتی شخصی به طور مکرر از فعالیتها و دسترسی به منابع شهری حذف میشود. مثلا شخص شاهد است که دیگران در فعالیتهای مختلف از گردش و ورزش دسته جمعی گرفته تا کار سیاسی و اجتماعی گروهی گرد هم میآیند، اما خودش امکان مشارکت در هیچ فعالیتی را ندارد. حاصل حذف مکرر حس انزوا، بیگانگی و عدم تعلق به جامعه است.
هنگامی که جمعیت شهری رشدی سریع را تجربه میکند، میزان فقر هم بالا میرود. در دهههای گذشته، افزایش جمعیت فقیر شهرنشین باعث شده بحث درباره فقر شهری در حوزه سیاستگذاری و برنامهریزی دولتی جا باز کند. توسعه پایدار و نیاز به مشارکت افراد در فعالیتهای شهری نیز از جمله موضوعاتی است که در سالهای اخیر به حوزه برنامهریزی راه پیدا کرده است. موضوع دیگری که به تازگی در برنامهریزی مورد توجه قرار گرفته میزان خشونت شهری است که آن هم با شهریسازی و افزایش فقر شهری افزایش یافته است.
غیاب بحث جنسیت در مطالعه فقر شهری
الگوهای مهاجرت به شهر پیچیده و متغیرند. مثلا میزان تفاوت درآمد میان شهر و روستا میتواند روستاییان را به مهاجرت به شهر ترغیب یا آنها را منصرف کند. درآمد بسیاری از روستاییان تابع ارزش محصولات کشاورزی و تکنولوژیهای در دسترس کشاورزان است و این درآمد بر حسب تقاضا و امکاناتی که در اختیار روستاییان است، تغییر میکند. به بیان دیگر، عوامل متنوع اقتصادی و سیاستهای دولتی در ارائه خدمات به روستاییان همواره روند و میزان مهاجرت را تغییر میدهند. اما قدر مسلم میتوان گفت این الگوها همواره تحت تاثیر مناسبات و نقشهای جنسیتی هستند.
شهریسازی عمدتا متوجه توسعه فضای شهری به خصوص در مناطق حومه بوده است. در سال ۱۹۷۰ میلادی ۳۷ درصد از جمعیت دنیا ساکن شهر بودهاند. در سال ۱۹۹۵ این میزان به ۵۰ درصد رسیده واز آن پس نیز شمار شهرنشینان همچنان در حال رشد بوده است. مهمترین عامل گسترش فضای شهری افزایش جمعیت ساکن شهر است. مهاجرت روستاییان به شهر نیز تاثیری ویژه بر روند شهریسازی داشته است. با وجود آنکه مردان اکثریت جمعیت مهاجر به شهر را تشکیل میدهند، اما در برخی از مناطق دنیا مهاجرت زنان نیز به خاطر نوع مشاغل موجود در شهر مرسوم است. مثلا در جنوب شرقی آسیا نیاز به کارگر زن برای انجام کارهای خانگی باعث شده در برخی از مناطق تعداد زنان مهاجر از مردان بیشتر باشد. طبق برخی از آمارها، در شماری از مناطق جنوب شرقی آسیا، آمریکای جنوبی و جزایر کارائیب تعداد زنان قشر محروم که به دنبال کار به شهر آمدهاند، از مردان بیشتر است.
با وجود پیوند نزدیک جنسیت و مهاجرت به شهر، جای موضوع جنسیت در گفتمان فقر شهری و برنامهریزیهای شهری در اکثر کشورهای دنیا همچنان خالی است و برنامههای توسعه شهری کماکان بر چهره شهر و خصوصیات محیطزیستی و نیازهای ساختمانسازی متمرکزند. با توسعه هر چه بیشتر شهرها فقر زنان و تبعیض علیه آنان در بازار اشتغال، مسکن و خدمات اجتماعی بیشتر آشکار میشود و نیاز به صحبت درباره معضلات زنان در جریان توسعه شهری بارزتر میشود.
وقتی زنان نانآور خانه باشند
همانطور که در بالا اشاره شد شهریسازی و مهاجرت هر دو با جنسیت در ارتباطند. این که کدام عضو خانواده برای کسب و کار مهاجرت کند، به الگوهای جنسیتی و مشاغل موجود بستگی دارد. روند شهریسازی نیز بر روابط و نقشهای جنسیتی تاثیر میگذارد، چرا که در این روند معمولا تعداد زنان نانآور خانواده افزایش مییابد و این بر ساختار خانواده، و نیز تصمیمات خانوادگی از جمله انتخاب شغل و چگونگی مقابله با مشکلات، تاثیر میگذارد. در خانوادههایی که زنان نانآور اصلی هستند، مردسالاری کمرنگتر است، زنان اعتماد بهنفس، حق انتخاب و قدرت تصمیمگیری بالاتری دارند و همچنین می توانند کنترل بیشتری بر دخل و خرج خود خود اعمال کنند. تمام این موارد بر نحوه مقابله زنان با خشونت خانگی تاثیر میگذارد و اختیار عمل آنها را در مقابله با خشونت بیشتر میکند. در عین حال، همین خانوادهها ممکن است در جامعه با مشکلات بیشتری مواجه باشند و با تبعیضهای بیشتری روبرو شوند، مخصوصا در حوزههایی همچون دسترسی به خدمات اجتماعی، مسکن، کسب اعتبار مالی، و یا گرفتن شغلهایی که معمولا در دسترس مردان سرپرست خانوار است. مثلا بعضی از بیمههای درمانی طوری تنظیم شده است که در آن یک مرد شاغل سرپرست خانواده است و همسر و فرزندان او میتوانند تحت بیمه سرپرست خانواده بیمه شوند. و یا بسیاری از بانکها به مردان راحتتر اعتبار مالی میدهند تا به زنان.
توجه به جنسیت در تعریف و تحلیل فقر شهری میتواند این دست از مشکلات و نابرابریها را آشکار کند. هدف نهایی آن است که جنسیت به جریان اصلی گفتمان توسعه شهری وارد شود و در میان سیاستگذاران و برنامهریزان شهری به دغدغهای اصلی بدل شود. یک راه توجه به جنسیت در بحث از فقر شهری آن است که این رابطه در قالب چهار حوزه اصلی برنامهریزی شهری یعنی اشتغال و بازار کار، سلامت و بهداشت، مسکن، و رفت و آمد درون شهری بررسی شود. در ادامه به رابطه فقر و جنسیت در این چهار حوزه می پردازیم.
فقر زنان در بستر بازار کار غیررسمی
یک عامل موثر بر روند شهریسازی تغییر در بازار کار است. این تغییر همواره با سویههای جنسیتی همراه است. مثلا در اقصی نقاط دنیا کارهایی که به طور سنتی مختص مردان بوده، اکنون به زنان نیز داده میشود و به طور کلی نیاز به کارگر زن در حوزههای مختلف افزایش یافته است. یعنی به نوعی بازار کار «زنانه» شده است و این باعث دسترسی بیشتر زنان به شغلهای متنوع تر شده است.
تغییر مهم دیگری که در فرآیند شهریسازی اتفاق افتاده و بر روابط جنسیت تاثیرگذار است، خارج شدن بازار کار از استانداردها و قواعد دولتی و نیز کنترل دولت و افزایش شغلهای غیر رسمی است. مثلا در بسیاری از کشورها شکل استخدام و پرداخت دستمزد به کارگران زن که در خانههای دیگران به انجام خدماتی مثل نظافت یا نگهداری کودکان مشغولاند، از هیچ ضابطه و استاندارد دولتی پیروی نمیکند. به این ترتیب، وضعیت شغلی این زنان همواره متغیر و ناپایدار است. به طور کلی، شغلهای غیر رسمی از این دست بخش مهمی از بازار کار موجود برای زنان را تشکیل میدهد و بر فقر زنان و همینطور روابط جنسیتی در خانواده و افزایش یا کاهش تبعیض علیه زنان موثر است. مثلا تحقیقی در زیمبابوه نشان میدهد که کاهش درآمد زنان از شغلهای غیررسمی باعث شده آنها کنترل کمتری بر شیوه دخل و خرج خانواده و همچنین قدرت کمتری برای حمایت از خود در برابر تبعیضهای خانوادگی داشته باشند. در مصاحبههای انجام شده در این تحقیق بسیاری از زنان اظهار کردهاند که کاهش درآمد آنها باعث میشود روابط میان زن و مرد در خانواده تغییر کند و همسران و پدران کارهایی که پیش از این موظف به انجام آنها بودهاند را از سر بازکنند. مثلا شوهری که قبلا موظف بوده بخشی از مسئولیت کارهای خانگی را برعهده گیرد، با کم شدن درآمد زن دیگر لزومی به کمک در کار خانه نمیبیند.
مشکلات زیستمحیطی
بحث مهم دیگر در تعریف فقر شهری و رابطهاش با جنسیت، بحث محیط زیست و سلامت است. قشر محروم به طور کلی آسیبپذیری بیشتری نسبت به مشکلات زیست محیطی دارد. بیماری و عدم سلامت به خودی خود میتواند باعث فقر خانواده شود، مخصوصا وقتی که نانآور خانه که معمولا مرد است مریض شود و نتواند به کار خود ادامه دهد. محیط زیست، سلامت و فقر همواره با یکدیگر در رابطهاند. قشر محروم معمولا آلودگی هوا و آلودگی صوتی بیشتری تجربه میکند، سلامتش بیشتر در خطر است و امکان اشتغالش نیز، از جمله به همین دلیل، وضعیت بیثباتتری دارد. این عوامل هم سویه جنسیتی دارند؛ مثلا زنان بیشتر درگیر کنترل مشکلات محیط زیستی و تمیزکاری و وظایفی چون جوشاندن آب و دفع زباله هستند و از این بابت در میزان آسیبپذیری از مشکلات محیط زیست با مردان متفاوت اند.
دغدغه مسکن
مسکن نیز از جمله سویههای زندگی شهری است که در تحلیل فقر و جنسیت باید مورد مطالعه قرار گیرد. طبق گزارش سازمان ملل، حداقل ۶۰۰ میلیون انسان در مناطق شهری در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین در شرایط نابسامان، پرجمعیت و آلودهای زندگی میکنند که در آن امکانات اولیه همچون دسترسی به آب سالم، سیستم دفع زباله، کنترل فاضلاب به قدر کافی وجود ندارد و زندگی آنها به طور مزمن تحت خطر است. تبعیض میان زنان و مردان در دسترسی به مسکن مستقل و همچنین مالکیت مسکن به خوبی مستند شده است. بررسیها نشان میدهد که در بعضی از مواقع زنان از برنامههای دولتی مسکنسازی حذف میشوند و اولویت مسکن به خانوادههایی داده میشود که سرپرست آنها مرد شاغل است؛ زنانی که نانآور خانه هستند معمولا فقیرترند و به خاطر فقر معمولا اجارهنشین هستند. خانوادههایی که زنان سرپرستشان هستند به خاطر فقر ناچارند خودشان خانهشان را بسازند با این حال قدرت مالی استخدام کارگر حرفهای را ندارند.
ارزیابی رسمی و دولتی از فقر شهری باید معیارهای مختلفی را مد نظر داشته باشد تا بتواند تحلیلی مناسب از فقر، خط فقر و رابطه آن با جنسیت ارائه دهد. میتوان به چند مورد بارز از رابطه فقر و جنسیت که باید در سیاستگذاریهای شهری در این زمینه مورد توجه قرار گیرد، اشاره کرد:
گذشته از اینکه چه امکاناتی در اختیار قشر فقیر قرار میگیرد، باید در نظر داشت که میزان سواد و اطلاعات و وضعیت جسمی و خطر خشونت خانگی همگی میزان استفاده از این امکانات را تغییر میدهد و حتی گاهی دسترسی به آن امکان را عملا ناممکن میسازد. زنان و مردان، به خاطر تفاوت در میزان سواد و باورهای عرفی و معیارهای دیگر، ممکن است هنگام بروز حوادث غیرمترقبه نیز دسترسی متفاوتی به سرمایه و منابع خانواده داشته باشند. مثلا بعد از وقوع حادثهای طبیعی چون زلزله، ممکن است دسترسی زنان به خدمات امدادی و یا غذایی که در خانه تقسیم میشود، کمتر باشد. در میان کسانی که زیر خط فقر هستند تجربه همگی یکسان نیست. مثلا مادامی که یک شخص فقیر به حداقلی از مسکن و خدمات پزشکی مناسب دسترسی داشته باشد وضعیت بهتری نسبت به شخص فقیری دارد که از تمام خدمات دولتی و اجتماعی بیبهره است. وقتی مردان دسترسی بالاتری به این امکانات داشته باشند، تجربه آنها از فقر نیز متفاوت است. بنابراین تجربه فقر به نسبت جنسیت شخص متفاوت است.
ضرورت جنسیتی کردن بحث «نیاز»
باید به خاطر داشت که نیاز (need) هم یک موضوع جنسیتی است و تعریف نیاز در جهت تعریف فقر باید مورد تحلیل جنسیتی قرار گیرد. مثلا زنان ممکن است نیازهای مشخصی از خدمات اجتماعی داشته باشند که سیستمی که مردان چیده و طراحی کردهاند، آنها را لحاظ نکند. یا زنان ممکن است نیاز مبرمتری به نزدیکی محل کار و خانه داشته باشند تا بتوانند در کنار نگهداری از فرزندان به شغل خود ادامه دهند. مورد آخر اینکه در تعریف فقر، عوامل بنیادین و ساختاری که باعث تولید فقر میشود، مانند تغییرات نظام اقتصادی و سیاسی، نیز باید با حساسیت جنسیتی مورد توجه قرار گیرد. مثلا تغییراتی که نظام سرمایهداری در روابط جنسیت و دسترسی افراد به مشاغل پدید میآورد با نظامهای اقتصادی دیگر متفاوت است. در جامعه سرمایهداری شخص مسئول فقر خود فرض میشود و همدلی و حمایت کمتری از جامعه میگیرد. این شکل نگاه در تصمیمگیریهای دولتی نیز حاضر است و تخصص منابع به فقرا را بسیار محدود میکند. درحالیکه در نظام سوسیالیستی فقر اساسا به شکل دیگری تعریف میشود و نگاه معمول اینست که فقر حاصل تبعیض طبقاتی و محرومیت است. در چنین نظامی هم تجربه شخص فقیر در اجتماع و هم روند تصمیمگیری و اختصاص بودجه در دولت با همدلی و حمایت بیشتری نسبت به اشخاص فقیر همراه است.
با وجود تحقیقات نظری در زمینه فقر و جنسیت و تلاش محققان فمینیست، مواردی که سیاستگذاران به طور جدی و مشهود برای کاهش فقر زنان تلاش کنند بسیار محدود است. از معدود تغییرات مثبت در سالهای اخیر، تلاشهای دولتی برای بهبود وضعیت مناطق زاغهنشین و بسیار فقیر بوده است. در دهههای هشتاد و نود میلادی مجموعه فعالیتهای سازمانهای غیردولتی بینالمللی باعث شد دسترسی به مسکن از یک نیاز به یک «حق» بدل شود، و به این ترتیب دولتها وظیفه بیشتری در قبال تهیه مسکن برای شهروندان برعهده گرفتند. وضع قوانین در زمینه مالکیت زمین، ساختن مجتمعهای مسکونی برای کسانی که به مسکن دسترسی ندارند، مدیریت دولتی پروژههای مسکونی، و همینطور مدیریت تصمیمات و زیرساختهای زیستمحیطی همگی در بهبود وضعیت مسکن نقشی بهسزا داشتهاند. در سالهای اخیر همچنین تلاش شده زنان صدای بلندتری در انعکاس مشکلات خود در تهیه مسکن و دسترسی به امکانات موجود داشته باشند. اما به جای توجه مستقیم به موضوع مسکن، بیشتر این توجه بر این متمرکز بوده که زنان درآمد مستقل داشته باشند، خودکفا باشند و قدرت بیشتری در تهیه مسکن پیدا کنند. کارآفرینی خُرد (microenterprise) نیز از جمله سیاستهای کمک به زنان برای شروع کسب و کار خود بوده است و باعث خودکفایی بسیاری از زنان شدهاند.
در زمینه بهداشت و سلامت سیاستهای اجرایی و عملی شده برای رفع تبعیض محدود بوده است و لازم است سیاستگذاریهای کلان در جهت رفع تبعیض جنسیتی تغییر کنند. به خاطر کاستیهای دولتی، بسیاری از سازمانهای غیرانتفاعی و غیردولتی در زمینههای مختلف برای بهبود وضعیت فقرای ساکن شهر و بخصوص زنان تلاش کردهاند، مثلا در مناطق فقیر امکان ارایه خدمات پزشکی، پناهگاه (برای زنانی که در خانه با خشونت روبرو هستند) و تحصیل فراهم آوردهاند. همچنین این سازمانها در ارایه مشاوره و کمک به باهمستانها و جوامع محلی بر اساس نیازشان و برای رفع مشکلات آنها تلاش چشمگیری داشتهاند. این سازمانها بهطورکلی نقش یک نهاد حمایتی را بازی کردهاند که در غیاب دولت، زیرساختها و شرایط زندگی را بهبود میبخشد. در این میان، نقش زنان در فعالیتهای مردمنهاد و در همکاری با آژانسهای غیردولتی پررنگ شده است. تجربههای مختلف نشان داده که زنان تاثیر و کفایت بیشتری در بسیج کردن افراد محله و باهمستان خود برای رفع مشکلات عمومی داشتهاند؛ مثلا در پروژهای برای بهبود وضعیت یک محله زاغهنشین در هند، زنان در مدیریت نقشی مرکزی داشتند و با همکاری سازمانهای غیرانتفاعی توانستند ایدههای برنامهریزی شهری آگاه و حساس به جنسیت را محقق کنند.
کنشگری جمعی از جمله راهکارهای مهم برای افزایش مشارکت در برنامهریزی شهری و روند سیاستگذاری است. در عین حال، کنشگری نباید مانعی برای حضور مستقیم زنان در ساختار دولتی شود. برای رفع تبعیض جنسیتی، نیاز است زنان در مناصب و پستهای دولتی مشغول به کار باشند و تجربه زیسته خود و مشکلاتی را که با فضای شهری داشتهاند، به طور مشخص در برنامههای دولتی منعکس کنند. همانطور که دیدیم، فقر شهری سویه جنسیتی دارد؛ هم جنسیت افراد در دسترسیشان به منابع و فقرشان تاثیر مستقیم دارد، و هم فقر میتواند روابط و منابع را بر حسب جنسیت تغییر دهد.
فقر زنان بحثی بغرنج و چند سویه است و با سیاستهای اقتصادی، دولتی، سنت و عرف، و میزان برابری زنان و مردان در جامعه در رابطه تنگاتنگ است. هر مطالعهای از فقر باید به سویه جنسیتی این معضل توجه داشته باشد تا تجربه زنان را از قلم نیندازید. با رشد سریع شهریسازی و افزایش پرشتاب طبقه فقیر شهری، نیاز است فقر شهری مشخصا به نسبت جنسیت مورد توجه ویژه محققان و سیاستگذاران قرار گیرد.