مهناز دوبار در زمان حکومت قبلی افغانستان به وزارت امور زنان رفت. به گفتهی مهناز با کمک این وزارت در دادگاه درخواست تفریق از شوهرش را کرد. در یک قدمی جدایی از همسرش؛ اما طالبان بر افغانستان مسلط شدند: «پیش از آمدن طالبان فقط مانده بود که مهریهام را بدهد و شاهدان را ببریم و پای سند طلاق شصت کنیم.» اما ماهها است که به گفته مهناز دیگر کسی لای پروندهاش را در نهادهای قضایی باز نمیکند.
«هر بار با زبیده مینشینیم، او اشک میریزد؛ من اشک میریزم. در حق او هم مثل بسیاری از هنرمندان ما ظلم شده و به حقش نرسیده است، پیدا کردن کسی مانند او سخت است. فکر نمیکنم کسی بتواند جای او را پر کند.» زبیده آزادی اغلب آوازهایی را میخواند که زنان در مراسم یا در هنگام کار، اجرا کردهاند و سینه به سینه به او رسیده است. از معدود زنانی است که در سیستانوبلوچستان از مجالس موسیقی سر در آورده و محدودیتهای زنان از سوی پدر، برادر و همسر را نداشته است. زبیده ۵۵ ساله حالا ۵ دختر و یک پسر دارد. او حتی زمانی که فرزند آخر خود را باردار بوده، برای اجرا همراه موسی بلوچ به خارج از ایران رفته است.
زهرا یک مادر تنهاست که دو فرزند نوجوان دارد، بههمیندلیل مجبور است تماموقت کار کند؛ بنابراین حقوقش با مردان همردهاش تفاوتی ندارد، اما بههرحال مردان مربی مشتری بیشتری دارند، چراکه زنان فقط میتوانند مشتری خانم داشته باشند که بخشی از همین زنان هم طالب مربی آقا هستند: «بعضی از زنها فکر میکنند مربی آقا نترستر است و ترجیح میدهند به جای مربی زن با مربی مرد رانندگی یاد بگیرند».
در جامعهی سنتی عصر قاجار، مشابه سایر جوامع کشاورزی سنتی، مردسالاری اساس سامان روابط اجتماعی بود و تفکیک جنسیتی فضاها، محدودیت زنان و ازدواج در سن بلوغ باعث جنسیتزدایی از فضاهای عمومی میشد، ولی این به معنای وجود جامعهی اخلاقی و نادر بودن فساد و فحشا نیست. مردسالاری همانگونه که بدن زنان را سرکوب میکند، با پندارهایی چون مهارناپذیری میل جنسی مردان، هرزگی آنها را مجاز و حتی تشویق میکند.
زنانی که از بدو نخستین روزهای قبضهی قدرت از سوی طالبان، آگاهانه به خیابان رفتند؛ اعتراض کردند؛ عاملیت انسانیشان را در تعیین سرنوشت جمعی به کار بستند و تا این دم در محاصرهی انواع تهدید، خطر و خشونت تنها ماندهاند یگانه نیروی مقاومت در برابر گفتمان حذف و خصم اند.
آن شب به جرم مبارزهی سیاسی و دادخواهی جمعی، از سوی طالبان که در کوچه در جستجویمان بودند از سوی خویشاوندان میزبان، جلوی همسر و فرزندانام تحقیر و مجازات شدم. کنار آمدن و تهنشین کردن این همه جهل و نادانی کار سادهیی نیست. اما همزمان میدانم بخشی از مبارزه با هیولا و هیولاصفتی در این دوران باید این باشد که خود مومنانه یک انسان باقی بمانم. حالا در اولین مجال فراغت از آن چند شبانهروز سیاه، دریافتهام که این راه در سرآغاز است!
فمنیسمِ آینده فمنیسمِ «دیگر» است. نوعی از فمنیسم که میکوشد شاملتر باشد و پیوندهایش را با سایر جنبشهای رهاییبخش و کنشگران مستحکمتر کند، از جنبشهای آنتی-کاپیتالیست، آنتی-امپریالیست، ضد نژادپرستی و ضد قومیتگرایی گرفته تا کنشگران محیطزیست و فعالان جامعه الجیبیتیکیو. فمنیستهای آینده نه تنها برای زنانِ برآمده از طبقات اجتماعی مختلف، با نژادهای گوناگون و گرایشهای جنسیِ متفاوت و همچنین زنان با ناتوانیهای جسمانی خواهند جنگید، بلکه گامی فراتر از مرزهایشان خواهند برداشت و برای بیش از مسئله زنان مبارزه خواهند کرد.