هالیوود در آلمان یا فرهنگ به منزلهی پول
محتوای اندک مطالبی که سهراب شهید ثالث به زبان آلمانی نگاشته است اغلب بازتاب مشکلاتی است که با تهیهکنندگان آلمانی فیلمهایاش داشته بود، و اینکه در فضای بهشدت محافظهکارانهی دهههای هفتاد و هشتاد آلمان، تکتک فیلمهایاش را با چه رنج و مشقتی ساخته است. در این نوشتهها هرچند سیمای فیلمساز غایب است، لیکن با صراحتی در نقد مواجهایم که تنها مشخصهی مولفان بزرگ است: بیهیچ شرم و کینهای همهچیز را جارو میزنند. امروزه شاید این مطالب صرفن از جهت تاریخی برای ما اهمیت داشته باشند، لیکن در عین سادگی از ثالثای میگویند که متولد حاشیه بود، در حاشیه زیست، در حاشیه آفرید، در حاشیه مرد، و همواره از حاشیه گفت.
فیلمی ساختهام. «اتوپیا» نام دارد. پنج سال تمام به کانالهای تلوزیونی رفتم. فیلمنامه را بارها و بارها به سازمانهای مالی دولتی دادم و هر بار جواب رد شنیدم. محیط فیلم یک فاحشهخانه است. و البته تحریککننده نیست. مدت زمانی طولانی در رفت و آمد بودم، تاحدی توأم با صبر و شکیبایی، تااینکه طاقتام طاق و فیلم ساخته شد، مدتزماناش باید به اندازهی شکیباییام میبود!
حدودن نه سال است که در جمهوری فدرال آلمان زندگی میکنم، ناگزیر تصویری از شرایط تولید فیلمهایی یافتهام که من و همکارانام قصد داریم بسازیم، فیلمهایی که بهاصطلاح بهدرد صادرات میخورند. در ده فیلم داستانی مرتکب گناهی در «غربت» شدهام. بسیاری خواهند گفت: اما او خوششانس بود. متاسفانه این حرف صادقانه نیست. افرادی مثل ما که فیلمهای سیاه و کسلکننده میسازند بختی ندارند. نامهها، طرحها و فیلمنامههایی مینویسند که هرگز به فیلم درنمیآید و هرازگاهی روح منزهی نگاهی به آنها میاندازد و همچون [دربانِ داستان] کافکا میگوید: اکنون نوبت شماست. مجازید که داخل شوید.
سپس اتفاقات غریبی روی میدهد. چون «از» خارج میآیم اجازه ندارم چیزی تولید کنم. باید تهیهکنندهای بیابم که منت گذاشته و با من کار کند. از بخت خوش اغلب این کانالهای تلوزیونی هستند که نیمی از بودجه را تامین میکنند. شرکت تولیدکنندهی فیلم، درحالیکه مفلوج درآنجا نشستهام، محاسبات را انجام میدهد. ارقام واقعی! مزدهای منصفانه برای کارمندان! شروع به نوشتن میکنند، و ناگهان میبینی: باید پسانداز کرد. بودجهی پرداختی را مدام کمتر و کمتر میزنند، و در نهایت این خود فیلم است که ضرر میبیند. خوب یا بدبودن فیلم دیگر اهمیتی ندارد. هرگز. انتظار نمیرود که یک فیلم سیاه موفقیتی عمومی کسب کند. و اشخاصی که فیلم را در تلوزیون تماشا میکنند یا چرتشان میگیرد یا کانال را عوض میکنند. چرا؟ کسی نمیداند!
جماعتی خودخواهتر از جماعت تهیهکنندگان نیست. همینکه میبینند فیلمسازان از سروکول هم بالا میروند، فیلمنامههایشان را هبه میکنند، شریکی در تلوزیون مییابند، و درآخر باید درک کنید که تهیهکننده چه بزرگمنشانه با شما رفتار کرده است. موضوعی که متاسفانه واقعیت ندارد. تهیهکنندگان مستقل قطعن تاجرند. دخلوخرجشان باید بخواند. اما به چه بهایی؟ گاه پیش میآید که یکشبه تهیهکنندهی مستقل دیگری، به دلایلی نامعلوم و با بودجهی ناچیزی، در فیلم شما شریک شده است. هرگز بخت این را نداری که تهیهکنندهی همکار را خودت تعیین کنی یا عذرش را بخواهی. و چون تمام این بازیهای مرموز را نباید علنی کرد، این تهیهکنندگان هستند که مهر قربانی بر پیشانیشان میخورد، و دائمن خواهان جبران خسارتاند، و کارگردانها جلادانی که بیرحم و سنگدلاند. با گذشت زمان متوجه شدهام که بعضی چیزها با حرفهی ما سینما اساسن نمیخواند. توهم هالیوود برخی چیزها را نابود کرده است.
اساتید فیلمهای اکسپرسیونیستی هرگز درپی الگوی هالیوود نبودند. و درعینحال «سینمای کلاسیک آلمانی» شکل گرفت.
دراینجا نمیتوان بهآسانی سریالی چون «خیابانهای سانفرانسیسکو» تولید کرد. زیرا خوشبختانه هنوز زمان آن فرانرسیده است که زیر آسمان آبی مردم همدیگر را قتلعام کنند. فیلمی چون «کوسهی سفید» را نیز نمیتوان در اینجا کپی کرد. هالیوود یک مغازه است که در قالب یک شرکت سوسیس پشت سوسیس تولید میکند، حشرهکش میسازد.
در این فیلمها خبری از سنت یا تصویری از یک زندگی واقعی آمریکایی نیست. زیرا دائمن نادیده گرفته میشود.
متاسفانه در زندگی امروزِ جمهوری فدرال آلمان واقعیت را بیشازگذشته پنهان میدارند. بهانه این است که پولی دشت نمیکنند. مقرون به صرفه نیست. فرهنگ فرهنگ است و اقتصاد اقتصاد! خبر نداشتید؟
بسیار پیش میآید که به ادبیات کهن دست دراز میکنند یا نوابغ مرده را از گور بیرون میکشند تا بازسازیشان کنند. خیل کثیری از جوانان که بیکار میپلکند و به مواد مخدر و الکل روی میآروند. زنان مطلقهی بسیاری که بهتنهایی با کودکانشان زندگی می کنند. کودکانی که به جای یک پدر گاهن پنج عمو دارند، و هر کدام را بهنوبت پدر صدا میزنند. آیا اینها موضوع نیستند؟ بهنظرم در یک نظام دموکراتیک، در نظام دموکراتیکی چون جمهوری فدرال آلمان انتقاد نیز باید مجاز باشد. باید بتوان داستانهای تلخی را که از واقعیت برگرفتهایم تعریف کرد. مخاطب همواره مهیای پذیرفتن است. علاقهمند است که از جامعهای که در آن زندگی میکند چیزهایی بیاموزد.
البته سرگرمی، پتر آلکساندر[۱] نیز لازم است. طبعن باید به سالخوردگانی اندیشید که نیاز به حواسپرتی دارند. لیکن چرا نباید خودْ داستانشان را تعریف کنند؟ ساختن یک فیلم یعنی تحمیلکردن تاریخ، و گاهی چنان غریب که آدمی را یاد اسطورهی سیزیف میاندازد.
بهطور صریح و بدون توجه به فضاحت احتمالی که گریبانام را خواهد گرفت، میگویم که در جمهوری فدرال آلمان احتمالن تنها هشت تهیهکننده بتوان یافت که پشت فیلمساز ایستادهاند، تا کاری را انجام دهد که از ابتدا قصدش را داشت. و سردبیران تلوزیونی بسیار اندکی که شهامت داشته و در خدمت یک موضوع بجنگند، به سنگرها بروند، تا باری دیگر فیلمی رئالیستی تولید شود. تجربهی «اتوپیا» نشان داد که دو تن از آنان ساکن [۲]ZDF هستند.
این مطالب اطلاعاتی است برای همکاران جوانی که در حال ساختن فیلمهای نخستشان هستند. اگر بهخاطر این یادداشتهای انتقادی و رادیکال درآینده از کار بیکار شدم، زمانی کافی در اختیار خواهم داشت تا تاریخ سینمای آلمان را برای آلمانیها بنویسم و نه برای هالیوود.
این تمام چیزی بود که قصد بیاناش را داشتم.