skip to Main Content
قصه هوموساکرهای مکتوب
فرهنگ

نقد ترجمه کتاب «هژمونی و استراتژی سوسیالیستی»

قصه هوموساکرهای مکتوب

ارنستو لاکلائو، متفکر- نظریه‌پرداز- فعال سیاسی بزرگ پست‌مارکسیست آرژانتینی، چندی پیش از دنیا رفت. در 78 سالی که زیست، پست و بلند کم ندید: از آرژانتین تا فرانسه، از جنبش‌های پوپولیستی تا خیزش‌های دانشجویی، از ساخته‌شدن و فروریختن انواع و اقسام هویت‌های سیاسی تا بربادرفتن بسیاری امیدها برای تغییر واقعی و ریشه‌ای جهان، از خلق «دال‌های تهی» تا تشکیل «زنجیره‌های هم‌ارزی»، از کندوکاو در سیاهه مطالبه‌های برزمین‌مانده تا واکاوی پتانسیل‌های به خاک سپرده… باری، لاکلائو در چندین دهه پیکار پیگیر در پهنه نظریه و سیاست از حیث دست‌و‌پنجه نرم کردن با فاجعه‌ها کم و کسری نداشت، اما بی‌گمان در واپسین سال عمرش از وقوع یک فاجعه بی‌خبر ماند- فاجعه‌ای در کسوت خبری «خوب»: پس از نزدیک سه‌دهه از نخستین انتشار شاید مهم‌ترین کتابی که او همراه با «رفیق» ‌دیرینش در سال 1985 به سنت چپ و نظریه سیاست رادیکال هدیه کرد، سرانجام «هژمونی و استراتژی سوسیالیستی» ‌به زبان فارسی برگردانده شد. کتاب لاکلائو و شانتال موف آغازی کوبنده داشت: «تفکر چپ امروز بر سر دوراهی ایستاده است.» «حقایق بدیهی» گذشته زیر سؤال رفته‌اند- زمینی که آن حقایق در آن ریشه داشتند دستخوش شقاق شده و پاره‌پاره گشته؛ انبوهی از ناکامی‌ها و ناامیدی‌ها چونان بهمنی ویرانگر بر سر پویندگان و کوشندگان چپ فرود آمده ــ از بوداپست تا پراگ و کودتای لهستان، از کابل تا عواقب پیروزی کمونیست‌ها در ویتنام و کامبوج و … علامت سوال بزرگی که در دهه 80 – چند سال پیش از فروپاشی بلوک شرق – در برابر دیدگان نظریه‌پردازان و مبارزان چپ خودنمایی می‌کرد به معنا و مفهوم سوسیالیسم و راه‌های منتهی به آن مربوط می‌شد. البته لاکلائو و موف در کنار این شکست‌ها فهرستی از پدیده‌های مثبت جدید هم می‌آورند.

ارنستو لاکلائو، متفکر- نظریه‌پرداز- فعال سیاسی بزرگ پست‌مارکسیست آرژانتینی، چندی پیش از دنیا رفت. در ۷۸ سالی که زیست، پست و بلند کم ندید: از آرژانتین تا فرانسه، از جنبش‌های پوپولیستی تا خیزش‌های دانشجویی، از ساخته‌شدن و فروریختن انواع و اقسام هویت‌های سیاسی تا بربادرفتن بسیاری امیدها برای تغییر واقعی و ریشه‌ای جهان، از خلق «دال‌های تهی» تا تشکیل «زنجیره‌های هم‌ارزی»، از کندوکاو در سیاهه مطالبه‌های برزمین‌مانده تا واکاوی پتانسیل‌های به خاک سپرده… باری، لاکلائو در چندین دهه پیکار پیگیر در پهنه نظریه و سیاست از حیث دست‌و‌پنجه نرم کردن با فاجعه‌ها کم و کسری نداشت، اما بی‌گمان در واپسین سال عمرش از وقوع یک فاجعه بی‌خبر ماند- فاجعه‌ای در کسوت خبری «خوب»: پس از نزدیک سه‌دهه از نخستین انتشار شاید مهم‌ترین کتابی که او همراه با «رفیق» ‌دیرینش در سال ۱۹۸۵ به سنت چپ و نظریه سیاست رادیکال هدیه کرد، سرانجام «هژمونی و استراتژی سوسیالیستی» ‌به زبان فارسی برگردانده شد. کتاب لاکلائو و شانتال موف آغازی کوبنده داشت: «تفکر چپ امروز بر سر دوراهی ایستاده است.» «حقایق بدیهی» گذشته زیر سؤال رفته‌اند- زمینی که آن حقایق در آن ریشه داشتند دستخوش شقاق شده و پاره‌پاره گشته؛ انبوهی از ناکامی‌ها و ناامیدی‌ها چونان بهمنی ویرانگر بر سر پویندگان و کوشندگان چپ فرود آمده ــ از بوداپست تا پراگ و کودتای لهستان، از کابل تا عواقب پیروزی کمونیست‌ها در ویتنام و کامبوج و … علامت سوال بزرگی که در دهه ۸۰ – چند سال پیش از فروپاشی بلوک شرق – در برابر دیدگان نظریه‌پردازان و مبارزان چپ خودنمایی می‌کرد به معنا و مفهوم سوسیالیسم و راه‌های منتهی به آن مربوط می‌شد. البته لاکلائو و موف در کنار این شکست‌ها فهرستی از پدیده‌های مثبت جدید هم می‌آورند. حال، برویم سراغ ترجمه فارسی و روایت مترجم از این سلسله رویدادهای امیدبخش:‌
«ظهور فمینیسم جدید،؛ جنبش‌های اعتراضی قومی، اقلیت‌های جنسی و ملی…»؟ اشتباه کوچکی روی داده، سهو قلمی شاید… ولی این نهایت خوشبینی از کار درمی‌آید وقتی به صفحه‌های بعدی می‌رسیم. در متن انگلیسی آمده است:‌
The protest movements of ethnic, national and sexual mionorities,…
(ترجمه درست: جنبش‌های اعتراضی اقلیت‌های قومی، ملیتی و جنسی)‌
به احتمال زیاد مترجم با کاربرد «و» (کاما یا ویرگول) در زبان انگلیسی آشنایی کافی ندارد. حتما می‌گویید دور از انصاف است که این اشتباه کوچک را علامت وقوع فاجعه بگیریم. شاید، ولی این آغاز قصه‌ای است که سر دراز دارد.
امتیازهای طبقه ممتاز
در دومین صفحه مقدمه نویسندگان به این جمله می‌رسیم:‌ «با وجود این، اشکال جدید تضادهای اجتماعی و، همچنین، چارچوب‌های سیاسی و نظری نزدیک به کسانی که ما در بخش‌های اصلی کتاب در صدد گفت‌وگو با آنها هستیم، با بحران‌ مواجه است. همانندی گفتمان‌های کلاسیک چپ و شیوه‌های خاصی که بر اساس آنها عامل‌های تغییر اجتماعی درک می‌شوند، ساخت‌دهنده‌ فضاهای سیاسی، و از امتیازهای طبقه ممتاز برای آغاز دگرگونی‌های تاریخی است، (ص۲۲)
عمر است که با خواندن این سطرها برباد می‌رود اما سطرهایی که می‌خوانید ترجمه سطرهایی است از یکی از درخشان‌ترین دستاوردهای سنت چپ در سه دهه اخیر. از کنار این سطرها نمی‌توان گذاشت، چرا که نخستین ویرانه‌های به جا مانده از فعالیت یک «گوگل-مترجمِ» اوراق‌شده است- این را به طنز نگیرید، ماجرا جدی است: «گوگل-مترجم» این دو جمله را به‌مراتب بامعناتر به فارسی بر می‌گرداند، امتحان کنید. مترجمی که از عهده ترجمه have thrown into crisis برنمی‌آید چگونه جسارت به خود می‌دهد و ترجمه را ادامه می‌دهد؟ در «مقدمه مترجم» می‌خوانیم:‌ «در تمام لحظات ترجمه این اثر تلاش شد، در حد امکان، بی‌آنکه به متن لطمه‌ای بخورد برگردانی روان و ساده ارائه شود» ‌(ص۱۸). «در حد امکان»‌؟ «برگردانی روان و ساده»؟ محدوده امکان در سرزمین ما فارسی‌زبانان دم‌به‌دم روشن‌تر می‌شود و برگردان‌ها روز‌به‌روز روان‌تر و ساده‌تر. درواقع، ترجمه متون انگلیسی، ضایع‌کردن آن، کشتن آن و بعد در روز روشن گشتن و نوشتن و درس‌دادن و شاید کمی بعد… متنی دیگر را کشتن ــ این است داستان ترجمه متون نظری در ایران: مصادیق بازر آنچه فیلسوف ایتالیایی «حیات برهنه» یا «هوموساکر» می‌خواند.
بگذریم … ترجمه درست عبارات فوق از این قرار است: «اما شکل‌های جدید تضاد اجتماعی در عین حال چارچوب‌های نظری و اجتماعی‌ای را دچار بحران کرده‌اند که با چارچوب‌هایی که در بخش عمده این کتاب می‌کوشیم درگیر گفت‌وگو با آنها شویم قرابت بیشتری دارند. این چارچوب‌ها متناظرند با گفتارهای کلاسیک «چپ» و با راهکارهای سرشت‌نمای «چپ» برای درک عاملان تغییر اجتماعی، نظم‌دادن به فضاهای سیاسی و برگزیدن نقطه‌های مناسب برای آغاز‌کردن دگرگونی‌های تاریخی»
فقط دقت کنید به ترکیب «امتیازهای طبقه ممتاز» در ترجمه: The privileged points for…. چند سطر بعد به جمله نغز دیگری می‌رسیم که علاوه بر ویران‌‌کردن ساختار جمله‌های متن اصلی با بی‌دقتی‌های غیرمسوولانه (راهبرد اصلی مترجم برای ارایه «برگردانی روان و ساده»‌) همراه است:‌
«چنین تصوری که مبتنی بر سوژه‌ای «تاریخی»‌ است و از حیث مفهومی حول تاریخی منحصر‌به‌فرد ساخته شد، «جامعه» را همچون ساختاری قابل فهم مسلم می‌گیرد. به لحاظ نظری عمل بنیان‌گذار کاراکتری سیاسی بر مبنای مواضع طبقاتی معین، چنین جامعه‌ای را همچون نظمی روشن و منطقی شکل می‌دهد. امروزه، سنت چپ ناظر عمل نهایی فروپاشی این تصور ژاکوبنی است.»‌ (ص۲۳)‌
لاکلائو و موف از فروریختن واپسین شالوده‌های تخیل یا صور خیال سیاسی خاصی سخن می‌گویند که برای طبقه کارگر مرکزیتی وجودی (ontological) قائل بود و دال اعظم «انقلاب» (Revolution) را سویه یا دقیقه موسس گذار از جامعه موجود به جامعه‌ای از نوع دیگر می‌دانست، یعنی تصوری از سوسیالیسم که بر دورنمای موهوم «اراده‌ای جمعی» ‌استوار بود که یکسره همگن و یکدست و به این اعتبار نافی سویه سیاست است. ترجمه درست:‌
«[تخیل سیاسی مذکور یا همان صور خیالِ مورد نقد نویسندگان کتاب] مالامال از سوژه‌های «کلی» (‌universal نه historical) و از لحاظ نظری حول محور «تاریخ» (‌History) به صیغه مفرد ساخته شده است: ‌فرض مسلم این تخیل سیاسی آن است که «جامعه» ساختاری روشن و قابل‌فهم است و می‌توان از طریق کنش تاسیسی یک شخصیت سیاسی آن را در قالب نظمی شفاف و عقلانی بازسازی کرد. امروزه روز، «چپ» تماشاگر پرده آخر [نه «عمل نهایی»!] فروپاشی آن صور خیال ژاکوبنی است.»‌
با این نمونه‌ها اصلا توقع نداشته باشید مترجم بتواند تمثیل زیبای دکارت در «گفتار در روش» را به فارسی درآورد. اما لابد توقع زیادی نیست که هر مترجمی در زبان فارسی سری به ترجمه اکنون کلاسیک‌شده محمدعلی فروغی بزند تا جمله‌هایی از این دست تولید نکند: «آن‌ها [منظور، مسافرانی است که در بیشه‌ای راه گم کرده‌اند] باید در مستقیم‌ترین مسیر که در یک جهت وجود دارد به رفتن ادامه دهند و به هیچ دلیلی از هم فاصله نگیرند، حتی اگر یگانه بخت ممکنی باشد که در ابتدا آنها را به سوی انتخاب‌شان سوق داده است.» (ص۲۴) ناشر محترمی که این کتاب را روانه بازار کتاب کرده شاید از یک چیز مطمئن بوده: ۱۱۰۰نسخه و خلاص. «هوموساکرها» را به حکم قانون می‌توان بدون ترس از مجازات یا مکافات عمل کشت (هرکسی می‌تواند آنها را بکشد: به شرط برخورداری از پول و کاغذ و البته جواز نشر)، اما نمی‌توان آنها را طی مناسک یا آیینی مذهبی «قربانی» کرد. ترجمه فروغی را بخوانید: «[مسافرانی که راه خود را در بیشه گم کرده‌اند] باید همواره تا می‌توانند به یک جهت به خط مستقیم حرکت  کرده به دلایل ضعیف تغییر خط سیر ندهند، هرچند در آغاز آن را به تصادف اختیار کرده باشند.»
به شاهکار دیگری از مترجم نظر کنید: «منطق هژمونی […] خودش را از همان ابتدا عملی «پیشامدی» و «تکمیلی» معرفی می‌کند که ضرورت عدم توازن‌های مقطعی- تاریخی در چارچوب یک پارادایم انقلابی است که اعتبار ضروری و «مورفولوژیک» آن به‌خاطر برهه‌ای نیست که زیر سوال رفته است.» (ص۲۴)
من جمله‌های مترجم را کوتاه کرده‌ام، جهت آشنایی با تفصیل این برگردان روان و ساده به خود کتاب رجوع کنید. بگذریم از evolutionary paradigm که «پارادایم انقلابی» ترجمه شده است، برای پی‌بردن به سطح آشنایی مترجم با زبانی که مشغول ترجمه از آن است به جمله آخر دقت‌ کنید:
Whose essential or ‘morphological’ validity was not for a moment placed in question.
مترجم فرهیخته گمان می‌کند چون moment در قاموس لاکلائو و موف (و البته بسیاری دیگر از فلاسفه و از همه مهم‌تر هگل) اصطلاحی فنی است و چون معادل محبوب و مختار ایشان «برهه» است، در ترکیب‌های ساده و معمولی هم باید دست به شیرین‌کاری زد. مترجم از خود نمی‌پرسد معنای اینکه اعتبار یک پارادایم «به‌خاطر برهه‌ای نیست که زیر سوال رفته» چیست و البته خبر ندارد که ‘not for a moment’ یعنی «اصلا و ابدا» و نویسندگان می‌گویند اعتبار ذاتی و «ریخت‌شناسانه» پارادایمِِ تکاملی به هیچ‌وجه زیر سوال نرفت.
باری، در هفت صفحه اول ترجمه، تک و توک جمله‌های سالم می‌توان یافت و البته به آنها هم اعتمادی نیست:
«پیامدهای سیاسی مانند آنهایی که در این کتاب مطرح شدند را می‌شد از رهگذر صورت‌بندی‌های گفتمانی مختلف [به اشکال متفاوت دیگری] تحلیل کرد ــ برای نمونه، از منظر اشکال خاصی از مسیحیت، یا گفتمان‌های آزادی‌خواه مرتبط با سنت سوسیالیستی.» (ص۲۵)
لاکلائو و موف می‌گویند در کتاب‌شان به نتیجه‌گیری‌هایی سیاسی رسیده‌اند که از راه صورت‌بندی‌های گفتاری بسیار متفاوت می‌توان به آن نتایج نزدیک شد، مثلا، به یاری بعضی شکل‌های مسیحیت یا بعضی گفتارهای طرفدار آزادی‌های فردی (لیبرتارین) که با سنت سوسیالیسم بیگانه‌اند یا مغایرت دارند. (مترجم حتی در ترجمه alien to هم بی‌دقتی می‌کند و به جای نزدیک‌شدن به نتایج سیاسی از «تحلیل پیامدهای سیاسی» صحبت می‌کند.)
و دو سطر بعد، می‌نویسد: به نظر ما، اعتبار این نقطه گسست فقط بر این واقعیت مبتنی است که گذشته خود ما را تشکیل می‌دهد.»
می‌گویم «فاجعه»، چون ظاهرا قرار است خوانندگانی پیدا شوند و با خواندن این ترجمه از مراجعه به متن اصلی مستغنی شوند و لابد دانشجویانی علاقه‌مند به حیطه «مطالعات فرهنگی» از راه خواهند رسید و بر مبنای این برگردان روان و ساده پایان‌نامه‌هایی خواهند نوشت و مدرک‌هایی خواهند گرفت و در آینده‌های دور یا نزدیک مشغول تدریس (و خدای‌ناکرده، ترجمه) خواهند شد: آزادی مطلق برای کشتن «هوموساکرهای» حاضر و آتی. می‌گویم «فاجعه»، چون خیال می‌کنم هیچ خواننده‌ای به این جمله ساده کوتاه ظن غلط‌بودن نمی‌برد، مثلا به ذهنش خطور هم نمی‌کند که «نقطه گسست» در ترجمه point of departure آمده که بنا به غلطی مصطلح به «نقطه عزیمت» ترجمه می‌شود و در اصل به معنای «محل» یا «زمان حرکت» قطار یا هواپیما و غیره است و مجازاً به «مقدمه بحث» یا «شروع بحث» اطلاق می‌شود.
در صفحه بعد می‌خوانیم: «ما از طریق بسط نهادها و اشکال گفتمانی‌ای که مولفه‌های مارکسیسم هستند و طرد و حذف مولفه‌های دیگر، مفهومی از هژمونی را برساختیم، که به عقیده ما، چه‌بسا ابزار سودمندتری در مبارزه […] باشد. در این‌جا ارجاع انتقادی به گرامشی بسیار اهمیت دارد» (ص۲۶).
«نهادها»؟ خرده نمی‌توان گرفت: طبیعی‌ترین اتفاق برای چنین مترجمی آن است که intuitions را institutions بخواند. به قیاس از این کلام شاعر که «ز احمد یک میم فرق است / جهانی هم در این یک میم غرق است»، باید گفت از «شهود» تا «نهاد» در فضای فکری ما یک «st» فرق است: institution در مقایسه با intuition فقط دو حرف اضافه دارد: s و t. و البته که این دو حرف می‌توانند علامت اختصاری state باشند: حق با شاعر است، از مشاهدات مستقیم و علم حضوری (intuitions) تا ورود به نهادهای آموزشی (institutions) یک st فرق است اما جهانی هم در این یک st غرق است. [بخوانید: «خیابان دولت»! آخر، st در زبان انگلیسی علامت اختصاری خیلی چیزهاست: خیابان (street)، قدیس (saint) و سنگ به عنوان واحد وزن (stone)، و بر این مجموعه اضافه کنید ایهام واژه دولت را در تداول امروز آن: «دولت آن نیست که بی‌خون دل آید به کنار / ورنه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست.» و لابد می‌دانید که در این بیت، «دولت» به معنای «بخت نیک» و به تعبیر امروزی «شانس» است. و شاعر از رابطه خارق عرف میان «شانس» و «خون‌دل خوردن» حرف می‌زند: فقط کسی که خون دل می‌خورد شانس می‌آورد! شاید…] القصه، لاکلائو و موف می‌نویسند، «ما از طریق بسط بعضی مشاهدات مستقیم و صورت‌های گفتاری (discursive) که در چارچوب مارکسیسم قوام یافته‌اند [نه اینکه «مولفه‌های مارکسیسم هستند»(!)] و منع یا حذف بعضی دیگر از مشاهدات و صورت‌های گفتاری [نه «طرد و حذف مولفه‌های دیگر»(!)] مفهومی از هژمونی ساخته‌ایم که از دید ما ممکن است ابزار سودمندی برای پیکار در راه نوعی دموکراسی متکثر و رادیکال و مبتنی بر دفاع از آزادی‌های فردی باشد. و از این حیث ارجاع به گرامشی، ولو تا حدی انتقادی، اهمیت بنیادین دارد.»
و در آخرین سطرهای «مقدمه» از قول مترجم می‌خوانیم: «تفوق سنت فکری بزرگ یکباره و ناگهانی دچار زوال نشده است بلکه جریان از این قرار است که آب‌های رودخانه‌ای که از منبعی مشترک منشا می‌گرفتند در جهات مختلف روان شدند…» (ص۲۷)
و مترجم نمی‌داند فعل surpass به معنای پشت‌سر گذاشتن و پیشی‌گرفتن است: «پشت‌سر گذاشتن یک سنت عظیم فکری هرگز در قالب فروریختنی ناگهانی روی نمی‌دهد؛ هر سنت عظیم فکری به رودخانه‌ای می‌ماند که آب‌هایش از سرچشمه مشترکی جوشیده‌اند اما در جهات گوناگون گسترش یافته و با جریان‌های برجوشیده از دیگر سرچشمه‌ها درآمیخته‌اند.»
و لطفا به آخرین سطر مقدمه نظر اندازید: «از طریق انتقال برخی مفاهیم، تغییر یا دست‌کشیدن از برخی دیگر، و رقیق‌کردن خود در بینامتنی‌بودن نامحدود گفتمان‌های رهایی‌بخش که شکل خودش را در درون تکثر امر اجتماعی خواهد یافت.» (ص۲۷)
و این حاصل کار مترجمی ‌که به گفته خودش کوشیده تا به متن «لطمه‌ای» نزند. لاکلائو و موف می‌گویند گفتارهای مقوّم میدان مارکسیسم کلاسیک برخی از مفهوم‌های خود را به میراث می‌گذارند، دیگر مفهوم‌های خود را دگرگون می‌سازند یا کنار می‌گذارند، و خود را در آن فضای بی‌کرانِ بین‌المتونِ مرکب از گفتارهای رهایی‌بخشی حل می‌کنند که تکثر امر اجتماعی در متن آن شکل می‌گیرد و قوام می‌پذیرد ــ از این راه است که گفتارهای مارکسیسم کلاسیک می‌توانند کمک‌کار ما در شکل‌دادن به اندیشه چپی نو باشند.
نهضت بازخورد و تعامل
هرچه هست، هم‌اینک از بخت بد ترجمه‌ای از مهم‌ترین کتاب لاکلائو و موف به فارسی در دست است که شاید به هیچ لطایف‌الحیلی نتوان به فال نیکش گرفت، ترجمه‌ای به قلم مترجمی که در جای‌جای کتاب trade unions را «اتحادیه‌های تجاری» ترجمه می‌کند و یک‌بار هم از خود نمی‌پرسد چه مناسبتی میان تاریخ جنبش‌ کارگری و اتحادیه‌های «تجاری» هست و اگر هم فکر می‌کند عصر «اتحادیه‌های کارگری» به سر آمده لااقل سری به فرهنگ لغت نمی‌زند تا به جای آن واژه «اتحادیه‌های صنفی» یا «سندیکا» بگذارد، مترجمی که withdrawal to را «دست‌کشیدن از» ترجمه می‌کند و ای‌کاش زمام امر ترجمه را به دست ماشین ترجمه گوگل می‌سپرد تا «عقب‌نشینی به افق تبیین امر اجتماعی» را «دست‌کشیدن از افق تبیینی امر اجتماعی» (ص۳۰) ترجمه نمی‌کرد، مترجمی که البته گاهی شاید به تقلید از همان ماشین ترجمه جمله‌های شاعرانه‌ای از این قبیل تولید می‌کند که «همه تضادهای میان کار و سرمایه را درون یک انفجار عام بالنده ساخت» (ص۳۲) و ترکیب بدیعی نظیر «نهضت بازخورد و تعامل» خلق می‌کند: «وحدت میان نزاع اقتصادی و سیاسی – یا به عبارت دیگر، وحدت اولیه طبقه کارگر- نتیجه نهضت بازخورد و تعامل است. با وجود این، این حرکت چیزی غیر از فرآیند انقلاب نیست.» (ص۳۲)
لاکلائو و موف در بحث مربوط به رزا لوکسمبورگ* می‌نویسند: «وحدت پیکار اقتصادی و مبازره سیاسی – یعنی همان وحدت طبقه کارگر – یکی از پیامدهای همین تکاپوی کنش و واکنش [میان دو شکل مبارزه] است. ولی این تکاپو نیز چیزی به جز فرآیند انقلاب نیست.»
مترجم ما گویا اصرار دارد عدم تعلق خود به «سنت فکری عظیمی» را که لاکلائو و موف پیوسته بر بالیدن پروژه نظری خویش در خاک آن تاکید می‌گذارند دم‌به‌دم به یادمان آورد: کسی که سنت ندارد می‌تواند با فراغ بال و وجدان آسوده اتحادیه تجاری را به جای اتحادیه کارگری و «جنگ موقعیت» را به جای «جنگ موضعی» و دموکرات‌های اجتماعی را به جای «سوسیال دموکرات‌ها» بگذارد و از ترکیب‌هایی چون «تعین اقتصادی در سطح آخر» و… استفاده کند و البته در فاصله یک صفحه به جای معدل برساخته خودش بگذارد: «تعیین‌کنندگی در لحظه آخر» (ص۱۶۲) می‌تواند از قول آلتوسر ترجمه کند: «کلیت هگلی توسعه مسخ‌شده ایده است و بنابراین، به بیان دقیق کلمه، یک پدیده و خوداظهاری این اصل ساده است که در تمام تجلیاتش حضور دارد و حتی در الیناسیونی که مقدمات احیای آن را فراهم می‌سازد.» (ص۱۵۹).
لاکلائو آنقدر زنده نماند که تحقق احتمالی رؤیای یک «دموکراسی رادیکال لیبرتارین» را به چشم ببیند اما شاید ما ایرانیان تحقق منحرفانه رؤیای او را در کسوت آزادی فردی مطلق مترجمانی نظاره می‌کنیم که بی‌دغدغه هر متنی را که می‌خواهند، به هر شکلی که میل‌شان می‌کشد، به زبان مادری خویش در می‌آورند و از قرار، این یگانه عرصه‌ای است که در آن ما به‌طور کامل ترکیب «دموکراسی رادیکال» با «لیبرتاریانیسم» را تجربه می‌کنیم.
پی‌نوشت:
* یا بنا به ضبط جاافتاده: «لوکزامبورگ». گرچه به تبعیت از تأکید عزت‌الله فولادوند در کتاب «خرد در سیاست» بهتر است آن را «لوکسمبورگ» ثبت کنیم.
همچنین بخوانید:  شعر ما به خشونت احتیاج دارد
This Post Has 0 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗