اين روزها سرشت ساختار اقتصاد سياسي ايران موضوعي مناقشه برانگيز شده است. به ويژه در شرايطي كه تحريم و فشار اقشار مختلف جامعه به ويژه فرودستان و حقوق بگيران را در مضايقه گذاشته و همزمان شاهد آشكار شدن فسادهاي برخي از برخورداران هستيم. مخالفان خصوصيسازي و برنامههاي آزادسازي اقتصادي، مشكل را از سياستهاي «نئوليبرالي» ميدانند كه به زعم ايشان بعد از پايان جنگ در برنامه كار دولتها قرار گرفته و البته امروز با گذشت ۳۰ سال نتوانسته كارنامه قابل قبولي ارايه كند؛ در مقابل مدافعان بازار آزاد، ميگويند كه ساختار اقتصاد سياسي ايران هميشه دولتي بوده و آنچه منتقدان به عنوان بخش خصوصي مينامند در واقع بخش شبهخصوصي يا به تعبير رايج اين روزها، «خصولتي» است. يوسف اباذري، جامعهشناس نامآشنا يكي از جديترين منتقدان خصوصيسازي اقتصاد ايران عصر روز پنجشنبه ۲۷ دي ماه جاري در موسسه پرسش با بحث از «آناتومي اقتصاد سياسي ايران» كوشيد به اين انتقادها پاسخ بدهد و بر ديدگاه خود مبني بر اولا نئوليبرال بودن اين ساختار و ثانيا ناكام بودن آن بعد از سه دهه تاكيد كرد. نكته قابل توجه اين نشست، حضور مراد فرهادپور، ديگر چهره نامآشناي چپ روشنفكري در ايران است كه از سالهاي دهه ۱۳۶۰ تا ميانه دهه ۱۳۸۰، به خصوص در نشريه تاثيرگذار ارغنون با اباذري همكاري و همفكري ميكرد، اما اين دو در سالهاي اخير با وجود مواضع كلي مشترك و اختلاف نظرهاي جزيي، كمتر با هم در مجامع عمومي حاضر ميشدند. ديگر اتفاق مهم اين نشست پر مخاطب و شلوغ، سخنراني رامين معتمدنژاد، اقتصاددان و استاد دانشگاه سوربن بود. معتمدنژاد، در سخنراني مفصل خود تلاش كرد ضمن نقد كلي اقتصاددانان از طفره رفتن در نقد سرمايهداري از منظر يك اقتصاددان، تحولات معاصر اقتصادي ايران در پهنه بينالمللي را ارزيابي كند. او در پايان گفتارش با تاكيد بر اينكه ارزش حاكم بر زندگي ما از صدر تا ذيل سوداگري و پول است، گفت: «سرمايهداري ايراني در شكل انحصاري و در محتوا بانكي است. يك سرمايهداري مركانتيل نه مركانتيليستي به معناي قرن هجدهمي، بلكه به اين معنا كه در اين سرمايهداري پول در مدارهايي ميچرخد و از روي آنها ليز ميخورد و خودش را بيشتر و بيشتر ميكند».
تورج اتابکی، پژوهشگر تاریخ، در این گفتوگو درباره اهداف و آرمانهای جنبش مشروطه، و نادیده گرفته شدن «فرودستان» در تاریخنگاری تجدد و نوسازی ایران سخن گفته است.
مرد نامرئی | رالف الیسون | ۱۹۵۲
اقبال عمومی به انگل و جوکر پرسشهایی را پیش میکشد؛ این فیلمها چه اضطرابی از این مخاطبان را تسکین میدهند؟ چه نقشی در آگاهی آنها دارند؟ یا بهطور خلاصه، مخاطبان در این برهه تاریخی چه «نیاز» ذهنیای به آنها دارند؟
محسن گودرزی در این یادداشت کوتاه به جنبهای برجسته ازدکتر محمود زندمقدم میپردازد که در پژوهشهای مردممدار وی جلوه یافته است.