هرکس این دهههای اخیر تحصیلاتی در علوم انسانی از سر گذرانده باشد احتمالاً سروکارش به نظریهپردازان بدقلقی افتاده که به مؤسسه پژوهش اجتماعی که با عنوان مکتب فرانکفورت معروفتر است، مرتبط بودند.
متن پیش رو روایت کوتاهیست از یادگار و تاریخ یکی از تحولات فراگیر بهداشتی که امروز عادی فرض میشوند؛ تبدیل خزینهها به حمامهای دوشدار.
در حالیکه نویسنده کتاب در مقدمه از دلبستگی خود به ذوق پرورش نیافته میگوید، توضیح دقیقی نمیدهد که این دلبستگی دقیقا به کدام ویژگی ذوق عامه است که مورد هجمه سیاستگذاران قرار گرفت.
انتشار كتاب «پرورش ذوق عامه در عصر پهلوی» نوشته علی قلیپور با بحث درباره ابتذال و افت ذوق و سلیقه عمومی در فضای فكری- فرهنگی ما و از دیگر سو نگاه از بالا به فرهنگ عامه همزمان شده است. اما چطور آن نگاه از بالا در ساختار دولت به شكل سیاستگذاریهای فرهنگی خودش را نشان میدهد و چگونه در دوران پهلوی اول این نگاه نخبهگرا همراه با پروژه دولتسازی میشود؟
شاید جدیترین دشمن فلوبر، بعد از مناسک و رفتارهای بورژوازی، بلاهت بشر و نتیجه مستقیمش «کلیشه» و از همه مهمتر کلیشههای بورژوازی بود. یکی از کارهایی که گوستاو فلوبر برای مبارزه با کلیشهها انجام داد، گردآوری رسالهای بود که بعدها ناشرش عنوان «واژهنامه ایدههای همهگیر» را بر آن گذاشت، چون خود فلوبر آنقدر عمر نکرد تا سهمی در انتشارش داشته باشد.
برجستگی «مسئله فرهنگ» برای گرامشی هرگز ناشی از سرخوردگی از سیاست و اجبار تحمل حبس نبوده است. در بحبوحه جنگ داخلی و مصایب بلشویکها برای دفاع از انقلاب در روسیه، آنچه نظر گرامشی را به خود جلب کرده، «راه زندگی» جدیدی است که بناست توسط کمونیستها و بهواسطه خود کارگران پیش پای جامعه گذاشته شود.