skip to Main Content
میراث ماندگار «مامان خورشید»
جامعه زیراسلایدر فرهنگ

هنرمندان عرصه موسیقی سراغ خورشید عاشوری راوی ترانه‌های گیلکی نمی‌روند

میراث ماندگار «مامان خورشید»

دختری بود به نام لیلی که بعد از عید با نامزد خود قرار عروسی داشت ولی بعد از عید خواستگار دیگری پیدا کرد که موقعیت مالی بهتری داشت. به او گفتند ما نامزدی خواستگار قبلی را پس می‌دهیم و تو باید با خواستگار جدید ازدواج کنی. ولی او می‌گوید: «خواستگار جدید را نمی‌خواهم.» پدر و مادر به او سخت می‌گیرند و او را کتک می‌زنند. یک درخت گلابی وحشی در حیاط خانه آنها قرار داشت که گل‌های سفید داده بود؛ درختی که یک روز لیلی خود را به شاخه آن بست و مرد. بعد مامان خورشید شعر «ها‌ لیلی» را به زبان گیلکی می‌خواند.

فصل امتحانات که می‌رسید برادرها در باغ خانه پدری با صدای بلند کتاب می‌خواندند تا برای امتحانات آماده شوند، خورشید عاشوری هم، کنار آنها می‌نشست و می‌شنید. یکی از برادرها که رشته‌اش ادبیات بود، متون ادبی آن دوران (چهار مقاله و اشعار شعرای بزرگ فارسی از حافظ و خیام تا سعدی و باباطاهر) را می‌خواند و خورشید همه را حفظ می‌کرد. حالا هم بسیاری از آن ترانه‌ها، لالایی‌ها، قصه‌ها، ضرب‌المثل‌ها، آیین‌ها، آداب و رسوم و تاریخ شفاهی محل زندگی‌اش را به یاد دارد. او از همان کودکی به درس و مدرسه علاقه داشت و اگرچه نخستین مدرسه روستایی ایران در سال ۱۳۰۴ در روستای بی‌بالان کلاچای تاسیس شده بود ولی خورشید و دیگر خواهرانش از تحصیل در آن مدرسه محروم بودند چون پدر اعتقادی به تحصیل دختران نداشت بنابراین فقط پسرها به مدرسه می‌رفتند. مامان خورشید هم از زمانی که خود را در روستا شناخت، هم‌دوش زنان در فصل کاشت و برداشت برنج، کار ‌می‌کرد و برای کنار آمدن با سختی کار همراه بقیه آوازها و مقام‌های موسیقی کار گیلان را می‌خواند.

بازخوانی ترانه‌های مامان خورشید
در دهه هفتاد بخشی از آوازها که مامان خورشید می‌خواند، ثبت و ضبط شد و تعدادی از آنها را هم ناصر وحدتی، خواننده فولکلور گیلک، نویسنده و پژوهشگر موسیقی در دهه ۸۰ تنظیم و اجرا کرد. «بعد از سال ۸۲ که از گروه شمشال جدا شدم و در رشت گروه تشت‌زنی تشکیل دادم. در آن زمان مدتی در خانه شهرام شفیعی مستقر بودم و او صدای ضبط شده این خانم را که در دهه ۷۰ ضبط شده بود، در اختیارم قرار داد. شنیدن نوارها من را تحت تاثیر قرار داد چرا که توضیح کامل ترانه‌ها را داشت و خورشید عاشوری خواستگاه‌ همه آنها را هم می‌گفت. پیش از آن بسیاری از زنان را دیده بودم که می‌خوانند اما نمی‌توانستند خوب حرف بزنند و درباره ترانه‌ها توضیح بدهند ولی او خیلی خوب حرف می‌زد.» ناصر وحدتی همان سال در کنسرت لنگرود چند ترانه از جمله ترانه «ها لیلی» را از خورشید عاشوری بازخوانی کرد، ترانه‌هایی که خیلی خوب هم شنیده شد. «ها لیلی» ترانه عاشقانه درباره دختری است که به رنج دل کندن از معشوق، خود را به درخت گلابی وحشی حیاط خانه پدری می‌بندد و می‌میرد. در نوار ضبط شده‌ای که وحدتی با صدای مامان خورشید از این ترانه شنیده، قصه اینطور روایت شده است؛ ترانه‌ای که الان برایت می‌خوانم «ها لیلی» است. دختری بود به نام لیلی که بعد از عید با نامزد خود قرار عروسی داشت ولی بعد از عید خواستگار دیگری پیدا کرد که موقعیت مالی بهتری داشت. به او گفتند ما نامزدی خواستگار قبلی را پس می‌دهیم و تو باید با خواستگار جدید ازدواج کنی. ولی او می‌گوید: «خواستگار جدید را نمی‌خواهم.» پدر و مادر به او سخت می‌گیرند و او را کتک می‌زنند. یک درخت گلابی وحشی در حیاط خانه آنها قرار داشت که گل‌های سفید داده بود؛ درختی که یک روز لیلی خود را به شاخه آن بست و مرد. بعد مامان خورشید شعر «ها‌ لیلی» را به زبان گیلکی می‌خواند. شعر اینطور معنی‌ می‌شود: «پیراهن لیلی گمشده زیر درخت گل/ شاخه‌های درخت از این درد به هم چسبیده‌اند و از این درد ناله می‌زند به بلبل/ بلبل دانه‌ات را جمع کن چون حالا لیلی احساس آرامش می‌کند چون از آن جهنمی که فکر می‌کرد گرفتارش شود راحت شد.» ناصر وحدتی وقتی در آن سال می‌خواست «آها بوگو»، «ها لیلی» و برخی دیگر از ترانه‌هایی که از خورشید عاشوری شنیده بود را بازخوانی کند، از شهرام شفیعی خواست او را برای تقدیر دعوت کند بنابراین در سال ۸۲ مامان خورشید به کنسرت آنها آمد، ردیف جلو نشست و از همان جا هم به مردم معرفی شد. خورشید عاشوری اهل روستای بی‌بالان کلاچای است و نام فامیلی‌اش مانند بسیاری از مردم آن زمان با پسوند محل زندگی‌اش گره خورده. در گذشته وقتی زنان روستا با هم برای کشت برنج ریسه می‌شدند، مجبور بودند برای تحمل سختی کار، موسیقی بخوانند بنابراین از آن ۲۰-۳۰ نفری که در حال وجین بودند، چند نفر پیشخوان می‌شدند و دوبیتی می‌خواندند. «به مقامی که می‌خواندند پهلوی دشکن گفته می‌شود. پهلوی دشکن به نوعی حکم مشاعره را دارد یعنی آدم کناری‌ات را شکست بده. یکی می‌خواند، بقیه کل می‌زدند و نفرات بعدی هم به نوبت می‌خواندند. اینها زنان شاخصی در منطقه بودند و خورشید عاشوری هم یکی از آنها بود. فقط هم برای کار می‌خواندند نه اینکه کسی بیاید آنها را بشنود. وقتی مردها برای تمیز کردن شالیزار به آنجا می‌رفتند، زن‌ها سکوت می‌کردند تا صدایشان را نشنوند. من قبل از انقلاب سن کمی داشتم و آنها هم من را از خود می‌دانستند بنابراین گاهی با ضبط سر زمین می‌رفتم و صدایشان را ضبط می‌کردم.»

همچنین بخوانید:  معلولیت؛ بحثی در واژه‌گزینی و ملاحظات اجتماعی

منبع ۸۰ درصد دوبیتی‌های
«صد چاردانه» حافظه مامان خورشید است
بخش دیگری از حافظه تاریخی خورشید عاشوری توسط یاسین نمکچیان و علی خوش‌تراش در کتابی با عنوان «صدچاردانه» چاپ شده است. «صد چاردانه» از سری کتاب‌های نشر مشکی است که مجموعه‌ای را به شعر اقوام ایرانی اختصاص داده است. این مجموعه ترجمه و بازسرایی شعر اقوام ایرانی (کردی، قشقایی و بلوچی) است و پیش از «صد چاردانه» سه کتاب با عنوان‌های «صد ساو چمانه» ترجمه فریاد شیری، «صد آسانک» ترجمه رسول یونان و «صد لیکو» ترجمه منصور مونی منتشر شده است. مامان خورشید راوی ترانه‌های گیلکی شرق گیلان و ادبیات شفاهی محل زندگی‌اش است؛ ترانه‌هایی که از سال‌های دور به صورت سینه به سینه به او منتقل شده است. علی خوش‌تراش، پسر خورشید عاشوری از دوران کودکی انواع افسانه‌ها، قصل‌ها، متل‌ها، ضرب‌المثل‌ها، چیستان‌ها، لالایی، ترانه و آواز‌ها را از مادرش شنیده است اما تا پیش از دهه ۷۰ که مطالعات و پژوهش‌هایی را درباره فرهنگ ادبیات شفاهی و فولکلوریک گیلان آغاز نکرده بود، مطلب چندانی درباره هنر و استعداد مامان خورشید نمی‌دانست: «در زمان مطالعات و پژوهش‌هایم متوجه شدم آنچه در کودکی برای ما می‌گفت یا می‌خواند در نوع خود اثری درخور در ادبیات شفاهی گیلکی به ویژه فرهنگ گالشی است. این گونه شد که در موازات مطالعات و تحقیقاتم آنچه خانم خورشید عاشوری می‌خواند و می‌گفت را ضبط یا ثبت کردم.» پدر خورشید عاشوری، کشاورز و خرده‌دامدار بود ولی هرگز اجازه نداد دخترانش به مدرسه بروند بنابراین مامان خورشید هم مثل خواهرانش نتوانست سواد یاد بگیرد. خودش درباره شرایط کار و زندگی در زمان کودکی و نوجوانی گفته است: «از کودکی مجبور به انجام کار خانه و کشاورزی بودیم و پا به پا و دوش به‌دوش زنان روستا در شالیزارها، باغ‌های چای و جالیز کار می‌کردیم و تنها سرگرمی و دلخوشی ما در اینگونه کارها، همخوانی با زنانی بود که هنگام کار در شالیزار دائما ترانه و آواز می‌خواندند.» کار کشاورزی و برنج‌کاری و چای‌کاری در گیلان به صورت مشارکتی و بنا بر نوع فرهنگ رایج به صورت یاوردهی است. یعنی افراد بدون دریافت مزد در کشت محصول روی زمین‌های همدیگر کار می‌کنند و البته اغلب این فعالیت‌ها بر عهده زنان است. خواندن انواع ترانه‌ها و آوازها برای روحیه گرفتن در هنگام کار از ویژگی‌های برنجکاری در گیلان است به همین دلیل هم تا به حال ناب‌ترین ترانه‌ها و آوازهای گیلکی خلق شده است.
کتاب «صد چاردانه» شامل ۱۰۰ دوبیتی نغز فولک گیلکی است و منبع نزدیک به ۸۰ درصد این دوبیتی‌ها حافظه مامان خورشید بوده که حالا منتشر شده است. «سال گذشته رادیو نواحی آلبومی از روایت‌های موسیقیایی مامان خورشید که مربوط به منطقه شرق گیلان است را به صورت الکترونیکی منتشر کرد. به تازگی هم یک گروه مستندساز برای تهیه یک مستند سراغ او رفته‌اند و البته این فیلم هنوز در مراحل تولید قرار دارد.» مامان خورشید یا همان خورشید عاشوری حالا در هشتاد و یک سالگی در شهرستان لنگرود در خانه شخصی و با حمایت فرزندانش زندگی می‌کند و تا به حال به عنوان گنجینه فرهنگی مورد شناسایی قرار نگرفته است به گفته خوش‌تراش در این رابطه حتی برخی هنرمندان عرصه موسیقی هم کم‌لطفی کرده‌اند چون آنها اغلب در مدار و دایره تکرار گیر کرده‌اند و سراغ افرادی چون او نمی‌روند.

همچنین بخوانید:  ما واقعی هستیم، بدون سانسور
This Post Has 0 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗