دختری بود به نام لیلی که بعد از عید با نامزد خود قرار عروسی داشت ولی بعد از عید خواستگار دیگری پیدا کرد که موقعیت مالی بهتری داشت. به او گفتند ما نامزدی خواستگار قبلی را پس میدهیم و تو باید با خواستگار جدید ازدواج کنی. ولی او میگوید: «خواستگار جدید را نمیخواهم.» پدر و مادر به او سخت میگیرند و او را کتک میزنند. یک درخت گلابی وحشی در حیاط خانه آنها قرار داشت که گلهای سفید داده بود؛ درختی که یک روز لیلی خود را به شاخه آن بست و مرد. بعد مامان خورشید شعر «ها لیلی» را به زبان گیلکی میخواند.
نه به معرفی نیاز دارد و نه معرفی او به مثابه مقدمه کوتاه این مصاحبه میتواند «حسین علیزاده» را آنگونه که هست، معرفی کند. اهالی موسیقی او را استاد مکتب نوگرایان تار در کنار سنتگرایانی چون استاد «محمدرضا لطفی» میشناسند. تار را به چیرهدستی تمام مینوازد، برای اجرای کنسرت موسیقی به شهرستانها میرود و نگران تغییر ذایقه موسیقایی مردم است. موسیقی ایرانی را میشناسد و میگوید موسیقی کردی را الهامبخش بسیاری از آثار خود میداند. هنرمند 63ساله برای اجرای کنسرت دو روزه دونوازی و سه نوازی به همراه فرزندش (صبا) و «پژمان حدادی» به سنندج آمد و فرصتی پیش آمد تا با او گفتوگو کنیم. سوالها با موسیقی نواحی آغاز شد و در نهایت به کنسرتهای او رسیدم.