skip to Main Content
غمنامه‌ای برای بلوط‌ها
اسلایدر دانش زمین سیاست پیشنهاد میدان

درباره آتش‌سوزی‌های وسیع در زاگرس؛ مقدمه‌ای بر مقوله «بی‌سرزمینی»

غمنامه‌ای برای بلوط‌ها

با گذشت بیش از یک هفته از آتش‌سوزی‌های گسترده زاگرس و عدم واکنش نهاد‌های مربوطه باید به نقش عاملین، برنامه‌ها و چشم‌اندازهای‌ مدیریت منابع طبیعی نگاهی کنیم و به توضیح ارتباط آن‌ها با بومیان این مناطق بپردازیم تا شاید متوجه جوانب و عواقب این آتش‌سوزی‌ها شویم.

«چنان می‌زی‌ییم که بلوط به ظهر تابستان

غرق دیدگان و یادگار نیاکان

اما بهل که دل درین سایه خنک کنیم وُ

دیدگان نیز

شرمساری رنگ‌های غمین؛

از من است وانهادن آسایش گذشتگان

حتی درین سن

که پیش شنگرف‌های کهن می‌سوزند

و خود چنان می‌زی‌ییم که بلوط

به ظهر تابستان»

-هوشنگ چالنگی-

 

اگر در دیوارنگاره‌های عصر ساسانی، بلوط، این درخت تنومند و دیرزی، به نشانه دوام و زادآوری و امنیت حضوری نمادین دارد [۱] اما در زاگرس، درخت بلوط چند هزار سال با حیات مادی و فکری مردمان این دیار آمیخته است. «چه آنجا که قوت جان به لقمه نانی می‌شود، چه آن‌جا که چون مرهمی بر زخم‌ها می‌نشیند و چه آن‌جا که محملی می‌شود در راندن مرگ و جادو و طلب زندگی و باشندگی [۲].» اما دست تقدیر که از آستین انسانِ ناخلف بیرون جسته روزگار بلوط را تیره کرده سوزانده است. زاگرس دیگر عادت دارد به سوختن‌های مدام، به آتش‌های هر ساله، به شعله‌ای که شوم برمی‌خیزد و دودی که بر چشم آینده فرومی‌نشیند. در خشکنای سال، در تابش بی‌دریغ آفتابِ داغ و گرم‌بادهای وزان، از خاییزِ بهبهان تا خومیِ گچساران تا کوه‌سیاهِ دشتستان و تا بدره‌ی ایلام هکتار به هکتار، آتش است که پیش می‌رود و گیاه و جانور را با هم می‌سوزاند و زمینی هرز، زمینی بی‌حاصل بر جای می‌گذارد. این داستانی تکراری است. از وسعت ۶ میلیون هکتاری جنگل‌های زاگرس به دلایل مختلف یک میلیون هکتار آن از بین رفته است، به دلیل زیر آب‌رفتن از سدها، یا بیماری زوال بلوط. مهم‌تر اما یکی به سببِ همین آتش.    

جنگل‌های حوزه رویشی زاگرس، به عنوان دومین منبع سلولزی تجدیدپذیر کشور و یکی از باارزش‌ترین ذخایر جنگلی بلوط در جهان به شمار می‌آید [۳]. این جنگل‌ها که در ۱۲ استان کشور پراکنده‌اند بر اساس مطالعات گرده‌شناسی در حدود ۱۴ تا ۱۵ هزار سال قبل با درختان بلوط (۷۰ درصد) و بنه تشکیل شده و از پنج‌هزار سال پیش جنگل‌های متراکم و نیمه‌متراکم بلوط به طور کامل درکوه‌های زاگرس ایجاد شده است. زیرگونه بلوط ایرانی معمولاً در ارتفاع ۶۵۰ تا ۲۴۰۰ متر از سطح دریا بر پهنه زاگرس جنوبی رخ نموده‌است. ۶۱ گونه پستاندار، ۲۷ گونه ماهی، ۱۶۷ گونه پرنده و ۳۷ گونه خزنده در جنگل‌های زاگرس زیست می‌کنند. در جنگل‌های زاگرس ۲۳۷۲ گونه گیاهی شناسایی شده که نزدیک به ۵۰۰ گونه از آنها دارای خواص دارویی است [۴].

تاثیرات این آتش‌سوزی‌ها بلندمدت و دامنه‌دار خواهند بود. از بین رفتن درختان با طول عمر بالا و بوته‌ها، فرسایش لایه‌های سطحی خاک، و زنده‌زنده سوختن جانوران ارزشمندی که در این مناطق زندگی می‌کنند از جمله خسارت‌های اکولوژیکی این آتش‌سوزی‌هاست.  البته از بین رفتن زیستگاه به معنای ادامه‌دار بودن تلفات گیاهی و جانوری بلند‌مدت خواهد بود. این لخت‌شدن زمین در هر بارش منجر به روان شدن سیلاب می‌شود و امکان نفوذ آب در عمق خاک را از بین می‌برد. درختانی از جمله بلوط و گیاهانی چون کلخنگ، خارشتر، یونجه وحشی، گون، اسپند، شیرین‌بیان، آویشن و گل‌های گوناگونی که در مناطق آتش‌گرفته رشد می‌کنند به همراه گونه‌های جانوری مهمی چون پلنگ، کاراکال و سنجاب و پرندگانی مانند شاهین، عقاب، جغد شاخدار و جغد ماهیخوار از پیامدهای این آتش‌سوزی‌ها در امان نخواهند بود. اقتصاد سود‌محور این فرآیند‌ها و تبعات‌شان را نهایتا به تخمین‌های کمی تقلیل می‌دهد بی‌آنکه دیدی حقیقی از این تخریب وسیع را به دست دهد.
عوامل انسانی (چه عامدانه، چه تصادفی)، بارندگی‌های بهاره و رویش علف‌ها و بوته‌های کوتاه‌عمری که به سرعت مشتعل می‌شوند، تغییرات اقلیمی و افزایش شدت و وسعت روزهای گرم همه در گسترش و تکرار این آتش‌سوزی‌ها تاثیرگذارند. اما با در نظر گرفتن تمامی عوامل انسانی یا محیط‌زیستی که منجر به این آتش‌سوزی‌ها می‌شوند، مساله بر سر پیش‌بینی و نحوه مواجهه با این آتش‌سوزی‌هاست. دریافت‌ها از عرصه‌های شعله‌ورشده نشان از فقر آمادگیِ ذهنی و ساختاری و فقدان، نه حتی کمبودِ، امکانات اولیه و زیرساختی برای کنترل، محدود کردن و در نهایت اطفای آتش دارد. دیگر مساله از در دسترس بودن یا نبودن هواگردهای آب‌پاش و نفربر، و تجهیزات ابتدایی و مدرن پایش و مهار آتش گذشته است. تصاویر حاکی از جنگ با دستانِ خالی، با شاخه‌های بلوط بدون دست‌کش، بدون محافظ صورت، بدون لباس مناسبِ معدود نیروهای دولتی و داوطلبان مردمی با آتش است. 

نگاه حاکمیتی به عرصه‌ منابع‌ طبیعی یا کالایی‌کردن طبیعت به منزله عنصری مادی برای فروش و سودورزی است یا واجدِ نوعی به‌خودرهاکردن آن. طبیعت یا تکه‌تکه‌شده و در فرآیند تولید و انباشت ثروت جذب می‌شود یا به شکل شئ زائد و بی‌مصرفی درمی‌آید که لزومی به هزینه برای حفظ و پایداری آن وجود ندارد. در این نگرش، طبیعت و اصولا هر امر دیگر تا آنجا واجد اهمیت است که منبعی برای تولید انحصاری ثروت باشد. داستان طلبِ میلیاردی وزارت دفاع از دولت و عدم تخصیص آن از سوی سازمان برنامه و بودجه را باید از این منظر نگریست و عمدی که به گفته فرمانده یگان حفاظت از منابع طبیعی در عدم تامین بودجه لازم در کار است دقیقا منطبق با منطق ساختار رخ داده است. از سوی دیگر گاهی نشانه‌ها بر آن است که این سوختن‌ها عمدی است برای تصاحب زمین و خصوصی‌سازی مناظر بکر آن. ‌ماجرای تملک بخشی از منطقه حفاظت‌شده خاییز بهبهان در سال گذشته هنوز در یادهاست. منطقه‌ای که پس از دعوایی حقوقی هر سال دچار آتش شده است

فقر آمادگیِ ذهنی برای مقابله با آتش در جنگل‌های زاگرس عمدتا برآمده از نوعی حکمرانی بی‌سمت‌وسو و غیرهدفمند و همراه با ناکارآمدی و تودرتویی نهادی است ‌که از یک وجه نگرش و اراده‌ای برای حل معضل در کلیت خود ندارد و از سوی دیگر نیازی به چنین امری احساس نمی‌کند. طلب پول از سوی نیروهای نظامی برای اعزام نیروها یا خودداری نهادهای توانمند منطقه در یاری رساندن به نیروهای مردمی ناشی از چنین وضعیتی است. در چنین بستری است که اقداماتی مانند تامین تجهیزات مناسب و به‌روز، تامین هواگرد، تاسیس پایگاه‌های متعدد محافظت، افزایش نیروهای رسمی و اقدامات پیشگیرانه از سوی هیچ‌کدام از ارگان‌های حکومتی صورت نمی‌گیرد. 

استان‌های درگیر آتش‌سوزی، استان‌هایی نفت‌خیزند. وزارت نفت عمدتا از ایفای مسئولیت اجتماعی در این مناطق سر باز‌می‌زند در عین آنکه حضوری سنگین و قاطع دارد و دارای توانایی‌های فنی و سخت‌افزاری مهمی است. وزارت دفاع نیز دارای امکانات مناسب برای اقدام موثر در این بحران است. وزارت کشاورزی دارای نهادی به عنوان هواپیمایی خدمات ویژه کشاورزی است که نزدیک به ۶۰ سال از تاسیس آن می‌گذرد. استانداری‌ها هم به عنوان مجری‌ دولت در محل، وظیفه‌ی تامین اعتبار و ایجاد هماهنگی بین ارگان‌های مختلف را برعهده دارند. دعوای مالی، عدم همکاری، نبود بنزین برای پرواز هلی‌کوپترها، کاغذبازیِ بوروکراتیک و از همه مهم‌تر نبود احساس مسئولیت چه در شکل ساختاری و چه به شکل فردی بر وسعت بحران افزوده است. سودورزیِ کوتاه‌مدت بدون نظارت دموکراتیک و عدم پاسخگویی به مردم خود را در گسترش بحران‌هایی چنین متجلی می‌کند. پارادایم فکری محیط زیستی بدون تجلی در ساختار، تنها در سطح اپوزیسیون‌نمایی مدیران دولتی باقی می‌ماند. هرچند سیر وقایع و لجاجت مدیران در عدم به کارگیری توان موجود نشان می‌دهد اندک تعلق به خطه و حیات طبیعی آن در بسیاری از مدیرانِ مسئول وجود نداشته است.      

در ساختار فعلی، تا آنجا که به بحث در مورد محیط زیست مربوط می‌شود و نه اَشکال دیگرِ حیات اجتماعی ما، پایداری محیط زیست و حفظ تاریخی طبیعت و برقراریِ زیستِ زیستمندان آن تعریف نشده است. در این روند راه بر ناپایداری سرزمین هموار شده گرایشی به وجود آمده تا مناطق زاگرس را دچار فرآیند «بی‌سرزمینی» کند. یعنی از بین‌بردن مولفه‌های بومی و تاریخی و طبیعی سرزمین برای محوِ احساسِ تعلق به زمین چه در بُعد فکری و چه در بُعد مادی. آن هم در مناطقی مملو از فقر و محرومیت اجتماعی و اقتصادی و مردمانی که این طبیعت بخش جدانشدنی از هویتشان است. مردمانی که ارزش زندگی و حیات درختان را با زندگی انسان‌ها برابر می‌دانند به‌گونه‌ای که اعتقاد دارند بریدن یا شکستن هر شاخه از درخت بلوط مساوی با شکستن بال پرندگان است [۲]. برای این مردم، آتش بر جانِ زاگرس آتش بر جانِ زندگی است. در واقع زیست زاگرس‌نشینان هم از منظر عدالت اجتماعی در مضیقه ‌است و هم از منظر عدالت زیست‌محیطی که ناظر بر انتفاع عقلانی از مواهب طبیعت و دوری از پیامدهای خارجیِ فعالیت‌های صنعتی و عمرانی در زادبوم است. نمونه‌اش سدسازی‌های گسترده‌ای که هم عرصه‌های طبیعی را غرقِ آب می‌کند و هم نمودهای هویت اجتماعی و تاریخی را، تغییر کاربری اراضی ملی و تصاحب زمین‌ها که مالکیت عمومی را به نفع سود خصوصی باطل می‌کند. این آتش، هم به شکل نمادین و هم از منظرِ مادی سرزمینی سوخته بر جا می‌گذارد. بی‌سرزمینی فرآیندی است برای خلع ید از صاحبان تاریخی سرزمین و از هم گسیختن طبیعت برای فروش و برای دست‌اندازی سوداگرانه. معدن‌کاوی، سدسازی و انتقال آب به فلات مرکزی، اکتشاف نفت و زمین‌خواری در سرزمینی سوخته بدون احساس تعلق، بدون خاطره و بدون ساکنانِ دیرپا سهل‌تر است. و چه بسیارانی که مسامحه‌کارانه یا شاید مشتاقانه به تماشای سوختن زندگانیِ زاگرس نشسته‌اند.

 

همچنین بخوانید:  مهار کردن زن سرکش

تابوتُم دار بَلی و کفَنُم پرّ دال

تا بِیان زیر تابوتُم چارتا تِیَه‌کال

تابوتم را از درخت بلوط و کفنم را از پر عقاب درست کنید (و آنگاه چه خوش است)، چهار دختر سیه‌چشم تابوتم را حمل کنند.

 

*تیتر برگرفته از کتاب «غمنامه‌ای برای یاسمن‌ها» نوشته غاده السمان است.

 

پانویس‌ها

۱- نقش گیاهان اساطیری و مقدس در هنر ساسانی، مهتاب مبینی، آزاده شافعی

۲- تحلیل بن‌مایه‌های اساطیری گیاه و درخت در فرهنگ مردمان کهگیلویه و بویراحمد، محمدرضا شریعتی‌راد، غلامحسین شریفی ولدانی، اسحاق طغیانی

۳- ایسنای ایلام، محمدرسول نجفی، کارشناسی‌ارشد آسیب شناسی جنگل 

۴- ایرنای کهگیلویه و بویراحمد، تیر ۹۸

This Post Has One Comment
  1. نویسنده که دچار غم نامه برای بلوطهای زاگرس است، ظاهرا محیط زیست را هم قومی و قبیله‌ای درک می‌کند. مطبی که در مورد زاینده‌رود سرهم کرده‌اند، ظاهرا هیچ غم‌نامه محیط زیستی برای باتالاق گاوخونی، زاینده‌رود و بیشه‌های نابود شده اصفهان ندارد! مغلطه تاریخی-محیط زیستی با هدف دعوای قومیتی، قرارست چه پیامی جز نزاع قبیله‌ای به خوانندگان ارائه کند؟!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗