skip to Main Content
حیات ما در گرو مراقبت از یکدیگر است
اسلایدر سیاست

گفت‌وگو با نانسی فریزر

حیات ما در گرو مراقبت از یکدیگر است

این‌گونه نیست که مصیبت از در وارد شود و سرمایه‌داری قادر به مقابله با آن نباشد؛ مصیبت خودِ سرمایه‌داری‌ست.

در سال ۲۰۱۶، درست چند ماه قبل از انتخاب دونالد ترامپ، نانسی فریزر استدلال کرد که کشور با یک «بحران مراقبت» روبه‌روست. کار مراقبتی که فریزر در معنای موسع‌اش آن‌را «بازتولید اجتماعی» تعریف می‌کرد، هر چیزی را شامل می‌شد؛ از پرورش فرزندان و مراقبت از دوستان و خانواده تا حفظ پیوندهای اجتماعی که اجتماعات را گردهم می‌آورد. او قاطعانه می‌گفت سیستم سرمایه‌داری از ارزش چنین کارهایی کاسته، هزینه بسیار اندکی بابت آن صرف کرده و چنان بی‌قدر و منزلتش کرده که متعاقبا رسیدگی به آن‌را بیش از پیش دشوار کرده است؛ به‌رغم این حقیقت که زندگی ما هر لحظه در گرو چنین مراقبت‌هایی‌ست.

در دوران شیوع ناخوشی‌های همه‌گیر، سرشت حیاتیِ کار مراقبتی بیش از پیش روشن می‌شود؛ ارزش کارهایی که توسط پرستاران بچه و نظافت‌کنندگان در سایه انجام می‌شده‌اند، در لحظه کنونی ناگهان بر ما رخ می‌نمایاند؛ حال که آنها نمی‌توانند وارد ساختمان‌هایمان شوند و ما سعی می‌کنیم بدون آن زندگی کنیم. هم‌چنین آن زیرساختی که معمولا تحت عنوان «مراقبت» تعریفش نمی‌کنیم، از سیستم آموزش عمومی گرفته تا بقالی‌ها، حالا ارزش خود را بر ما آشکار می‌سازد. پیوندهایی که از وجودشان بی‌خبر بودیم، مثلا همیاری‌های دوسویه‌ای که افراد غریبه پیشکش یکدیگر می‌کردند، اکنون ریسمان نجات ماست. اما به نظر فریزر، هم‌چنان شاهدیم که سیستم حاکم چگونه این کارها را بی‌ارزش کرده است؛ خواه وضعیت متزلزل معلمان و کارگران خانگی را بنگریم، خواه فقدان یک سیستم فراگیر مراقبت از کودکان را که به یاری کارگران بخش‌های حیاتی بشتابد تا در لحظه کنونی سر کار خود حاضر شوند.

فریزر در خانه‌اش در قرنطینه و در انتظار پیک مواد غذایی بود که با او تماس گرفتیم. ما مدت‌ها پیش از فرا رسیدن کرونا درگیر بحران مراقبت بوده‌ایم، و حالا فریزر می‌گوید این بیماری همه‌گیر هم‌چون «آذرخشی»ست که بر تمام ناکامی‌های سیستم سرمایه‌داری نور روشنایی می‌تاباند. ما در مورد مرئی شدن کارهای مراقبتی در این ایام و آنچه می‌توانیم از برهه کنونی بیاموزیم، صحبت کردیم؛ و درباره اینکه پتانسیل شکل‌گیری آینده‌ای هرچه بیشتر فمینیستی و سوسیالیستی در دوران پساکرونا را چطور ارزیابی می‌کند.

 

 

شما می‌گویید که مدتهاست در «بحران مراقبت» به سر می‌بریم. اگر ممکن است در مورد این بحران صحبت کنید و اینکه کرونا چطور به آن دامن زده است.

پیش‌تر گفته‌ام که در جوامع سرمایه‌داری یک سوگیری عمیق وجود دارد؛ علیه تمام جنبه‌های اقتصاد مراقبت که بدون مزدند و اغلب به‌شدت نامرئی. سرمایه مرکز عظیم قدرت در جامعه ماست؛ و گویا این در ژن سرمایه است که سعی کند از پرداخت هزینه‌های کارهای مراقبتیِ کاملا ضروری طفره رود. سرمایه می‌خواهد ثمرات این فعالیت‌ها را ازآن خود کند؛ کارگرانی که متولد می‌شوند، بزرگ می‌شوند و آموزش می‌بینند؛ حیات خانوادگی‌ای که کارگران بتوانند در آن آرمیده و نفسی تازه کنند، پیش از آنکه روز بعد دوباره سر کار برگردند. سرمایه تمامی این منافع را می‌خواهد، بی‌آنکه حاضر باشد پولی برای آن پرداخت کند. جنبه بسیار مهمی از مبارزه طبقاتی در تاریخ سرمایه‌داری بر سر کار مراقبتی بوده و اینکه هزینه‌های آن را چه کسی باید پرداخت کند؟

می‌خواهم بگویم شکل فعلی سرمایه‌داری ما، که بسیاری آن‌را سرمایه‌داری نولیبرال می‌نامند، طوفانی خانمان‌برانداز از این نوع بحران مراقبت است، حتی قبل از کووید ۱۹. سرمایه‌داری از یکسو زنان را به‌عنوان نیروی کار مزدی در ابعادی عظیم به استخدام خود در می‌آورد. نه فقط زنان جوان مجرد، همه زنان را. در عین حال، تمام بخش مالی فشار بسیار زیادی به دولت‌ها وارد می‌کند تا از مصارف اجتماعی خود بکاهند؛ برای برقرار کردن آنچه با حسن تعبیر ریاضت اقتصادی می‌نامند.

بنابراین از زنان انتظار می‌رود ساعت‌های بسیار بیشتری را به کار مزدی اختصاص دهند، در حالی که دولت‌ها مدام از خدمات اجتماعی خود می‌کاهند؛ خدماتی که شاید می‌توانست بخشی از کارهای ضروریِ بر زمین‌مانده را پوشش دهد. در حالی‌که شاهد افزایشی کلان در سودهای سرمایه‌دارانه هستیم، دستمزد واقعی افراد مدام رو به تنزل بوده است؛ یعنی خانوار مجبور است زمان بیشتر و بیشتری را صرف کار مزدی کند تا در نهایت بتواند به درآمدی برسد که صرفا کفاف گذران امور خانواده را بدهد. اگر منظورم را متوجه شده باشید این به معنای کم آوردن زمان است. در چنین شرایطی قرار است چه کسی کارهای مراقبتی بدون مزد را انجام دهد؟ ما مدت‌ها قبل از آمدن ویروس کرونا شاهد این بودیم، شاهد فشاری خردکننده بر تمامیت بخش بازتولید اجتماعی.


در برهه کنونی اوضاع از چه قرار است؟

کرونا به نوعی دارد هزینه‌های گزافی را به ما نشان می‌دهد که متحمل شده‌ایم و دست‌کم برای دهه‌ها روی هم انباشته شده است؛ بهتر است بگوییم صورت‌حساب پرداخت‌نشده‌ی بازتولید اجتماعی. شاهد بنیه و مخارجی بوده‌ایم که در طول دهه‌ها مدام تحلیل رفته است و آن‌را از جمله در عدم سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های بهداشت و سلامت عمومی می‌بینیم که در لحظه کنونی اهمیتی حیاتی دارد. آتش زیر خاکستر یک بحران، حالا از جهتی به نقطه انفجار رسیده است.

 

پیش از لطمات ناشی از کرونا نیز با بحرانی در مراقبت روبرو بودیم؛ چون سرمایه‌گذاری در بازتولید اجتماعی اندک بود و انرژی‌ها و منابع و ظرفیت‌های انسانی هرچه بیشتر به سمت بخش‌های سودآور سوق داده شد. می‌خواهم بگویم ویروس کرونا در عصر نئولیبرالیسم، آموزه‌ایست که بی بر و برگشت ما را ملزم می‌کند جامعه را به طریقی فمینیستی و سوسیالیستی از نو سازماندهی کنیم. کرونا معنایی تازه به ایده سرمایه‌داری مصیبت‌بار می‌بخشد؛ این‌گونه نیست که مصیبت از در وارد شود و سرمایه‌داری قادر به مقابله با آن نباشد؛ مصیبت خودِ سرمایه‌داری‌ست.


کار مراقبتی در نظام سرمایه‌داری با نامرئی بودنش تعریف می‌شود. حالا که ویروس کرونا همه را مجبور به انزوای اجتماعی کرده است، کودکان از مدرسه به خانه بازگشته‌اند، کارگران خانگی نمی‌توانند به سر کار بیایند و خانواده‌ها در خانه می‌مانند، همه باید وظایف مراقبتی را بر عهده بگیرند. گمان می‌کنید در برهه کنونی کار مراقبتی بیش از هر زمان دیگری مقابل دیدگان ماست؟

همچنین بخوانید:  اعتراض پرستاران گیلان به قراردادهای ۸۹ روزه

بله موافقم. یا حداقل می‌شود گفت مقدار زیادی از آن قابل‌مشاهده شده است. این شرایط، زندگی اندرونی افراد و آنچه برای تداوم امورات خانوادگی لازم است را در مرکز توجه قرار داده است. در نظر، کسانی که در خانه می‌مانند وقت دارند تا به کارهای مراقبتی درون خانه بپردازند. اما از طرف دیگر، آنها مسئولیت‌های کاملا جدیدی دارند؛ ضدعفونی کردن همه چیز، رسیدگی به درس و مشق بچه‌ها یا سر و کله زدن با کودکان که در شرایط عادی در خانه نیستند. بسیاری افراد از خانه کار می‌کنند و در واقع چند کار دشوار را هم‌زمان پیش می‌برند. به تمام اینها سطح استرسی که همه افراد تحت آن قرار دارند را اضافه کنید، از جمله زندگی کردن در یک مکان محدود با افرادی که عادت نداشته‌اید ۲۴ ساعته با آنها وقت بگذرانید و تمام دلواپسی‌های دیگر که آنها نیز بخشی از کارهای مراقبتی هستند.

نکته دیگر در مورد کار مراقبتی این است که ما نباید آن‌را فقط به‌عنوان یک ترم خانوادگی و مربوط به امور خانگی تعریف کنیم. کل نظام سلامت و بهداشت عمومی نیز بخشی از مراقبت است. در واقع این نظام سلامت است که در مرکز توجه قرار دارد و اینکه چطور اجازه داده شد با عدم سرمایه‌گذاری کافی، این عرصه رو به زوال نهد. بنابراین من کار مراقبتی را به‌شکلی گسترده‌تر تعریف می‌کنم؛ کار مراقبتی صرفا رخت شستن و این‌جور کارها نیست؛ بلکه شامل آموزش، بهداشت و همه وظایفی می‌شود که برخی از آنها خارج از خانه و معمولا توسط کارمندان دولتی انجام می‌شود.

بخش بهداشت و سلامت شاهد یک نوع مرئی شدن تازه است، از این حیث که ما درباره خدمات بهداشتی به دقت فکر می‌کنیم. پیش‌تر به این فکر کرده‌ایم که چه کسی بیمه دارد و چه کسی ندارد، چه کسی می‌تواند به پزشک مراجعه کند و چه کسی نمی‌تواند، چه کسی به سقط جنین دسترسی دارد و چه کسی ندارد. اما اکنون نگاه‌مان به وجه زیرساختی آن است که شامل بیمارستان‌ها، درمانگاه‌ها، تجهیزات محافظت شخصی و دستگاه‌های تنفس مصنوعی می‌شود. همه اینها بخشی از آن زیرساخت مادی‌ست که مراقبت را امکان‌پذیر می‌سازد. بنابراین ماجرا صرفا به افرادی محدود نمی‌شود که معمولا آنها را بجاآورندگان کارهای مراقبتی می‌دانیم؛ بلکه تمام کسانی را دربرمی‌گیرد که زنجیره تأمین را حفظ می‌کنند یا موجب ورشکستگی آن می‌شوند.

اکنون کار مراقبتی مرئی شده است، اما فقط این نیست؛ گمان می‌کنم ما شروع کرده‌ایم به درک اینکه تولید و بازتولید آن‌چنان در هم تنیده‌اند که بدون این زیرساخت‌های مادی امکان مراقبت وجود ندارد؛ و به همان میزان که این زیرساخت بر پایه یک سیستمِ تولیدِ سودمحور سازمان‌دهی شده است، ما شاهد انواع نابخردی‌های فاحشی هستیم که در ایام نیاز به مراقبت، موجب فروپاشی زنجیره تامین می‌شود. این مهم‌ترین بینشی است که من از کل این وضعیت به‌دست آورده‌ام. ما فمینیست‌های سوسیالیست به‌شکلی ویژه آن‌قدر در مورد اهمیت مراقبت گفته‌ایم و می‌گوییم که ممکن است برای دیگران خسته‌کننده شود. حق با شماست، این مساله دارد مثل روز روشن می‌شود. اما فکر می‌کنم ما اکنون سوی دیگر ماجرا را درک می‌کنیم؛ اینکه نه تنها سیستم تولید به کار مراقبتی وابسته است، بلکه کار مراقبتی نیز به سیستم تولید وابستگی دارد. در برهه کنونی، این یکی از تنگناها و نابخردی‌های اساسی‌ است و می‌بینیم چطور تمام اینها دارد تحت یک سیستم سرمایه‌داری مبتنی بر سود کار می‌کند.


و این فراتر از مراقبت‌های بهداشتی است.

دقیقا. اینکه در لحظه فعلی سیستم تامین مواد غذایی را سرپا و به دور از آلودگی نگه داریم و اینکه کار چه کسی ضروری است و کار چه کسی ضروری نیست؛ تمام اینها واقعا فریادی‌ست که یک تحلیل فمینیستی سوسیالیستی فوری را می‌طلبد.


در حال حاضر برخی از ایالت‌ها کارگران فروشگاه‌های مواد غذایی را به‌عنوان کارگرانی به شمار آورده‌اند که کارشان ضروری‌ست و به آنها خدمات مراقبت رایگان از کودکان ارائه می‌دهند. حال که ناگهان کار آنها ارزشمند قلمداد شده، نیاز به مراقبت از آنها نیز مهم دانسته شده است، مثلا مراقبت از کودکان‌شان یا مراقبت از سلامت آنها. این چه چیزی درباره مراقبت تحت نظام سرمایه‌داری به ما می‌گوید؟

در اینجا درس‌های زیادی برای آموختن وجود دارد؛ با کاربست‌پذیری خیلی گسترده‌تر نسبت به این مورد خاص که در حال حاضر مورد توجه قرار گرفته است. شما یک مثال خاص در مورد کارگران فروشگاه‌های مواد غذایی زدید؛ در شرایط شیوع کرونا هر کسی درک می‌کند که چرا کار آنها تا این اندازه حیاتی‌ست و چرا ما باید هر کاری که لازم باشد انجام دهیم تا مطمئن شویم که آنها می‌توانند به کار خود ادامه دهند، از جمله مراقبت از کودکان‌شان و غیره. این مساله در یک لحظه آشکار شده و درک روشنی به‌دست داده است. سوال کلیدی این است که چگونه می‌توانیم این لحظه روشنایی را بر گستره‌ای وسیع‌تر بتابانیم؟

پس از پشت سر گذاشتن مصیبت کرونا چه کار خواهیم کرد؟ آیا می‌خواهیم آنچه آموخته‌ایم را در راستای تحولات مهم اجتماعی به کار گیریم؟ منظورم اینست که چرا برخی افراد مشغول کارهایی هستند که انجام‌شان ضرورتی ندارد؟ اصلا چرا کار غیرضروری داشته باشیم؟ چرا فقط اوقات فراغت نداشته باشیم؟ چرا طرحی نداریم که بنابر آن مردم فقط کارهایی را انجام دهند که ضرورت دارد؟ و بنابراین چرا در لحظه کنونی، مراقبت از کودکان دیگر بی‌قدر و منزلت و چیزی بدیهی و در دسترس همگان دانسته نمی‌شود؟

اینها نمونه‌هایی‌ست از درس‌هایی که می‌توان آموخت و البته چپ‌گرایان زیادی هستند که اینجا و آنجا گهگاهی از این ایده‌های بی‌شرمانه رادیکال و غیر ارتدوکس استقبال کرده‌اند. برنی سندرز هم در میان این دسته افراد جای می‌گیرد. در لحظه کنونی، گوش‌های شنوای بیشتری برای این افراد وجود دارد. بحران مردم را وامی‌دارد که خارج از قواعد مرسوم بیندیشند و به تخیل‌شان پر و بال دهند. نمی‌توان همان یاوه‌های قدیمی را دوباره به زبان آورد که به‌وضوح بسیار عبث و زیان‌بارند. پس در چنین مواقعی، می‌توان شنونده‌های بیشتری برای ایده‌های بسیار رادیکال داشت. این عالی است. بنابراین در پاسخ به موقعیت فعلی، مهم است که همه ما گامی فراتر نهیم، با هم فکر کنیم و سعی کنیم نوعی تصور از جامعه‌ای دگرگون را بپرورانیم؛ راهی نو برای پشت سر نهادن این بحران و سر برآوردن در موقعیتی تازه. ما به مجموعه‌ای از استراتژی‌ها نیاز داریم تا بدانیم چگونه اقشار گسترده‌تری را متقاعد کنیم که این همان مسیری است که باید در آن گام برداریم.


در صحبت از ادراکات جدیدی که پدید آمده، می‌توان اشاره کرد که در وضعیت شیوع کرونا برخی از افراد از خانواده هسته‌ای خود دورند و به همسایگان، دوستان و کمک‌های متقابل غریبه‌ها متکی‌اند. به نظر شما آیا در این لحظه می‌توان به بازتعریف مراقبت پرداخت؟ به‌عنوان چیزی که ضرورتا به واحد خانواده گره نخورده و فرای معیارهای بازار، ارزشمند است.

همچنین بخوانید:  حق هواداری در مظان وهم فاشیسم

فکر می‌کنم واقعیت- قبل، حین و احتمالا بعد از کرونا- این است که مراقبت هرگز در یک چهاردیواری شخصی محبوس نبوده است. مراقبت هیچ‌گاه وضعیتی منحصر به خانواده نبوده است. اما مردم در تصوراتشان، همیشه به خانه و مادر و زن خانه‌دار فکر می‌کنند. قویا گمان می‌کنم این یک آذرخش دیگر است که هم‌چون کرونا بر افلاک نور روشنایی تابانده و آن‌را بر ما آشکار می‌سازد؛ و ما را فرامی‌خواند که به کسانی که دور و برمان هستند اتکا کنیم. چنین چیزی می‌تواند روابط را قالب‌ریزی کند حتی اگر صرفا از دریچه یک پنجره باشد، هم‌چون این زن که مواد غذایی‌ام را به دستم می‌رساند.

این شبکه‌های وابستگی متقابل حقیقتا می‌توانند به افراد احساس هم‌پیوندی بسیار بیشتری بدهند؛ تو گویی سرنوشت‌شان بهم گره خورده است. این سوال که آیا شما فاصله اجتماعی را رعایت می‌کنید یا نه، نوعی آزمون برای سنجش آن است. خواهی نخواهی متوجه خواهید شد که نمی‌توانید از سلامت خود یا اعضای خانواده‌تان مراقبت کنید، بی‌آنکه هم‌زمان مراقب دیگران باشید. دوباره اشاره کنم، پیوند میان سلامت عمومی و سلامت فردی آن‌چنان روشن می‌شود که به‌طور عادی در زندگی روزمره مشخص نیست. چنین چیزی برآمده از سرشتِ بیماری‌های همه‌گیر است.

انگیزش افراد در چنین شرایطی رو به سوی همبستگی گسترده‌تر دارد، اما از طرف دیگر شاهد نوعی گرایش به بقا نیز هستیم. لازم است دریابیم که چگونه ممکن است به جای کالیفرنیا، این نیویورک باشد که به دستگاه‌های تنفس مصنوعی دست می‌یابد. در سطحی کوچک‌تر و فردی نیز هم‌چون چیزی در جریان است- (افراد از خود می‌پرسند) چطور مطمئن باشم که می‌توانم برای خودم دستمال توالت و ماسک تهیه ‌کنم. هر دو اینها در آنِ واحد در جریانند. بنابراین، مسئله اینست که چگونه می‌توانیم انگیزش‌های بهتری که دارند جوانه می‌زنند را بگیریم و بر آنها نور بتابانیم؟ ما باید نشان دهیم که (هر کدام از) اینها احتمالا رهسپار کدامین مسیرند؛ و نشان دهیم چرا اَشکالی از بقا که محدودکننده و مبتنی بر محافظت شخصی‌اند، عقلانی نیستند.

 

کلیو چانگ که این مصاحبه را با فریزر برای سایت VICE انجام داده، روزنامه‌نگار مستقل ساکن نیویورک است.  او در اتحادیه ملی نویسندگان در آمریکا پروژه‌ای برای همبستگی نویسندگان مستقل را دنبال می‌کند.

نانسی فریزر فمینیست و اهل آمریکا متولد ۱۹۴۷ است. مطالعات و پژوهش‌های او در حوزه فلسفه سیاسی و نظریه انتقادی دسته‌بندی می‌شوند.

فرزانه جلالی‌فر متولد ۱۳۶۸ در تهران است. علایق مطالعاتی او کار بازتولیدی، کار خانگی و کار مراقبتی است.

0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗