نیاز فوری ما دیدن جنگ است
خاورمیانه و ژورنالیستها و اکتیویستهایش، نیاز دارند تا به جنگ بپردازند. تا در مورد سلاحها بدانند و از بطن صدای کرکننده شلیکها داستانهای رقتبار جنگیدن را، و بیکفایتی جنگ سالاران را روایت کنند. جنگ بزرگترین محنت خاورمیانه است.
«حرکت آرام یک امپراتوری به سوی مرگ، در جلوی صفوف به کام مرگ فرو میرفتند در حالی که از پشت صفوف به جلو هل داده میشدند». اسکار فیتزجرالد در کتاب معروف خود «لطیف است شب» برخورد بریتانیا با جنگ جهانی اول را اینگونه توصیف میکند. سربازان ماهها در خندقهای متعفن و به دور از بهداشت، غذای خوب، تا زانو در گل، آب باران و فاضلاب یک به یک با ترکش یا گلوله تک تیراندازها میمردند تا زمانی که فرمان حمله فرا برسد. در زمان حمله از نردبان خندقها بالا میرفتند، دستور داشتند تا آرام و منضبط راه بروند، در برابرشان تیربارهای آلمانی، مانند داسی که علفهارا درو میکند، صف به صف سربازان را نقش زمین میکرد.
جنگ جهانی اول زادگاه صلح بود. در این جنگ بود که برای اولینبار مردم شهرها، صدها کیلومتر دورتر از خطوط نبرد، به وسلیه قحطی، بمبارانها و بازگشت مجروحان و کشتهشدگان با چهره واقعی جنگ آشنا شدند. در این جنگ بود که برای اولین بار سیاستمداران فهمیدند که جنگهای آینده با اقتصاد قدرتمند، متقاعد کردن تودههای مردم در داخل کشور و یک روند متداوم پیشروی فتح خواهند شد، نه با داستانهای قهرمانانه، یا ابرقهرمانهای تنومند. در پایان جنگ شعارها محو شده بودند، پیروزیها دیگر افتخارآمیز نبودند، چهره جنگ برای همیشه کریه شده بود.
آنچه که باعث این تحول شگرف شد، تغییر در صحنه نبرد یا طرفهای درگیر نبود، اروپا صدها سال بود که در آتش جنگ میسوخت. سبعیت و وحشیگری جنگ جهانی اول به مراتب کمتر از جنگ های پیشین بود که در آنها مردان بجای شلیک از فواصل دور، با شمشیر و سر نیزه امعا و احشا یک دیگر را به زمین نبرد میریختند. آنچه تغییر کرده بود آگاهی بود. خبرها به وسیله تکنولوژیهای جدید مانند تلفن به سرعت به شهرها میرسید، روزنامهها در تیراژ بالا چاپ میشدند و به سرعت در تمام کشور پخش میشدند. خبرنگار جنگی زاده شده بود.
در شروع جنگ جهانی اول، خبرنگاران چهار روزنامه معتبر بریتانیایی در جبههها حضور داشتند. فرمانده کل نیروهای بریتانیا، لُرد کیچنِر، با علم به توانایی ویرانکننده اخبار در خانه، حضور خبرنگارها در صحنه نبرد را ممنوع اعلام کرد. فلیپ گیبز در جبهه ایپ در بلژیک دستگیر شد و به انگلستان فرستاده شد. به او صریحا اخطار دادند که بازگشت به جبهه جنگ مساوی با تیرباران خواهد بود. یک سال بعد از شروع جنگ در پائیز ۱۹۱۵، تئودور روزولت رئیس جمهور امریکا به دولت انگلستان اطلاع داد که منع حضور خبرنگاران در جبهههای نبرد به تلاشها برای ورود امریکا به جنگ و حمایت از متفقین اروپایی لطمه میزند.
در نهایت کیچنر با اعزام پنج خبرنگار «معتبر» به جبهههای نبرد موافقت کرد اما با این حال سانسور بسیار شدید گزارشها و دیکته سرخط خبرها از سوی نیروهای نظامی به خبرنگاران ادامه داشت. خبرنگاران به ناچار با محدودیتهای وضع شده بر گزارش جنگ موافقت کردند. آنها نباید با نوشتن از چهره کریه جنگ، جوانان بریتانیایی را از ملحق شدن به جبههها باز میداشتند. آنها نباید از شکستها گزارش میدادند. آنها نباید از آلمانها چهرهای بجز وحشیهای خونخوار ترسیم میکردند. تابستان ۱۹۱۶، دوسال بعد از شروع جنگ، یک عملیات مهم نیروهای بریتانیایی به بدترین فاجعه نظامی در تاریخ امپراطوری تبدیل شده بود.
۲۴ ساعت بعد از شروع نبرد «سام» نیروهای انگلیسی ۵۷ هزار نفر تلفات داده بودند، در پایان عملیات این تلفات به حدود نیم میلیون نفر رسیده بود. در زمان اجرای عملیات خبرنگاران دستور داشتند این فاجعه بزرگ را به صورت یک پیروزی قهرمانانه تصویر کنند. اما اخلاق و اصول خبرنگاری هجو چنین فاجعهای را بر نمیتابید. سرهنگ رپینگتون، یکی از خبرنگاران معتبر که به صحنه نبرد فرستاده شده بود توسط رابطهای خود در ارتش فرانسه دریافت که یکی از علل اصلی شکست عملیات سام استفاده از گلولههای نامناسب توپخانه بوده است. گزارش رپینگتون در چند مرحله در نشریه تایم به چاپ رسید و در نهایت روزنامه دیلی میل در یک ستون کوچک مقالهای با عنوان «گاف گلولهها: اشتباه بزرگ لرد کیچنر» به عنوان تیر آخر به چاپ رساند.
پسلرزههای این مقالات غیرقابل باور بودند. مردم برای اولینبار می دیدند که یک اشتباه سیاسی موجب هدر رفتن جان سربازانشان شده است. بعد از چند ماه دولت ساختار تامین جبههها را عوض کرد و درنهایت دولت جدید و کابینه جنگ جدیدی روی کار آمد. اما هنر خبرنگاران در جنگ جهانی اول بیش از گزارشهای تحقیقی بود. استفاده از ابزارهای مختلف مانند اشعار، تصاویر و حتی طنز قدرتی مظاعف برای تثبیت حقایق جنگ به وجود آورده بود.
آلبرت ویلیامز یک خبرنگار امریکایی در بلژیک، در سال ۱۹۱۴ به دنبال یک عکس یادگاری از مناطق جنگی برای به خانه بردن بود. بعد از رد کردن چند پس زمینه مختلف، یکی از دوستانش که روز گذشته شاهد یک صحنه اعدام بود پیشنهاد داد تا با چند سرباز بلژیکی، یک صحنه اعدام را بازسازی کنند. این عکس یک هفته بعد در روزنامه دیلی میرور با عنوان «بلژیکی ها جواب کوتاهی برای موشهای جاسوس قیصر دارند» به چاپ رسید. یک صحنه معلق، یک لحظه بین مرگ و زندگیِ کسی که رو به دوربین بود، در عین بیتوجهی جوخه اعدام که پشت به تصویر بودند، بار هنری سنگینی داشت. این عکس دریچهای برای بحث در مورد یکی از تاریکترین وجهههای جنگ گشود. اعدام سربازان خصوصا به دلیل سرپیچی از دستور، صحنه وحشتناکی بود.
فرد اعدامی عمدتا در راه چوبه اعدام ضجه میزد و تقاضای عفو میکرد و ناخن به زمین میکشید تا مانع از رفتن به سمت مرگ حتمی شود. در آخرین لحظات به علت ترس شدید کنترل ادرار و یا مدفوع خود را از دست میداد و در حالتی رقتانگیز میمرد. در بسیاری مواقع اعدامی حتی نمیتوانست روی پای خود بایستد و باید بجای چوبه اعدام به یک صندلی قل و زنجیر میشد. در آن سوی صحنه، جوخه اعدام که متشکل از سربازان عادی بودند، بین باقی یگانها به صورت جلادهای بیرحم تصویر میشدند. واقعیت این بود که سرفرماندهی نیروهای نظامی از ترفندهای مختلفی برای متقاعد کردن اعضای جوخه اعدام استفاده میکرد. خوراندن مشروبات الکلی به دلیل فشار بالای روانی عموما کارساز نبود، در عوض به جوخه اعدام گفته میشد که بعضی از تفنگها پر نیستند، در نتیجه معلوم نمیشود که عمل چه کسی موجب قتل اعدامی خواهد شد.
اروپا دیروز درگیر جنگ بود. خاورمیانه امروز درگیر جنگ است. تفاوت خاورمیانه و اروپا در عدم توانایی نگاه واقعگرایانه به جنگ و خشونت است.
نمونه انگلستان نشان داد که حتی زیر تهدید اعدام هم راهی برای بازگو کردن حقیقت وجود دارد، اما در مورد خبرگزاریهای پرمخاطب خاورمیانه این اراده حتی در رسانههای برخوردار از آزادی نیز دیده نمیشود. گزارش از میدان نبرد بجای گزارشهای زهردار که با استفاده از تکنیکهای هنری یک داستان پیچیده ارائه میدهند، رفع تکلیفهای خستهکنندهای هستند که در بهترین حالت از گزارشگر یک «سلبریتی» میسازند.
یک نمونه بارز از این عملکرد، گزارشهای اخیر شبکه بیبیسی فارسی از فلوجه است. در تمام گزارشها دوربین بجای تمرکز بر روی سربازان، روی زبان بدن مجری تمرکز میکند و بجای هویتسازی از جنگ از خبرنگار هویت میسازد. سناریوهای طراحی شده برای گزارشها عملا تکرار سناریوهایی هستند که خبرگزاری امریکایی وایس چند ماه پیش از آن در مورد نحوه پیشرفت نبرد ارائه داده بود.
سوال اصلی در هنگام تهیه گزارش بیبیسی این بود که نیروهایی که بعد از فتح شهر تامین امنیت آن را بر عهده خواهند گرفت قابل اعتماد هستند یا دوباره موجب ظهور داعش در منطقه میشوند. خبرنگار با ارائه نماهای بیشتر از خود در ژستهای مختلف بدون کوچکترین اشارهای از کنار این نکات مهم عبور میکند و به القای نکاتی میپردازد که به طور کلی فاقد صحت هستند. برای مثال در یک گزارش ادعا میشود که نیروهای ائتلاف بینالمللی اهداف در شهر را بمباران نمیکنند و در این حالیست که ائتلاف بینالمللی به طور مرتب تصاویری از بمباران اهداف در فلوجه را، در همین زمان منتشر میسازد.
خاورمیانه و ژورنالیستها و اکتیویستهایش، نیاز دارند تا به جنگ بپردازند. تا در مورد سلاحها بدانند و از بطن صدای کرکننده شلیکها داستانهای رقتبار جنگیدن را، و بیکفایتی جنگ سالاران را روایت کنند. جنگ بزرگترین محنت خاورمیانه است. کسانی که از جنگ ساده میگذرند، صلاحیت اخلاقی پرداختن به حقوق حیوانات، آزادی دگرباشان جنسی و غیره را از دست خواهند داد. ایران در قلب خاورمیانه از یک آرامش نسبی و موقت برخوردار است. ما به دیدن جنگ نیاز داریم. نه به قهرمانپروری از جنگجویان، ما به دیدن چهره واقعی جنگ، حس کردن ذره ذره محنت نکبتبار جنگ، به دیدن خودکامگی و طغیان جنگمدارن نیاز داریم. قبل از آنکه دیر شود.