قیام علیه اهرام
در آن سوی این اهرام مدرن، این پتروشیمیها و شهرکهای زیبا در ماهشهر (و البته دیگر شهرهای نفتی)، کوخها و دخمههایی هستند که در آن مردمی بر تلی از «فقر مطلق» و بدبختی و بیچارگی تمام زندگی میکنند.
این روزها همه جا خبر از ماجرای ماهشهر است. مقصود این متن شرح ماوقع این اعتراضات نیست چرا که بسیاری از هر دو طرف درگیر ماجرا را روایت کردهاند. این متن درباره زمینهها و عواملی است که در پس اعتراض های اخیر ماهشهر وجود دارد؛ درباره آتش زیر خاکستری است که بنزینی بر آن ریخته شد و شعلهور شد. این مطلب درباره آن آتش زیر خاکستر است. ریشههای وقایع اخیر، فراتر از آخرین حلقه این زنجیره رخدادها- که امروز میبینیم- واکاوی شده است. به تفصیل توضیح دادهام که منظور از اهرام چیست و چرا این رخداد در معشور را باید قیامی بر اهرام دانست.
اجازه دهید از عکسهای زیر شروع کنیم: تصاویری از پتروشیمیهای ماهشهر هستند. به زیباییهای آنها نگاه کنید. خیرهکننده است. نشانی است از عظمت و پیشرفت. ماهشهر را در گوگل و یوتیوب که جستجو کنید، این آثار تمدنی زیبا برایتان خواهند آمد. «صنعت نفت مدرن ایران» که نور آن چشمهای شما را خیره میسازد. در کنار این پتروشیمی مناطقی هستند که برای کارکنان این مجموعهها برپاشده است. آنان نیز زیبا هستند. نور چراغهای پتروشیمیها و این مناطق شیک و مدرن در شب، همانند این عکس، آیندهای پر امید و مدرن را به تصویر میکشند.
این تصویر پرامید و مدرن البته که ذاتی نیست. ریشه آن در شباهت بیبدیل آن است به تمدن مدرن در غرب. همین شباهتهای بینظیر این تصاویر به «غرب» و «صنعت مدرن» است که آنها را «زیبا»، باورپذیر و چشمنواز میکند. اگر قله مطلوب، این نوع «تمدنسازی» است، این تصویر نشان میدهد که ما توانستهایم در گوشهای از مملکت این «تمدن» را بازآفرینی کنیم. چه چیزی بهتر از این بازآفرینی! چه چیزی پرعظمتتر از این نزدیک شدن به مصدر تمدن و شکوه و پیشرفت. اگر مهندس نفت هستید خوشحالید و اگر از مدیران اجرایی و مقامات دلخوش به این عظمت سازندگی و این مدرنیزاسیون. و اگر ساکن این مجموعهها هستید که بهتر. شانس زندگی در خانههای تمیز، شیک و عصر مدرن را دارید و سعادت قدم زدن در پارک و غذا خوردن در رستورانهای ویژه. نور و شعلههای رنگین نیز شب شما را زیبا و خوشایند و مدرن میسازند.
حفظ این تصویر زیبا و مدرن اما به شرطی ممکن است که نگاهی به اطراف و حاشیه این تصویر نکنید. به محض آنکه نقطه زوم را آنطرفتر بگیرید و المانهایی از سرزمینهای حاشیه و اطراف آن را به تصویر اضافه کنید، به ناگاه تمامی آن تصویر زیبا فرو میریزد. به عبارتی، تنها زمانی میتوانید خیره زیباییهای این اهرام جدید تمدنی شوید که سنگهای پراکنده اطراف آن را نبینید. این همان جایی است که شریعتی خوب برای ما توضیح میدهد. شریعتی که به مصر سفر کرده بود، پس از آنکه مبهوت زیباییهای اهرام میشود، نگاهی به اطراف میکند! او خود را محدود به آن اهرام و شگفتی آنها نمیکند و همین باعث میشود تا او آن جهان دیگر را نیز ببیند: سنگهایی که پراکنده بر زمین ریختهاند، دخمههایی که در اطراف اهرام هستند. شریعتی آن لحظه را اینگونه شرح میدهد:
«گفتم میخواهم بروم آنجا! راهنما به من گفت: جایی دیدنی نیست، سنگهایی است به هم ریخته و بعد هم دخمهایست که جنازههای صدها هزار برده را توی این دخمه میریختند و فرعون دستور داده بود که این دخمه نزدیک همین اهرام باشد، که همانطور که زنده اینها، در زندگی نگاهبان خانهها و قصرهای ما بوده همانطور نیز ارواح آنان نیز در پیرامون گورهای ما نگهبان شکوه و عظمت ما باشد. به راهنما گفتم: تو برو دیگر نمیخواهد آنجا بیایی، کمک نمیخواهم و رفتم کنار همین دخمهها و اینجا نشستم و دیدم چه رابطه خویشاوندی نزدیکی میان من و این کسانی که در این دخمه مدفونند هست».
این همان کاری است که تک تک ما در هنگام مواجه با یک اثر «درخشان تمدنی» میتوانیم انجام دهیم تا بتوانیم قدمی از مرزهای شناختی که برای ما برپاساختهاند بگذریم و به آن جهان دیگر وارد شویم. نگاهی به اطراف بیندازیم و به دنبال آن دخمهها و سیاهچالههایی برویم که مخفی نگه داشتهشدهاند تا عظمت آن تصویر حفظ شود. این را فرانتس فانون که در الجزایر به عنوان پزشک همراه ارتش فرانسه بود نیز انجام داد و پس از آن بود که او توانست ببیند که «جهان متمدن فرانسوی» چه جهنمی برای مردم الجزایر ساخته است.
آری، در کنار این اهرام مدرن، این پتروشیمیها و شهرکهای زیبا، که همچون کاخهایی خیرهکننده برپا شدهاند، کوخها و دخمههایی هستند که ممکن است با مردم آن رابطه خویشاوندی نزدیکی حس کنیم. کوخها و دخمههایی که به سرعت آن «جاذبههای توریستی» را از بین میبرد و چهره دیگر این اهرام مدرن را عریان میسازند.
در آن سوی این اهرام مدرن، در ماهشهر (و البته دیگر شهرهای نفتی)، کوخها و دخمههایی هستند که در آن مردمی بر تلی از «فقر مطلق» و بدبختی و بیچارگی تمام زندگی میکنند. فقری که تا به چشم نبینید باور نمیکنید. مردمی که در فاصله چند متری این اهرام هستند و نصیبشان از این اهرام تنها دود است و سم است و حسرت.
در خوانش همزمان اهرام و دخمههاست که میتوانید به فهمی مجدد از سیاهچالههای عصر جدید برسید و وجود این کوخها و دخمهها است که معنایی نو از این اهرام به ما خواهند داد.
و البته تنها هنگامی که میان این کوخها و دخمهها قدم میزنید، میتوانید خصلت استعماری و ستمگری عریان آن اهرام را ببینید. این روایتهای دخمهنشینان است که روایت پیشرفت و مدرنیته را بر زمین میکوبد و این روایتهای این دخمهنشینان است که جغرافیای این اهرام را بهدرستی برای ما ترسیم میکند. اهرامی که بر گرده کارگران بناشدهاند و بر سرزمینی غصبشده از مردم بومی.
آنچه در روزهای گذشته در ماهشهر رخ داد، آن جریان نیزار، و آن اعترضات، خیزش این دخمهها بود بر علیه این اهرام. اگر ماجرا را اینگونه نگاه نکنیم، آنگاه محکوم هستیم که مانند بنزینی که به آتش میرود، با اولین روزهایی که خورشید دوباره طلوع میکند، خاطره و روایت این محذوفان و این دوزخیان روی زمین را به فراموشی بسپاریم. اگر این ویژگی استعماری و نابودگرایانه این اهرام را نبینیم و نگاه خود را تنها معطوف به آخرین حلقه زنجیر ظلم و نابرابری و کشتار معطوف کنیم، آنگاه تنها کاری که کردهایم مخفی کردن و نقاب زدن به صورت آنانی است که با نامهای زیبایی چون سازندگی و مدرنیته و توسعه این جهنمها را آفریدند.
برای اینکه دقیقتر به شما بگویم که در ماهشهر و البته دیگر شهرهای نفتی چه گذشته است، اجازه دهید از مثالی بگویم که با آن آشنایی دارم و از نزدیک مطالعه کردهام. از عسلویه، از زخمی دیگر و از جهنمی که البته به قول یکی از کارگرانش «جهنم نیست، انتهای جهنم است». اجازه دهید از روزهای اول برپایی این اهرام بگویم.
در عسلویه، با یکی از اعضای شورای شهر که صحبت میکردیم، از «پروژه خرید زمین» آغاز کرد. از زمانی که نفتیها میدانستند که اینجا قرار است پروژههای عظیم گاز اجرا شود و مردم بومی منطقه بیخبر بودند:
«قبل از آنکه ما بفهمیم که قرار است عسلویه، «پارس جنوبی» شود، دلالها آمدند و زمینهای ما را خریدند، قبل از آنکه بدانیم اینجا گازی کشف شده است یا صنعتی در راه است. دلالها آمدند و هر چه زمین کشاورزی بود را به قیمت بخس از ما خریدند. بهخاطر اینکه مردم را ترغیب کنند، کمی بیش از قیمت روز پرداخت میکردند. آنها میدانستند که قیمت این زمینها میلیاردی شده است و مردم به هزار تومان و ده هزار تومان میاندیشیدند».
مردم عسلویه هم صحبت اعضای شورای شهر را تایید میکردند. از کلاه گشادی که دلالها و واسطهها بر سرشان گذاشتند میگفتند. دلالهایی که زمینهای کشاورزی مردم بومی را رایگان خریدند و تنها چند ماه بعد به قیمتهای نجومی و میلیاردی به وزارت نفت فروختند. تنها زمانی که ماشینهای شرکت نفت سروکلهشان پیدا شد و گزارش از قیمتهای میلیاردی زمین به گوش مردم رسید، مردم بومی متوجه شدند که چه کلاه گشادی بر سرشان رفته است. اینگونه بود که سرزمینهای مردم بومی باز غصب شدند و دلالانی باز بر ثروتشان افزودند و مدیرانی که خود را ساختند و بار خود را بستند و مردمی را بیخانمان کردند.
داستان غمانگیز بنای اهرام جدید به غصب زمین خاتمه نیافت. پس از غضب زمین، برای «امنیت» سر و کله نیروهای امنیتی و سپاه پیدا شد. حفظ این اهرام امنیت میخواست. اولین تبعات این امنیت، سلب کردن حق ماهیگیری مردم بود:
«ما اینجا ماهیگیری میکردیم و لنج داشتیم. گفتیم زمینهایمان را گرفتند، به درک. میتوانیم با ماهیگیری و لنجهایمان زندگی را بگذرانیم و فردا روزی که این صنعت آمد، میتوانیم در آنجا مشغول کار شویم. مدتی یا ماهی میگرفتیم یا از آن سوی آبها جنس میآوردیم. اما نامردها آنرا نیز از ما گرفتند».
با قصد محقق کردن امنیت، سپاه فعالیت لنجها را ممنوع کردند. آنها نه میتوانستند از آن سوی آب جنسی بیاروند و نه حتی ماهی بگیرند:
«بخشی از کار مردم قاچاق بود. دروغ چرا! میرفتند با لنج از دبی جنس میآوردند. سپاه آمد و برای «امنیت» آن را نیز بر مردم بست».
کسی که این حرف ها را میزد، بعد با انگشت به سمت اسکلهای اشاره میکند و میگوید: «اما خودشان آن اسکلهها را برای خودشان راه انداختهاند».
شاید تصور کنید که این مردم بومی توانستند در این اهرام نفتی مشغول به کار شوند! نه عزیز! مردم بومی را در این پروژهها نیز به کار نگرفتند. حتی بهعنوان راننده و نگهبان و هنگامی که از یکی از مدیران پرسیدیم که چرا مردم بومی را حتی بهعنوان راننده استخدام نمیکنید، پاسخ این بود:
«اینها روستایی هستند. مهندس من که از تهران و شیراز میآید نمیتواند در کنار آنها بنشیند. آنها حتی فارسی صحبت نمیکنند. اکثر آنها سنی هستند و عذرخواهی میکنم داخل ماشینهای آنان بو میدهد. حتی نظافت شخصی را رعایت نمیکنند».
و آن مدیر نیروی انسانی ادامه میدهد: «اگر شهریت داشتند، میشد کاری کرد. مجبور نبودیم که از بیرجند و بجنورد راننده بیاوریم اینجا و از اینها استخدام میکردیم».
فاجعه البته باز عمیقتر از این حرفهاست. شاید بپرسید پس آنان اکنون چه میکنند؟ هیچ. در فقر مطلق. در حاشیه این اهرام زندگی میکنند. عدهای بنزین به مهندسان این پروژهها میفروشند و عدهای در کار مواد مخدر افتادهاند و در مسیر زاهدان کار میکنند. این اهرام، در عمل، مردم بومی را به «زبالههای انسانی» مبدل ساخت. مردمی که دیگر نه راه پس داشتند و نه راه پیش. آنان اکنون یا باید در سایه این اهرام و در زیر شعلههای سمی گاز، زندگی کنند یا آنکه منطقه را ترک کنند و آواره شهرهای اطراف شوند. به قول مدیر بهداشت منطقه:
«در این گازهای سمی کسی نمیتواند زندگی کند. این مردم باید بروند و اینجا نمیتوانند بمانند. ما گزارشهایی داریم از فرزندانی که ناقص به دنیا میآیند و با بیماریهای عجیب و غریب. باید قانعشان کرد که دیگر اینجا جای زندگی برای آنان نیست».
شاید بپرسید پس چرا نمیروند؟ پاسخ این است که با دستهای خالی کجا بروند؟ یکی از اعضای شورا میگفت:
«از نفت خواستیم خانههایمان را بخرد تا ما برویم. پولی داشته باشیم که در جایی خانهای حداقل کرایه کنیم. اما شرکت نفت خانههایمان را نمیخرد. میگوید دیگر به زمین احتیاج ندارد».
یکی از مدیران پروژه به سوال یکی از همکاران پژوهشی ما که از او میپرسد که چرا خانههای این مردم را نمیخرید تا بروند و حداقل از فضای ناسالم اینجا راحت شوند، اینگونه پاسخ میدهد: «ما به خانههای آنها احتیاجی نداریم. زمین به اندازه کافی داریم. اگر میخواهند بروند، بگذار بروند. کسی جلوی آنها را نگرفته است».
و البته اینکه به کجا بروند و آیا میتوانند بروند یا نه، دیگر ارتباطی به او ندارد چرا که این مردم حضورشان تنها «سد راه پیشرفت مملکت» است.
مردم بومی البته تنها «سد راه» نیستند، همان هنگامی که این مردم مبدل به «زباله انسانی» شدند، همزمان «خطری برای این اهرام» نیز شدند. از روز اولی که به عسلویه وارد شدیم، هیچ ماشینی از شرکت نفت آرم شرکتی نداشت. دورتادور موسسات را با سیم خاردار و دیوارهای بتنی از مردم بومی جدا کرده بودند. به این دلیل که این مردم هر آنچه را متعلق به شرکت نفت میدانستند ویران میکردند؛ ویران. همین باعث شده بود که برخی مدیران شرکت نفت مردم بومی را «وحشیانی» بدانند که هرآنچه متعلق به «دولت و نفت» است را نابود میکنند و از مردم محلی به عنوان خطری برای تاسیسات و مهندسان و کارکنان این شرکتها که بسیاری از آنها پروازی بودند یاد میکردند.
آری، درست میشنوید: پروازی! هر روز چندین پرواز از تهران و شیراز و اصفهان صدها و بلکه هزاران مهندس و مدیر پروازی را به جنوب میآورد و باز میگرداند. البته شاید ندانید که بخش قابلتوجهی از ناوگان هوایی کشور متعلق به همین مهندسانی است که از منظر این بومیان «استعمارگر» خطاب میشوند. مهندسانی که میآیند تا اهرام سرپا باشند، نفت را استخراج کنند و حقوق میلیونی خود را به جیب بزنند.
حال یک دقیقه خودتان را به جای این مردم بگذارید. به قول دکتر شریعتی، یک دقیقه در کنار این دخمهها بنشینید و به آن اهرام نفتی نگاه کنید. بعد به من نه، به خودتان بگویید که اگر به جای این مردم بودید در برابر این اهرام چه میکردید؟ به مردمی که در حاشیه این «تمدن مدرن» و زیر چرخه ارابههای اقتصادی مدرنیزاسیون و به نام پیشرفت و رشد و ترقی اینگونه له شدهاند و صدای در هم شکستن استخوانهایشان را حتی کسی نمیشنود چه توصیهای میکردید؟
ممکن است این حرف ها را باور نکنید! اگر به شما بگویم که این یافتهها ماحصل پژوهشی است که به خود شرکت نفت و با همین نقلقولها داده شده است، باز باور نکنید که این اهرام نفتی اینگونه برپاشدهاند. اما اگر روزی هوس سفر کردن داشتید، به یکی از این شهرها بروید. آن اهرام را ببینید و بعد سری به این کوخها بزنید. آنگاه از راهنمای خود درباره این دخمهها بپرسید و به او بگویید، «میخواهم بروم آنجا»! آنگاه احتمال دارد راهنمای شما پاسخی مشابه راهنمای اهرام شریعتی به شما بدهد که آنجا «جایی دیدنی نیست! آنجا سنگهایی است به هم ریخته و دخمههایی است متروکه». آنگاه باید همانند شریعتی به راهنمایمان بگوییم:
تو برو دیگر نمیخواهد آنجا بیایی، کمک نمیخواهم!
و برویم در این دخمه ها قدم بزنیم تا شاید ما نیز رابطهای خویشاوندی نزدیکی با این مردم بیابیم. شاید بفهمیم که با آنانی که در این دخمه مدفونند از یک نژاد هستیم. شاید با دیدن این «دوزخیان روی زمین» و نگاهی به آن اهرام نفتی به آن لحظه رستگاری برسیم و با خود بگوییم:
چقدر باشکوه و جلال این اهرام بیگانه هستم… و نه… چقدر نسبت به این هنر و تمدن اهرام کینه به دل دارم و بعد دیدم که همه این آثار عظیم بشری که در طول تاریخ تمدنها را ساختهاند همه بر روی استخوانهای برادران من ساخته شده است، دیدم که تمدن یعنی دشنام، یعنی کینه، یعنی نفرت، یعنی آثار ستم هزاران سال بر گرده و کشته اجداد من…
درود. قلم و نحوه نوشتارتان زیباست ولی به نظرم ربط دادن برخی موارد و تمثیل های شما فقط برای زیبا سازی نوشتار و تحت تاثیر قرار دادن خواننده است. بنظرم شما بعنوان نویسنده نیز شیفته و فریفته این به ظاهر به قول شما زیبایی ها و مدرنیته شده اید و قطعا شیفته ای که به این مدرنیته دست نیافته و آرزوی دستیابی به آن را دارد.
آیا در محوطه های به ظاهر زیبا کار کرده اید یا صرفا آرزوی آن را دارید؟ تاکنون در شرجی و آلودگی تابستان معشور حداقل روزی سه مرتبه از نردبانهای عمودی برجهای ۵۰، ۷۰، ۹۰ و حتی ۱۱۰ متری بالا و پایین رفته اید؟؟…..؟؟
برداشت من این است که نوک قلم را به کارکنان نشانه رفته اید در صورتی که باید نوک قلم را به گروه های دیگر که باعث کوخ نشینی در کنار به اصطلاح کاخ نشینی شده اند هدف بگیرید.
قلم را به سمت شهرداری ها، مقامات شهرستان و استان و نیز نمایندگان عزیز نشانه بگیرید و بپرسید مبالغ هنگفت، مالیات ها و پرداختی هایی که به حساب شهرداری ها و غیره میشود و باید در شهر هزینه شود چه شده و کجا می روند؟؟؟!!!!
بله برادر، این کارمندان و شهرک نشینها نیز کوخ نشین هستند و از دید شما کاخ نشینند. این نوع نگرش شما باعث میشه که هدف را اشتباه بگیرید و نقطه سیبل را اشتباه تشخیص دهید. حیف است قلم و نگارش به این زیبایی هدف اشتباه ببیند. یا حق
ممنون بسیار متن کاملی است و تحقیق درستی از شرایط این مناطق شده . در هر قورت قویترین راهکار برای این معظل .سیستم فدارل و دموکراتیک هست . جرا که هر استان صاحب کامل تمام منابع اون منطقه است . جرا که نمایندگان این استانها منابع ثروت و درامد این مناطق رو مختص با خود این مناطق میدانند . و استانهای دیگر میتوانند از این منابع و وروت خریداری کنند . دولت مرکزی حق دخل و تصرف در این منابع را ندارد به غیر از مالیات که باید اخذ کند . منابع این شهر باید خرج خود ان شهر شود . مردم ان هم سهم مستقیم از ان دارند . افراد بومی در گرفتن کار به بقیه شهر ها ارجحیت دارند و در زمان نیاز فقط از بقیه شهرها استخدام میشن :
من دو سال توی ماهشهر زندگی کردم، محرومیت بیداد میکنه
اگر سوار بر یک کره خاکی هستیم پس بعنوان انسان از تاریخ مشترک برخورداریم لذا تک تک ما میشویم دارای عمر چند هزار ساله .
بقول مرحوم مهندس بازرگان بشر به انبیاء گفته است نه و شاهد آن همه آنچه در پیرامون ما است.
اما رهروی یکه تازیانه و پشت به تعالیم خدا ، که بسیار خون بار و پر محنت بوده و است ، اگر دست آوردی قابل اعتنا داشته مثل حقوق بشر ، تعالیم قضایی و …همگی زیر گروه دعوت انبیاء است منتها سریع و بی محنت .
بلی مادیت فرعون پرور ، گرگ دیر آشنای انسان است که در هر برهه ای به تفاوت ابزار و روابط ناشی از آن رخ مینماید اما ما آدمهای چند هزار ساله منتظر چه تجربه جدیدی هستیم که همچنان به دعوت خدای رحمان و دعوت او به انتظار حتمی و قطعی لزوم ظهور و حاکمیت حکومت موحدان منتظر آخرت طلب به پرچم داری فرزند نهم حسین شهید ، اقبال بایسته و شایسته نداریم!؟
ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشیترند بره های این حوالی گرگ ها را میدرند سایه از سایه هراسان در تاریکی کوچه ها زنده ها هم ابروی مرده ها را میبرند
سپاس که چنین تحقیقی را داشتید و نتیجه آنرا نیز به اشتراک گذاشتید .قطعا که بسیار رنج ایشان را لمس کردید و بسیار بر شما سخت گذشته .
روحم بسیار آزرده شد برای این انسانهای مظلوم .
از اینکه قدرت ندارم سخت ناراحت و خشمگین ام . شاید بخشی از ظلمی که به این هموطنانم شده من نیز سهیم باشم !! همه ما …روزی که عمر فرعون به سر آید و کاهنانش را با خود ببرد واگر این مردمان را زنده بگذارد و اگر فرعون دیگری سردبر نیاورد سرودی دسته جمعی خواهیم خواند .خدایا به ما توانایی و صبر عطا کن وآگاهی تشخیص خوب از بد و حق از باطل و شجاعت و صداقتی که حق را به حقدار بدهیم عمر کوتاه است و ظلم بی پایان . پس این کوتاه عمر را با حقیقت معامله کنیم تا آسوده باشیم .
مطلب بسیار زیبایی بود وقابل تأمل بالاخره باید تدبیری از قبل اندیشیده میشد که اینجور مشکلات کمتر باشدولی فکر میکنم در بین بومیان در منطقه عسلویه تعداد کمی باشند که از این ثروت عظیمی که در منطقه ایجاد شده بهره نبرند حالا چه مستقیم چه غیر مستقیم،مغازه دارها،فروشگاههای شیک،کسانی که خونه هاشون رو به قیمت های نجومی اجاره میدهند،بعضی ها ماشین دارند در شرکت ها،وبعضی ها مستقیم کار میکنند در شرکتها ،حالا میماند قشر کارگری و به اصطلاح غیر بومی در عسلویه کسانی که اگر نباشند چرخ صنعت نمیچرخد، فنی ترین نیروها،نود و پنج درصد این نیروها بختیاری هستند که هزار کیلومتر امده اند که شش ماه یکبار حقوق بگیرند،غذای بی کیفیت بخورند،بیمه به موقع رد نشود،وحقوقی که میگرند به یک ماه هم نرسد اما آمار روزانه کاری بالا باشد احیانا پیمانکار یا شرکت ضرر نکند،چند وقتی است که تصمیم گرفته ام بعد از هشت سال کار در این منطقه دیگر زیر بار این ظلم نروم
باید آتش زد خانه شیطان را و با لذت سوختنش را تماشا کرد
من اگر مسئول بودم اون رانتی هایی که زمین مردم را مفت از چنگشون درآوردن پیدا میکردم ولو طلای گردن زنشون باشه پس میگرفتم و شهری نو براشون برپا میکردم
زباله انسانی اون مظلومان داستان نیستند اون مدیران بی تدبیری هستند که فکر میکنند نابودی چند صد زندگی زیر چرخ توسعه مشکل بزرگی نیست
من فقط اینو میدونم که این نه اسلامیه نه شیعی
درود وسپاس،میگویند تاریخ تکرار میشود،البته که بدست انسانها،نه موجودات دیگر.متن ارسالی تان بسیار روشنگر و تکان دهنده بود.امیدوارم نسل جوان این مرز وبوم،با مطالعه وتلاش،بتواند از خواب بیدار شود وحق خود وسایر همنوعانش را بازپس بگیرد.پاینده باشید به عشق وخرد.
بسیار متشکرم از افرادی که باعث میشن همچین نوشته هارو محتوا هایی تولید بشن، اما اگر منطقی (مالی ، اقتصادی )تر فکر کنیم و خودمان را جای مدیرانی قرار بدیم که مغزشان شتسشو شده برای کاری که دارند انجام میدهند، هیچ دلیلی ندارد که نگران و یا به فکر مردم باشیم بلکه حتی اگه مقداری هم روشنفکر گونه بیاندیدشیم میبینیم که داریم به نفع انتخاب طبیعی کار میکنیم و این یعنی اینکه وجود ما به نفع اکو سیستم و وجود انها به ضرر اکو سیستم است.
تنها دلیلی که باعث میشود ما اینکار و این اتفاق را بد بشماریم ملاک های انسانی ماست که در خانواده و یا جامعه یاد گرفته ایم . همانطور که میدانید این یادگرفتن ها و این نوع اموزش دادن ها هیچ جایی در سیستم اموزش و پرورش ما ندارد که هیچ بلکه این سیستم عاملان ساخت چنین اهرام هایی را نشان موفقیت خود میداند . شاید این مدیران و مهندسان هیچ گناهی ندارن چون یاد نگرفته اند طوری غیر از چیزی که فکر میکنند ببینند یاد نگرفتند بقیه یعنی چه چون همیشه در بخشی از جامعه بودند که یا بقیه ای معنا نداشته یا اگر داشته بی نیاز از هیچگونه توجه و خدمات رسانی بوده. شاید این بندگان خدا انقدر ذهنشان با مسائل مختلف پر و تک بعدی شده که هیچ به خود اجازه نمیدهند به ان سوی قضیه فکر کنند یا شاید فقط در اثر تبلیغات منفی هستند. مشکلات این چنینی از خیلی عقب تر ها و خیلی بالاتر ها شروع میشود کار یک سازمان و یک نهاد نیست.
پ،ن:اگر غلط املایی یا نگراشی در متن بود و یا اگر در سطح خیلی پایینی قرار داشت به بزرگی خودتان ببخشید من هنوز یک داشن اموز ساده هستم که صرفا این چنین مطالب برایم جالب و قابل تامل است و ترجیح میدهم به جای تفکر روی سوال های ریاضی و فیزیکی که جواب های مشخص دارند روی اینچنین سوال هایی فکر کنم که هیچ جواب قاطع و مطمئنی برای ان ها نیست(:)
با سلام
یکی از راه های ایجاد شغل بازنشسته کردن افراد بالای ۲۰ سال سابقه با حقوق معمول هست و استخدام بومیان به نظدم حق ندارند غیر بومی بگیرند
یا مازاد استخدام کنن و از حقوق نجومی مدیران کسر و به اونها بدن
یک راه دیگر هم این هست که دانش آموزان مستعد بومی را بورسیه کنند تا بروند دانشگاه و تخصصهای مورد نیاز در این شرکتها را کسب کنند و تعهد خدمت در منطقهی خودشان داشته باشند.
حسین
در جوار شهرک بعثت که مربوط به کارکنان پتروشیمی است، شهرک جراحی (شهید چمران) وجود داره که بخشی از آن محل اسکان کارمندان قدیمی تر پتروشیمی بوده و بخشی دیگر مربوط به بومی های منطقه ست. من از سال ۸۰ به شهرک بعثت و جراحی رفت و آمد داشتم و از سال ۸۵ با خانواده در شهرک بعثت سکونت پیدا کردم. نسبت به آن سال ها تقریبا وضعیت شهرک بعثت ثابت بوده و تغییر چندانی نداشته ولی شهرک جراحی تغییرات خیلی زیادی به سمت بهتر شدن داشته بطوری که وضعیت حال اصلا قابل مقایسه با سال های دور نیست. وجود شهرک بعثت باعث رونق در مناطق اطراف شامل روستاها و شهرک جراحی شده. بسیاری از ساکنان جراحی و روستاهای اطراف در بخش های مختلف خدماتی شامل جوشکاری، لوله کشی و کارهای ساختمانی دیگر چه در زمان ساخت و چه بعد از آن مشغول بوده اند. وجود شهرک بعثت باعث رونق بازار جراحی شده گرچه می تواند بر افزایش قیمت ها تاثیر بگذارد این افزایش قیمت به خود بازاریان هم ربط داره. شغل جانبی دیگری مثل پرستاری بچه، نظافت منزل، نگهبانی، باغبانی و موارد دیگر به مقدار زیاد وجود دارد. اشتغال کارگران بومی منطقه در شرکت های پتروشیمی هم خواسته یا ناخواسته حتی اگر به صورت محدود و کم باشد وجود داره…
سلام. متن تقریبا منطبق با سایر پژوهشهای محلی است.
اخیرا این شرکتها کارهایی تحت عنوان مسئولیت اجتماعی یا CSR انجام میدهند که به عقیده من منطبق بر این فلسفه غربی است که میگوید: در زیر چرخ توسعه، ناخودآگاه عدهای له میشوند؛ این اجتناب ناپذیر است و ما باید عدالت ترمیمی را دنبال کنیم.
با این حال با توجه به بستر اسلامی که داریم، حوزه «مسئولیت اجتماعی» میتواند شکل جدیدی به مطالبهگری بدهد. هرچند ما قائل به عدالت تأسیسی هستیم.
به نظر میرسد فقدان فرهنگ کارآفرینی و خلاقیت که منشأ آن وجود فرهنگ نفتی است، جامعه محلی را با مشکل مواجه کرده است. توجه به ظرفیت شرکتهای پتروشیمی و گازی و … نیز میبایست مد نظر باشد. در این شرکتها هم نیروهای خدومی کار میکنند و این مشکلات عمدتا ناشی از تفکر مدیران تکنوکرات است. مدیرانی که در سطوح عالی کار میکنند و تصمیماتشان موثر است.
با این همه، این مشکلات، دلیلی برای ورود جوان مومن انقلابی است. عرصهای برای جهاد. جهاد مدیریتی. یا به عبارتی مدیریت علمی_جهادی
تعجب میکنم بعضی نظرهای هموطنان عزیزم را میخوانم، با ماله کشیدن بر زشتیها، زیبایی حاصل نمیشود. من و شمایی که از دید حاکمیت تکنوکرات شیعهی مرکزنشین خوانذه میشویم. هیچ وقت درک نخواهیم کرد چه بر سر این مردمان آمده. تمرکزگرایی و سرکوب قدمت ۱۰۰ ساله دارد. رضاشاه و فرزند خلفش این شیوهی بد را پایهگذاری کردند و نخواستند بفهمند که توسعه راه میانبر ندارد. راه صد ساله را در یک دهه پیمودن و بزک کردن فقط اختلاف طبقاتی و خشم به بار میآورد. شگفتا که سرکوب توده حاشیهنشین، نادیده گرفتنشان و لقمهای از سر ترحم به ایشان دادن، را بعضی توجه و اشتغال مینامند. همان که نوشته بود در اکثر مشاغل خدماتی نیروی بومی به کار میگیرند. شرم بر ما که عملهی استبداد شدهایم. بر این ظلم چشم فروبستهایم که نکند یک وقت گاز شهری خانهی حداقل چند صد میلیونیمان در کلان شهری قطع شود.
افسوس
سرکوب حاشیهنشینها چه سودی دارد؟ چه کمکی به توسعه میکند؟
این نوشتە بسیار عالی است، برای ما مردمان پیرامون، بە ویژە مردمان خوزستان و جنوب، ضروری است کە فهمی شبە استعماری از نظم اقتصادی، سیاسی- اجتماعی ایران داشتە باشیم. ما باید نشان دهیم زندگی لوکس “مرد فارس شیعە” ، بویژە در تهران، چگونە بە قسمت نابود کردن زندگی تودەهای عظیمی از مردمان پیرامون تمام شدە است. فقط ای کاش نویسندە بە جای استعارەهای وام گرفتە از شریعتی، از ژارگون اقتصادی سیاسی بهرە میگرفت کە بسیار گویاتر و روشنگرتر هست برای فهم نظم شبە استعماری ایران.
مقاله جهت دار نوشته شده بود. بماند به اینکه تقریبا ۹۹درصد نیروهای خدماتی منطقه عسلویه(شامل ۱۰ پالایشگاه گازی و دهها مجتمع های پتروشیمی) را افراد بومی تشکیل میدهند،دردخودعسلویه هم مردمان بومی ساختمانها و ویلاهای مجللی ساخته اند.گذشته از این،هجوم برندها اعم از خوراکی با پوشاکی به منطقه،باعث ایجاد اشتغال بیشتر جوانان شده. این را از خودم نمیگویم از راننده عربمان پرسیدم که خودش اذعان کرد بیکاری تقریبا صفر است
باتشکرازبرادرعزیزمان که روشنگری بسیارنمودن،مادرشهرها وخانه هایمان زیرکولروپای بخاری گرم نشسته ودغدغه ونگرانیمان، گرانی وآینده کاری فرزندانمان وآینده نامعلوم کشورمانست ،بیچاره آنان که نه سقفی بالای سردارند ونه نانی درسفره،خدایا خودت شراینهاروازسرمردم کم کن ونجاتمون بده،تا به کی شاهدظلم وستم این جماعت منفعت طلب وازخدابیحبرخواهیم بود،آگاهی مهمترین سلاحیست که ستمگران رابه رعب ووحشت میاندازد،بایدمردم راآگاه کردوبه اعتراض وادار.
دست مریزاد
متن را کە میخواندم ناخودآگاه کتاب تجربە مدرنیتە اثر مارشال برمن در ذهنم مرور شد,با اون تصویری کە از خیابان شاندلیزە پاریس و شهر سن پترزبورگ روسیه نشان میدهد و در ظاهر شهر مدرن شده و رفاه به ارمغان آورده اما انسوتر مردمانی هستند در اوج مظلومیت و فقر مطلق.
سنگ بنای مدرنیزاسیون بر اساس استثمار است حال چه خارجی باشد و چه داخلی.
متنتان را خواندم. ممنون از زحمتتان. اما نقدی که به آن وارد است این است که بیشتر ادبی و شعرگونه و احساسی است تا مبنی بر واقعیت. میخواهید از مردم ماهشهر بگویید اما چیزی ندارید جز چند عکس پیدا شده از گوگل.
به جای مردم ماهشهر از مردم عسلویه میگویید. در هر صورت تشکر میکنم که از حال و روز این عزیزان ما را آگاه کردید. مشکل این عزیزان به دو دلیل ایجاد شده: ۱- رانت اطلاعاتی، ۲-بیسوادی و نداشتن مهارتهای لازم برای استخدام
عدهای رانت اطلاعاتی داشتند و میدانستند که وزارت نفت قصد خرید زمینهای عسلویه و ساخت و ساز در آنجا را دارد ولی خود مردم منطقه بیخبر بودند.
متاسفانه آموزشهای لازم هم به مردم منطقه داده نشده که بتوانند حتی به عنوان راننده مشغول به کار شوند.
فیلم آن سوی آتش کبانوش عیاری با این مقاله هم جنس است
در عسلویه به مردم محلی و کارگران غیرمحلی ظلم قابل توجهی شده و می شود. از جمله به خاطر آلودگی هوا و تاخیر در پرداخت حقوقها و …
اما بعضی از قسمتهای مقاله با تجربه من که ۷ سال است در عسلویه کار می کنم همخوانی ندارد.
الان تعداد زیادی از مردم شهرها و روستاهای مجاور عسلویه در شرکتها کار می کنند. کسی هم مشکلی با آنها ندارد.
ماهیگیری وجود دارد و نمی دانم اینکه گفته شده جلو ماهیگیری گرفته شده مربوط به چه زمانی است.
تا جایی که می دانم هنوز هم تعدادی از لنجها از آن طرف خلیج جنس می آورند.
البته باید تکرار کنم که اینها نافی ظلمی که به مردم محلی و کارگران در عسلویه می شود نیست
فقط عسلویه نیست داداش هرجا که عرب باشد همینه اینا به مردم عرب چه شیعه چه سنی بصورت یک ادم وحشی نگاه میکنند که دائم تهدیدشون میکنه یادشون رفته که اینا خودشون جوری رفتار کردند و میکنند که هر قومی بجای عربها بودند قطعا خیلی بدتر از اینا باهشون رفتار میکردند مشکل ما مردم عرب اینه که بیش از حد مهمان نوازیم و گرنه قوم دیگه ای بودند
لطفا ابشن Share رو به مطالبتون اضافه کنید. خیلی ضروریه این ابشن
لذت بردم. ترکیب شریعتی و اهرام خیلی خلاقانه بود. دم میدان گرم.
عجب نوشته ی حزن انگیزی،دلم ازاین همه مردم فریبی وبی عدالتی گرفت،اشک از چشمانم که فقر وهم دلیل فقر را دیده سرازیر است،خدایا این همه ستم را چگونه روا میداری،
اگر سازمانهایی مانند محیط زیست به وظایف قانونی خود به درستی عمل میکردند، هم به نفع شرکت پتروشیمی و هم مردم محلی میبود.
همه جا ریشهی بغرنج شدن مشکلات در عدم اجرای قانون است.
خداوندگار یکتا حامی و نگهدار شما باشد ای جوانمرد دلیر….
درود بر دید وسیع آن عزیز
فقط میتونم بگم
از ماست که بر ماست
نویسنده به یک نکته توجه نکرده، وقتی رئیس جمهور می گوید۶۰ میلیون یعنی ۷۵ درصد جمعیت نیازبه حمایت و کمک معیشتی دارند،این مساله سراسری است.در اطراف پتروشیمی ها و جنوب در نهایت ودر مرکز با شدت کمتر. ما آزمایشگاه هستیم. آزمایش جامعه ای که۸۰ درصد جمعیت فاقد اثربخشی اقتصادی هستند چگونه ادامه می دهد؟
واقعا چقدر دردناک و تاسف بار است که سرمایه داری برای هر چه فربه تر کردن خودش، از هیچ کاری ابایی ندارد. متاسف شدم برای مردم سرزمینم. با این که واقفم که انتظار رفتاری انسانی از اینها، دور از ذهن است اما باز هم از خواندن این مقاله بسیار متاثر شدم.
عالی بود هیچوقت اینگونه به این مناطق نگاه نکرده بودم . پرده ای از پیش چشمانم کنار رفت . ممنونم مرا مدیون خود ساختید .
جناب عقیل دعاقله
دست مریزاد.
من نیز عموما هر گاه نماد زیبایی از مطاهر تمدن در هرجا می بینم اعم از پل ها، قلعه ها و راههای باستانی تا کارخانجات، شرکت ها، معادن، آسمان خراشها و… ،،،،، مدام به یاد قشر فقیر و استثمار شده ای می افتم که در خلق این نمادهای تمدن، عملا به بیگاری و استعمار گرفته شده اند.
لذا خواندن گزارشت مرا شدیددددددد محزون کرد.
واقعیت داشت ولی گویا با خصومت نوشته شده .
کدام مدیر گفته که بومی ها وحشی هستند و بو می دهند؟
آفرین
” آری اینچنین بود برادر”
برادر همدردم ، جنس اکثر ما با آن توده مدفون در خاک یکیست . چشمان گریان کودک فقر بدستان ماست. چشم نگران پیرمرد سالخورده منتظر نسلی است که حق غصب شده اش را که عمرش را گذاشته به حرکت ماست. واینک زمانه لحظات شروع یک قیام علیه ظلم و فساد را نشان می دهد
تحلیل فوق العاده و واقعیت تاسف بار
عالی بود و سرنوشت محتوم خیلی از مناطق و کی پایان میپذیرد ؟ امیدی هست ؟
بسیار بسیار زیبا و عالی رنج و درد و مصیبت دوزخیان عسلویه و ماهشهر و آبادان را به تصویر کشیده است .تصویری بغایت دردناک تر از بردگان اهرام ثلاثه مصر …چه بردگان اهرام ثلاثه شاید هیچ نمی دانستند که چرا باید سرنوشت زندگی آنان فرجامی تلخ داشته باشد ؟ شاید بردگی و بندگی و مرگ را جزیی از سرنوشت خویش می دانستند اما مردم اطراف پروژه های نفتی ماهشهر و عسلویه با پوست و گوشت و استخوان خود درک می کنند که سهم آنها از این زندگی نکبت بار نباید این باشد ..
بسیار عالی
من فکر کنم در این مقاله در مورد بدبختی و بیچارگی مورد ساکن در مناطق نفتی و گازی یک از هزار گفته شده است، من بیش از سی سال در مناطق گازی و نفتی با شرکت های پیمانکاری و مهندسین مشاور بعنوان مهندس کار کرده ام، در آبادان ، ماهشهر، عسلویه، و بندر عباس زندگی کردم و از نزدیک با زندگی مردم آشنا در این مناطق آشنا هستم،کارم را از بندر ماهشهر شروع کرده ام. در ماهشهر اگر به ساحل بروید تعداد زیادی از زنان و کودکان ماهی فروش را خواهید دید که با لباس مندرس با کفش پاره یا بدون کفش روی زمین نشسته اند و یک سینی از ماهی صید شده ریز و درشت داخل سینی روبروی شان است ر وی ماهی های داخل سینی و نیز سر و صورت این ماهی فروشان لشگر انبوهی از مگس نشسته اند بطوریکه از انبوه مگس نوع و پوست ماهی تشخیص داده نمی شود، ماهشهر از دو قسمت شهر جدید و شهر کهنه تشکیل شده است در شهر جدید کارمندان و مهندسان و طبقه کاسب زندگی میکنند و بافتی نسبتا نو دارد اما در شهر کهنه بیشتر کارگران و طبقه فقیر زندگی میکنند، سال هائی که من در ماهشهر بودم آب شرب آنجا پر از املاح و گل بود و برای آشامیدن مناسب نبود. در عسلویه وضع بدتر از اینها بود که گفتم ، سال هائی که من در عسلویه بودم بیش از دو فاز مشغول بکار نبود، هوا نسبتا سالم بود و می شد نفس کشید اما بعد از چهار سال هوا بشدت آلوده شد بطوریکه زندگی کردن و نفس کشیدن بسیار خطرناک و مرگ آور بود و اگر در مقایسه با جاهای دیگر پول بیشتری میگرفتم بقولی پول خونم بود، زندگی مردم در دو شهر نخل تقی و عسلویه بسیار فقیرانه بنظر میرسد، صبح ها که از کمپ با اتوبوس یا مینی بوس به کارگاه میرفتیم جمعیت بزرگی از کارگران بیکار و طالب کار جلوی کارگاه جمع شده بودند تا شاید در کارگاهی کاری دست و پا کنند، بعضی از این کارگران بی چیز و بی خانمان شب ها در داخل لوله ها میخوابیدند و هر روز خبر کشته شدن چند تا از آنها که با نیش مار یا عقرب مرده بودند بگوش میرسید، نا بسامانی هائی از بزه و قاچاق و اعتیاد و … که در این مقابل نمی گنجد بطور زیاد در عسلویه وجود داشت که همگل زائیده فقر و تنگدستی است.
دست مریزاد
آفرین
فوق العاده بود… ممنون.
آری این چنین بود برادر.