بهتر است گفتگو یکطرفه باشد
در این هفته قرار بود نشستی درباره مسئله دهونک و اشغال زمینهای ساکنین آنجا برگزار شود؛ زمینهایی که دانشگاه الزهرا مدعی مالکیت بر آنها بود در حالی که شهروندانی در آن زمینها ساکن بودند. اما برگزاری نشست از طرف نهادهای تصمیمگیرنده منوط به حذف سخنرانی همان شهروندان شد و سخنرانی دیگر سخنرانان مشکلی نداشت. برگزارکنندگان هم در همبستگی با مردم این نشست را لغو کردند و پیام را واضح انتقال دادند؛«مردم نباید سخن بگویند»
هیچ چیزی جدیتر از تئاتر نیست ما در روی صحنه تئاتر بازی نمیکنیم که در پشت صحنه واقعیت را زندگی کنیم. از خود طلوع صبح؛ همان لحظهای که بدن خسته و طرد شدهمان چشم بازمیکند تا به سیل طردشدگان از وضعیت موجود بپیوندد تئاتر ما شروع میشود. پس نشست روز دوشنبه هفده دی که اکنون دیگر برگزار نخواهد شد و لغو شده است پارهای از بعدازظهر یک تئاتر طولانی بوده که دیگر هیچگاه اجرا نخواهد شد.
وضعیت موجود فضاهایی را برای سخن فراهم کرده است دوشنبه زیر پل گیشا هم قسمتی از همین تئاتر بوده است به عبارتی یک تئاتر بزرگتر در جریان است که از اتاق فرمان خبر میرسد قسمت بعداز ظهر دوشنبهاش لغو شده است. اما تئاتر بعدازظهر دو قسمت بوده است: قسمت اول خرده فضایی برای تولید حقیقتگویی است به عبارتی وضعیت موجود این حق را به خطیب داده که از وضعیت موجود بیرون بزند و حقیقت خودش را تولید کند. جایگاه خطیب در عین اینکه از سوی تئاتر بزرگتر به خطیب اعطا شده اما به عنوان پذیرش میزانی از لغزش نیز میباشد؛ به عنوان پذیرشی از حق تفاوت و تولید صدای دیگر که در راستای وضعیت موجود نباشد.
اما قسمت دوم مخصوص چند آدم جدید و غیرهمیشگی بوده است. آدم غیرهمیشگی اصولا نه در جایگاه فرد سخنران خودش را تعریف میکند و نه هیچوقت نماینده وضعیت است او در دل تئاتر برمیخیزد و سخنانش را میگوید و بعد دود میشود و غیبش میزند. هیچگاه دیگر او در جایگاه سوژه خطیب ظاهر نمیشود اما هیچ بعید نیست جایی اتفاقی افتاده باشد و اوهم پرسه زنان راهش را به آنجا کج کرده باشد و سنگی پرتاب داده باشد.
از همینجاست که آدم غیرهمیشگی همیشه مشکوک است و هیچ مجوزی به نام او صادر نخواهد شد. اولا او گذشته ای ندارد که صادر کنندگان مجوز با بررسی بایگانی خود بفهمند از چه جایی آمده است و به مدد همین ناشناسی است که اکنون او را نمیشود پیشبینی کرد چون معلوم نیست چه از دهانش برون خواهد تراوید و به جز آن، این موجود ناشناس گویی آیندهای هم ندارد که به قصد حفظ آن آینده بخواهد اندکی قاعده میدان را به جا بیاورد و پوزیشن تعریف شدهی سخنگو را بازتولید کند. او خطرناکترین کسی است که در یک آن هم میتواند جایگاه سخنران را به باد بدهد هم کل وضعیت موجود را وارونه کند. مجوز دوشنبه هم برای همین آدم غیرهمیشگی لغو شده است. آدم بدون گذشته؛ غیرقابل پیشبینی در حال؛ و بیتفاوت به آینده.
وضعیت موجود همیشه عاشق نمایندههاست: نمایندههای شورای شهر، نمایندگان حزب ملت، نمایندگان شورای اسلامی کار، نمایندگان شورایاریها. هرچیزی باید از منطق نمایندگی پیش برود وضعیت موجود میتواند با آن سخن بگوید. اما حالا برخی از اهالی ده ونک به خودشان آمدهاند که وقتی خودمان میتوانیم حرف بزنیم چه نیاز به نماینده؟ ما خودمان همانطور که در چندماه گذشته توانستیم دربرابر تخریب بایستیم میتوانیم حرف هم بزنیم. همین لحظه از هزار حرف رادیکال که از دهان نماینده خارج میشود خطرناک تر است؛ کل وضعیت را همین حرف میتواند به زیر سوال ببرد وقتی که شهروندان رام و مطیع دیروز بشوند مردم سخنگو. اصلا ایدهی مردم همینجاست که پروبال میگیرد و متولد میشود: وقتی که نمیخواهی سخنانت از دهان نمایندهات خارج شود!
پس دیگر اصلا نیازی نیست به آرشیوها رجوع کنند تا گذشته و پیشینه افراد معمولیای که از جایی دور قرار بود سخن بگویند را بررسی کنند آنان بخاطر همین ویژگی متمایز انسانهایی مشکوک هستند؛ پیشاپیش حضورشان را نباید به رسمیت شناخت و یا تئاتر باید بدون آنان برگزار شود یا تمام برنامه بعدازظهر دوشنبه لغو شود. جای مهمی رسیدیم: یا بدون حضور آنان تئاتر را برگزار کنید یا اگر قرار است آنان باشند برنامه بعدازظهر لغو خواهد شد.
چه چیزی اتفاق افتاده است؟ تئاتر میتواند تداوم داشته باشد و برنامه بعدازظهر دی ماه انجام شود اما بدون حق سخن گفتن آنان. این درواقع پیام مشخصی دارد: اگر وضعیت موجود فضاهایی را برای تولید سخن ایجاد کرده است _سخنی که به منزله حقیقتگویی تلقی بشود_ تا وقتی حق سخن خواهد داشت که تولید حقیقت نکند. به عبارتی با لغو نشست چیز دیگری هم این بین رسوا میشود: فرضیه حقیقتگویی. تا وقتی میشود چیزی گفت، چیز متفاوتی گفت که منجر به هیچ آثاری از حقیقت نشود. و این حکم توامان هم تئاتر را رسوا میکند و هم جایگاه سخنگو را. تئاتر را رسوا میکند چون بازی بزرگ را برملا میکند و جایگاه سخن را هم برملا میکند چون نشان میدهد سخن هرچقدر هم تند و تیز باشد تا وقتی میتواند بیان شود که تولید آثاری از حقیقت نکند و دقیقا در همینجاست که این مازاد نمایشگونه بازی را برملا میکند.
پس اگر اینگونه است و تئاتر برملا شده است نیاز به تئاترهای دیگری داریم چراکه تا ابد میشود در وضعیتی مشارکت کرد که مردم حق سخن نداشته باشند و نمایندگان سخن بگویند. اما اگر سخن گفتن سوژههایی که از حق سخن منع شدهاند راه انداختن یک تئاتر دیگر برای یک شروع جدید باشد لزوم اجرای یک تئاتر دیگر تنها حقیقت روزگار ماست. از اینروست که در فردای دوشنبه بعدازظهر نجوایی بیش از گذشته عیان شده است: بی اثر بودن جایگاهی که داعیه حقیقت گویی را دارد و تداوم این جایگاه چیزی به جز بازتولید وضعیت موجود نیست. پس این پرسشی کلیدی است با آشکار شدن بازی در نهایت سخنگو کدام منطق را ادامه خواهد داد: تداوم تئاتر قبلی که مازاد نمایش گونه اش برملا شده است یا راه انداختن یک تئاتر دیگر برای به صدا درآوردن همه آنانی که از حق سخن منع شده اند؟
نشست توسعه عادلانه در دانشگاه الزهرا با حضور آرمان ذاکری و یوسف اباذری یک روز قبل از برگزاری به خاطر «کسالت» یکی از سخنرانان، اباذری، کنسل شد، (برگزار کننده برنامه پژوهشکده اقتصاد دانشگاه الزهرا بود)
علتش رو میتونید پیگیر بشید؟ آیا واقعا به این خاطر کنسل شده؟ هیچ خبری هم از برگزاریش نیست