فارگلیسی؛ خودباختگی یا طبیعت زبان
زبان آمیخته حاصل زندگی دو فرهنگی و چندفرهنگی است و از آغاز تمدن انسان وجود داشته است. آیا افراد از زبان آمیخته همواره به نشانۀ برتری اجتماعی استفاده میکنند یا گاه، طبیعت زبان این وضعیت را میسازد؟
رمزگردانی بین دو زبان در هنگام حرف زدن، در بعد اجتماعی نتیجه تماس اجتماعی یک گروه زبانی با گروه زبانی دیگر و در بعد فردی نتیجه دوزبانه بودن یا چند زبانه بودن فرد است. از آنجا که در طول تاریخِ همه تمدنها، تماس بین فرهنگهای مختلف همواره وجود داشته است، رمزگردانی و آمیختن عناصری از یک زبان در زبان دیگر نیز همواره رخ داده است. گرچه اغلب این رفتار زبانی ناهنجار خوانده شده و مورد ملامت گروه دیگر جامعه زبانی است، اما باید دانست رمزگردانی ویژگی غالب بسیاری از جوامع دوزبانه پایدار و از منظر زبانشناسی یکی از هنجارهاست. از جوامع دوزبانه پایدار، میتوان به طور مثال جامعه تُرکهای مقیم تهران و کرج، جامعه فارسیزبانان مقیم امریکا یا جامعه عربهای مقیم شهرهای جنوبی ایران را نام برد.
رمزگردانی صرفاً از روی تنبلی، بیسوادی یا بینظمی نیست. این پدیده نتیجه یک کنش جمعی میان گویشوران دوزبانه است. فردی که از زبان آمیخته استفاده میکند در مواجهه با یک فرد یک زبانه، مثلاً مادربزرگ فارسیزبانِ خود به فارسی و با همکار انگلیسیزبانش انگلیسی سخن میگوید. او از زبان آمیخته برای ارتباط با افراد دوزبانه همچون خودش استفاده میکند. میتوان این گونه سخن گفتن را همچون گویشهای منطقهای یک زبان دانست. استفاده از رمزگردانی و حتی مخلوط کردن کامل دوزبان و ساختن زبانی آمیخته هرگز بیقاعده، سلیقهای یا به اراده یک گویشور نیست. بلکه در طول زمان، با قواعد قابل کشف و در یک جامعه زبانی به طور طبیعی رخ میدهد.
به زبان آمیخته حرف زدن در شرایط اجتماعی مختلف ممکن است باعث انگهای اجتماعی به گوینده باشد یا برعکس احترامآمیز باشد. مثلاً در دورههایی از تاریخ ایران، تحصیلکردگان فرنگ وقتی در فارسی خود از انگلیسی و فرانسه استفاده میکردند احترام اجتماعی کسب میکردند که ناشی از احترام به تحصیلکردگان به ویژه در جامعهای بود که جمعیت بیسواد و کمسواد و یا بدون تحصیلات دانشگاهی در آن بالا بود. اما حتی آنان هم حدی از واژگان خارجی را حفظ میکردند که مفاهمه برقرار شود و اگر برقرار نمیشد به ناچار فارسیِ کلمات جایگزین میشد.
امروز دیگر آن برتری اجتماعی کمرنگتر شده و از طرفی حفظ هویت ملی پررنگتر. از این رو گفتمان دیگری ظهور کرده که در آن آمیختگی فارسی با انگلیسی نه تنها برتری اجتماعی برای فرد گوینده ایجاد نمیکند بلکه در این گفتمان انگ خودباختگی فرهنگی به او داده میشود. انگ دیگر بیسوادی است. افرادی که فارسی را کامل و سلیس سخن نمیگویند، از طرف جمعیت فارسیزبان بابت ضعف در فارسی ملامت میشوند.
این یادداشت به موضوع رمزگردانی در زبان ایرانیان مقیم کشورهای انگلیسیزبان میپردازد و ویژگیهای فرهنگی، اجتماعی و ذهنی آن را تشریح میکند. میدانیم که جمعیت بزرگی از ایرانیان مقیم شهرهای ایران، امروزه، برای رونق کسب و کار خود احساس میکنند باید خود را و کسب و کار خود را هرچه بیشتر به غرب پیوند بزنند و یکی از راههای این پیوند فارگلیسی است. یادداشت حاضر به این گروه نمیپردازد. موضوع استفاده از عناصر انگلیسی در فارسی مردم مقیم ایران موضوع این یادداشت نیست. این دو پدیده از منظر زبانشناسی اجتماعی دو پدیده جداگانهاند و نمیتوان با استدلالهای یکسان درباره آنها سخن گفت. زیرا رفتار زبانی تنها در بافت اجتماع زبانی پیرامون آن قابل مطالعه است.
آیا رمزگردانی زبان را تهدید میکند؟
زبانشناسان معتقدند رمزگردانی و حتی زبان آمیخته لزوماً به وارد شدن عناصر خارجی به زبانهای مبدأ نمیانجامد. زیرا زبان آمیخته خاصیتی منطقهای دارد. برای اینکه واژگان یا ساختارهای زبان آمیخته مثلاً از انگلیسی وارد فارسی شوند شرایط بسیاری لازم است که یکی از آنها درک واژگان و پذیرش آنها از سوی جامعه بزرگ فارسیزبان است. ولی حتی با وارد شدن عناصر خارجی یا واژگانی که به آنها وامواژه میگوییم، باز هم نمیتوان به راحتی از تهدید و خطر حرف زد. تا وقتی کشورها، دولتها و مدارسی برای یک زبان وجود داشته باشد، آن زبان در خطر نیست. حتی بسیاری زبانها بدون این سه عنصر هم از دوران باستان تاکنون همچنان زندهاند. فقط طبق روال طبیعی همه زبانها تغییر میکنند. زبان فارسیای که امروز ما به آن سخن میگوییم به احتمال بسیار زیاد از دید معلمان و مکتبیهای پنجاه سال پیش «خراب»، «شلخته» و «غلط» دانسته میشده و شاید درست مانند امروز، بسیاری به پایان کار فارسی هشدار داده بودند. اما این زبان زنده است و ادامه دارد. خطر و تهدید یک زبان از آنجایی آغاز میشود که کودکان و نوجوانان یک جامعه زبانی آن زبان را ترک کنند و به زبان دیگر حرف بزنند و آموزش ببینند و بنویسند. برای حفظ و گسترش فارسی باید به این وجه توجه داشت و نه به رمزگردانی و زبان آمیخته که همانطور که گفته شد ویژگی منطقهای دارد.
وقتی کشورها، دولتها و مدارسی برای یک زبان وجود داشته باشد، آن زبان در خطر نیست. حتی بسیاری زبانها بدون این سه عنصر هم از دوران باستان تاکنون همچنان زندهاند. فقط طبق روال طبیعی همه زبانها تغییر میکنند.
بنابراین تنها به دلیل رمزگردانی یا آمیختگی منطقهای، جایی برای نگرانی از خراب شدن یا انهدام زبان فارسی به صورت یک زبان زنده و بزرگ وجود ندارد. اما این نگرانی وجود دارد که ایرانیان، افغانها و تاجیکان، مثلاً، در جامعه انگلیسیزبان امریکا به تدریج در طول نسلها زبان فارسی را کنار گذاشته و صرفاً به انگلیسی سخن بگویند. نگرانی برای این موضوع قابل قبول است. اما این موضوع به «خراب شدن فارسی» به عنوان زبان زنده یک جامعه زبانی بزرگتر ارتباط مستقیمی ندارد.
رمزگردانی، چرا و تا چه حد؟
میزان استفاده از رمزگردانی و زبان آمیخته، به محل زندگی، مراودات و معاشرتهای افراد (کاری، تفریحی، خانوادگی) و به زبانی که به آن تحصیلات کسب کردهاند، بستگی دارد. همچنین به سن مهاجرت و مدت زمان حضور در جامعه میزبان وابسته است. در انتقاد به افراد در مورد اینکه واژه خارجی در زبان خود زیاد استفاده میکنند باید زندگی زبانی فرد را در نظر گرفت. بسیار گفته میشود که ایرانیان امریکا فارسی را «خراب» کردهاند. و اغلب منظور از آن استفاده از زبان آمیخته فارسی و انگلیسی است. جمعیت ایرانیان امریکا زیاد است و از آن مهمتر جمعیت کسانی که کودکی و تحصیلات خود را در امریکا گذراندهاند بیشتر از کشورهای دیگر است. این جمعیت وقتی با یکدیگر حرف میزنند از دو زبان فارسی و انگلیسی همزمان استفاده میکنند و زبانی آمیخته ایجاد کردهاند. بدیهی است کسی که مثلاً در اصفهان زندگی میکند اگر در فارسی خود واژگان انگلیسی جا بدهد عجیب به نظر برسد و اصولاً چون ممکن است دیگران حرف او را نفهمند حتی اگر بخواهد هم امکانپذیر نباشد.
زبان یک امر فیزیکی و صوتی خارج از ذهن ما نیست. اگر ذهن ما دوزبانه باشد هنگام سخن گفتن، همواره، هردو زبان حضور دارند و حتی اگر تلاش کنیم واژگان را مخلوط نکنیم بسیاری از ساختارهای یک زبان را وارد ساختار دیگر میکنیم و این طبیعیترین کارکرد ذهن انسان است.
حال اگر فرد حساسیتهای زبانی و هویتی بالایی داشته باشد، سواد بالا در دو زبان داشته باشد و نگران خطر انگهای اجتماعی باشد با دقت بیشتری حرف میزند. اما این توقع بیجایی است که از همه دوزبانهها انتظار داشته باشیم که خودآگاهی زبانی قوی داشته باشند و همه آنها به این مهارت دست پیدا کنند. به علاوه، اینکه بسیار زیادند دوزبانههایی که در یکی از دو زبان یا حتی در هردو ضعیفند. به همین دلیل رمزگردانی و زبان آمیخته به آنان کمک میکند سریعتر منظور خود را برسانند و رمزگردانی آنان هرگز خودآگاه نیست.
یک پرستار، کارمند یا فروشنده ایرانی در امریکا را تصور کنید که از صبح تا غروب با همکارانش انگلیسی حرف میزند و فقط در خانه با اعضای خانوادهاش فارسی حرف میزند. بخش انگلیسی ذهن این فرد در امور کاری و تخصصی و معاشرتی فعال است و بخش فارسی ذهنش در امور خانگی. اگر با فردی با موقعیت مشابه خودش روبرو شود طبیعیترین اتفاق این است که زبان آمیخته فارسی و انگلیسی باهم گفتگو کنند و هردو به خوبی حرف یکدیگر را بفهمند. در امریکا جمعیت ایرانیانی با این موقعیت بسیار زیاد است و همین امر باعث به دنیا آمدن زبان آمیخته فارسی – انگلیسی شده است که همانطور که پیشتر گفته شد الگوهای دستوری و واژگانی خود را دارد و شلخته و بینظم و تصادفی نیست. اگر این افراد با یک ایرانی در ایران روبرو شوند که میدانند آن فرد انگلیسی بلد نیست، باز هم بسیار طبیعی است که تلاش کنند فارسی کامل سخن بگویند و از انگلیسی دوری کنند، چون هدف مفاهمه است.
زبان آمیخته، همچون یک گویش منطقهای
به دلیل داشتن الگوهای دستوری مخصوص، مفاهمه میان جمع گویشوران یک زبان آمیخته بسیار راحت رخ میدهد. عدم تفاهم یا عجیب بودن این گونه زبانی، هنگامی به چشم میآید که کسی با پیشینه غالب فارسی وارد آن جمع بشود. درست مانند این است که یک تهرانی وارد لرستان شود و انتظار داشته باشد آنها به همان زبانی سخن بگویند که در تهران رایج است.
افرادی که زبان آمیخته به انگلیسی در امریکا حرف میزنند اگر برای مدتی به کشور بومی خود برگردند، به طور طبیعی و به اقتضای جامعه از حجم انگلیسی آن کاسته و به زبان اصلی آن کشور، مثلاً فارسی، چینی یا اسپانیایی، سخن میگویند.
امریکا کشوری پر مهاجر است و از این رو زبانهای آمیخته زیادی در آن رایج است از جمله: «چینگلیش» و «اسپانگلیش». قدمت آنها به دلیل بیشتر بودن قدمت مهاجران در این کشور بیشتر از «فارگلیش/ فارگلیسی» است. نکته اینجاست که افرادی که زبان آمیخته به انگلیسی در امریکا حرف میزنند اگر برای مدتی به کشور بومی خود برگردند، به طور طبیعی و به اقتضای جامعه از حجم انگلیسی آن کاسته و به زبان اصلی آن کشور، مثلاً فارسی، چینی یا اسپانیایی، سخن میگویند. زیرا در غیر این صورت هم مفاهمه با مشکل برمیخورد هم بسیار محتمل است که با انگهای نامطلوب مواجه شوند. اگر به مثال لرستان برگردیم، یک فرد لر وقتی به تهران وارد میشود، تمام تلاش خود را میکند که میزان لری فارسیاش را کم کند. البته اینجا انگ اجتماعی به احتمال زیاد، برعکسِ مورد قبل است. حتی اگر ذهن فرد به دلایل مختلف در زبان خالص بومی خود ضعیف باشد، درست به اقتضای حضور در جامعه زبانی تازه با گذر زمان این مهارت را کسب میکند.
مهاجران ممتاز زبانی
پدیده نوظهور در میان مهاجران ایرانی مغرب زمین، ظهور گروهی از فارسیزبانان است که برخلاف دیگر هموطنانشان مشاغلی دارند که به زبان فارسی و هویت ایرانی آنان مربوط است. یعنی از محلی معیشت میکنند که آنان را به خاطر فارسیدانی استخدام کردهاند. مثلاً استاد فارسی یا معلم فارسی در دانشگاهها و مدارس و یا خبرنگار و برنامهساز فارسی در رسانههای فارسیزبانند. این افراد در مقابل خیل عظیم ایرانیان دیگر در موقعیت ممتازی قرار دارند. ایرانیان دیگر مشاغل فنی و علمی و خدماتی دارند و کسی به آنان بابت فارسی زبان بودنشان احترام مخصوص یا موقعیت مخصوصی در جامعه میزبان نداده است. این گروه ممتاز فرهنگی بدون توجه به این موقعیت خود، ایرانیان دیگر را به دلیل ضعف فارسی سرزنش میکنند. زبان هر فردی در صورتی تقویت میشود که بخشهای بیشتری از زندگیاش به آن زبان وابستگی داشته باشد. خبرنگاران رسانههای فارسیزبان و استادان فارسی دانشگاههای غربی در حال حاضر از موهبت استفاده از زبان مادری خود در زندگی شغلی و حرفهای خود در کشوری غیرفارسیزبان برخوردارند در حالیکه دیگران این موهبت را ندارند و از این رو این سرزنش دیگر ایرانیان مهاجر بیمورد است. کافی است این افراد مجبور به تغییر شغل شوند و در جایی خدمت کنند که نه تنها نیازی به فارسی نیست بلکه حتی یک همزبان در اطرافشان وجود ندارد. آن وقت این ضعیف شدن بخش فارسی ذهن به مرور در مورد آنان هم رخ خواهد داد.
پس چطور فرهنگ و زبان خود را حفظ کنیم؟
باوجود همه مسائل بالا نمیتوان انکار کرد که در جهان امروز بسیاری از زبانها از جمله فارسی تحت سیطره زبان قدرتمند انگلیسی به درجاتی ضعیف میشوند. (همانطور که زبانهای ایرانی تحت سیطره فارسی در ایران ضعیف میشوند). همانطور که پیشتر گفته شد، این تضعیف زبان از آنجایی آغاز میشود که کودکان خانودههای فارسیزبان، با این زبان کاری نداشته و تمام تجربههای اجتماعی خود را در زبان انگلیسی یا زبان دیگر پیش ببرند. برای حفظ فارسی، ناکارآمدترین روش این است که انگهای اجتماعی همچون بیسوادی یا از خودباختگی به افراد بدهیم و به افراد حس شرم القا کنیم. نمیتوان از افرادی که مشغله آنها مرتبط با فرهنگ و زبان نیست و مثلا کارمند و کارگر و فروشنده و مهندس هستند انتظار داشته باشیم در مشغلههای روزمره خود در غرب به فارسی بیندیشند در حالیکه روزانه با صدها انگلیسیزبان مراوده دارند. اما میتوانیم از افرادی که شغل و حرفه آنان به امور ادبی و زبانی و فرهنگی و آموزشی مربوط است توقع داشته باشیم محصولات فارسی پرمحتوا تولید کنند، کودکان را آموزش بدهند، در دانشگاهها بخش فارسی را تقویت کنند، نظام آموزشی دوزبانه را ترویج و تبلیغ کنند، و برنامههایی از این قبیل.
از طرف دیگر دیدگاه بسته و سختگیری اجتماعی نسبت به گروههای مختلف و نوظهوری که فارسی صحبت میکنند باعث به حاشیه راندن آنان میشود و بسیاری – به ویژه نوجوانان – را نسبت به فارسی سخن گفتن بیرغبت میکند و همین نتیجه عکس از منظر حفظ و گسترش زبان فارسی دارد. برای اولین بار در تاریخ ایران، جمعیت بسیار زیادی گویشور فارسی دوزبانه در فرهنگ ما ظاهر شدهاند که کودکی و نوجوانی خود را در کشورهای دیگری گذراندهاند و دایره لغات غیرخانگی آنان کم است. گزینش دیدگاه باز و پذیرا نسبت به این دسته از جوانان به جای سختگیری، تنبیه و انگ زدن، اثر مثبت بر گسترش فارسی دارد. تصور کنید اگر انگلیسیزبانان تنها به گویشورانی اجازه رشد و شکوفایی در زبان انگلیسی میدادند که انگلیسی را سلیس و خالص صحبت میکنند و هیچ واژه خارجی در آن به کار نمیبرند یا لهجه و اشتباه دستوری ندارند؛ آیا توان و گسترش این زبان به این حد میرسید؟
نوشتار فارسی
همه آنچه دربالا گفته شد مربوط به ارتباط شفاهی میان افراد بود. در مبحث نوشتار نکته دیگری مورد توجه است. نوشتار فارسی باید تلاش کند با بیشترین جمعیت فارسیزبان ارتباط برقرار کند. بنابراین متن حاضر باید برای یک فارسیزبان ساکن کرمان، یک فارسیزبان ساکن روستایی در خوزستان، یک فارسیزبان ساکن تهران و یک فارسیزبان ساکن امریکا و کانادا قابل درک باشد. از این رو اگر از عناصر بومی یا زبان آمیخته در آن استفاده شود امر مفاهمه مختل میشود. به همین دلیل متن خاصیتی محافظهکارانه دارد و به عناصر جدید نمیتواند به راحتی اجازه ورود بدهد. کار ویراستار و نویسنده این است که واژگان و ساختارهای رایجتر و مطمئنتر (احتمالاً کمی قدیمیتر) استفاده کند.
در پایان بار دیگر یادآوری میشود که مباحث مطرح شده در این یادداشت صرفاً به پدیده رمزگردانی و زبان آمیخته در میان فارسیزبانان ساکن محیط انگلیسیزبان مربوط میشود. در مورد آمیختگی انگلیسی در زبان مردم مقیم ایران ملاحظات اجتماعی و فرهنگی دیگری دخیل است که در اینجا به آنها پرداخته نشده است. این دو گونه آمیختگی گرچه در ظاهر به هم شبیهاند اما الگوهای زبانشناختی متفاوتی بر آنها حاکم است.
زبان آمیخته حاصل زندگی دوفرهنگی و چندفرهنگی است و از آغاز تمدن انسان وجود داشته است. نمیتوان افرادی را که از زبان آمیخته در ارتباطات روزمره خود استفاده میکنند سرزنش کرد.
نتیجه یک- زبان آمیخته حاصل زندگی دوفرهنگی و چندفرهنگی است و از آغاز تمدن انسان وجود داشته است. نمیتوان افرادی را که از زبان آمیخته در ارتباطات روزمره خود استفاده میکنند سرزنش کرد. ترکزبانان مقیم تهران در هر جمله خود دهها کلمه فارسی استفاده میکنند و این نتیجه زیست دو فرهنگی آنان در ایران است و نمیتوان گفت زبان ترکی مناطق ترکنشین، به این دلیل آسیب دیده است. به همین قیاس فارسیزبانان مقیم کشورهای غربی از زبان آمیخته و رمزگردانی در ارتباطات استفاده میکنند و این امر به خودی خود هیچ زبانی را تهدید نمیکند. همانطور که قرنهاست زبانی به اسم فارسی داریم که پر ازعناصر قرضی است در آینده هم به همین ترتیب فارسی ادامه خواهد داشت. تهدید و در خطر بودن زبان از آنجایی آغاز میشود که تعداد کودکان و نوجوانان گویشور به آن زبان کاهش یابد و تمایل افراد به سخن گفتن به آن زبان با کودکانشان و یا تحصیل کودکان به آن زبان کم شود.
نتیجه دو- زبان آمیخته همچون گویشهای منطقهای یک زبان دارای ویژگیهای زبانشناختی مخصوص به خود است و به هیچوجه زبانی بیقاعده و بینظم نیست. این زبان نتیجه کنش اجتماعی دوزبانهها با یکدیگر به طور طبیعی شکل میگیرد و ارزش ارتباطی آن شبیه زبانهای دیگر است.
نتیجه سه- سالها مخلوط کردن فارسی با انگلیسی یا «انگلیسی پراندن» نشانه برتری فرهنگی و تحقیر دیگران بود. اما در سالهای اخیر نوع دیگر برتریسازی رایج شده که با آن ضعف افراد در فارسی تحقیر میشود. همانطور که بالاتر گفته شد در دهههای اخیر یک گروه اجتماعی نسبتاً بزرگ در فرهنگ ایرانی و نیمه ایرانی ظهور کرده که پایه فارسی قوی ندارد ولی به دلیل تعلق فرهنگی به ایران از فارسی هم در کنار انگلیسی یا زبانهای دیگر خود استفاده میکند. اگر به زبان آمیخته این گروه انگ بیسوادی یا خودباختگی زده شود و این روند تقویت شود به دلسرد شدن آنان در استفاده از زبان فارسی میانجامد.
نوشتین: “ترکزبانان مقیم تهران در هر جمله خود دهها کلمه فارسی استفاده میکنند و این نتیجه زیست دو فرهنگی آنان در ایران است و نمیتوان گفت زبان ترکی مناطق ترکنشین، به این دلیل آسیب دیده است.” اما دلیل آسیب دیدن زبان تورکی در مناطق تورک نشینِ ممالک محروسه ایران، تحمیل زبان بیگانه فارسی و محروم کردن إنسان های غیرفارس از تحصیل به زبان خودشان است. این منحصر به حکومت فارس−شیعه جمهوری اسلامی نیست، حکومت قبلی هم همینطور بوده، و تا زمانی که آذربایجانِ جنوبی دولت مستقل خودش را نداشته باشد همینطور إدامه خواهد داشت..
باید بیشتر توضیح بدی چرا بین گفتار و نوشتار تا این حد تفاوت قائلی. فکر نمیکنم تمام حساسیت های روی علائم ریز نگارشی مثل ه کسره فقط دلایل کارکردی داشته باشه و علتش همه فهم تر کردن متن باشه. بلکه خیلی مواقع هدف “یک دست” کردن، منظم تر کردن و زیبا تر کردن متنه. کما اینکه نوشتار هم از گفتار تاثیر میگیره و مشخصا وجود کلمات انگلیسی که افراد زیادی متوجهش نمیشن در برابر مثلا سر هم یا جدا نوشتن “آنها” به همه فهم بودن متن بیشتر ضربه میزنه
“…، چون هدف مفاهمه است.”اگرازحکم ابد درک استنباط شود که فقط مفاهمه است،بنظر نادرست میاید.
مفاهمه که درحیطه معنی وپارول میباشد.یکی ازدست آوردهاوکارکرد زبان است.زبان اهداف خاص خودش راداردواصل
گسترش تابی نهایت،اشکال گوناگون بیان،ایجازووزن برای خودخود زبان مسئله ای است که شاید فقط از جنبه زیبایی شناسی
برای ماقابل ادراک است وقانون، وبخصوص جهت آن هنوز بدرستی روشن نشده است.