باز هم درباره انتشار اینترنتی کتاب سرمایه
در هفتهای که گذشت انتشار رایگان نسخه پیدیاف کتاب سرمایه کارل مارکس با ترجمه حسن مرتضوی، بر روی اینترنت موجب انتقاد مترجم و ناشر و واکنشهایی از سوی مخاطبان شد. در ادامه «رامین مسلمیان» در یادداشت «انحصار یا همبستگی؟» تلاش کرد تا با نقد یادداشت حسن مرتضوی، به ضرورت پیش کشیدن فرم دیگری اشاره کند. آنچه در پی میآید نقد حسن مرتضوی بر یادداشت رامین مسلمیان است؛ پیشنهاد میکنیم برای پیگیری بحث سه یادداشت قبلی را بر روی سایت میدان بخوانید. این یادداشتها را میتوانید در لینکهای مرتبط پایین همین مقاله بیابید.
فارغ از بحث کپیکردن جلد دوم سرمایه روی اینترنت، با توجه به اینکه خود موضوع اهمیت فینفسهای دارد به آن میپردازم. نویسنده مقالهی یاد شده در رد استدلال من میگوید: «بر خلاف ایدهای که مرتضوی مطرح میکند، مناقشه مارکس با مالتوس و لاسال ربطی به ایده کپیرایت و تلاش مارکس برای استخراج مونوپولی رنت از آثارش ندارد. مرتضوی دزدی علمی-ادبی را که پایه مناقشه میان مارکس با مالتوس و لاسال بوده است، همارز کپیرایت میداند، که ایدهای نادرست است… اگر انتشاردهنده ترجمه مرتضوی کتاب را با اسم خود منتشر میکرد، دعوای مرتضوی و ارجاعش به مارکس صحیح بود.» نقدی که نویسنده مقاله بالا دربارهی مقایسه من در مورد سرقت ادبی آورده و آن را اشتباه میداند، به نظرم کاملا فرمالیستی است و او روح مطلب را نگرفته است. موضوع خیلی روشن است؛ هر فردی که از نوشتهای نقل میکند باید منبع را ذکر کند. معنای آشکار این عمل آن است که حقوق نویسنده را رعایت میکند و حاصل تلاش او را برای خود غصب نمیکند. اشاره به منبع یعنی اجازه گرفتن از نویسنده و مولف. این حقوق خدشهناپذیر نویسنده است و باید از طرف دیگران رعایت شود.
اما آقای مسلمیان برای استحکام استدلال خود جملهای را از دستنوشتههای ۱۸۴۴ مارکس میآورد به این مضمون: «حتی هنگامی که من فعالیتی علمی انجام میدهم، فعالیتی که به ندرت با همکاری مستقیم با دیگران صورت میدهم، من فعالیتی اجتماعی انجام داده ام. این فعالیت تنها نتیجه تلاش من نیست همانند زبان که یک متفکر استفاده میکند و به من به عنوان یک محصول اجتماعی داده شده است.» مارکس در اینجا میگوید اندیشه و زبان یک محصول اجتماعی است و نتیجهی مستقیم یک فرایند اجتماعی است و نه در خلا و نه در انتزاع از جامعه ایجاد نشده است. اما نویسندهی مقاله یادشده از آن نتیجه میگیرد پس مارکس «تولید ایدهها را مشخصا فعالیتی جمعی و تولید جامعه به عنوان یک کل میداند، و نمیتواند با استخراج درآمد انحصاری از طریق تصاحب و شخصی کردن چنین فعالیت جمعیای موافق باشد.»
پاسخ من منفی است. این یک حق است. یک حق فردی نویسنده و مولف و هنرمند که بر آنچه به عنوان امری جدید بیان میکند تاکید دارد. حق فردی بیانگر توانمندیهای فردی است. بیانگر به رسمیتشناختن آن است. برجستهکردن این توانمندیهای نوعی انسان و نه محو کردن آن از ویژگی اصلی اندیشهی مارکس است. مارکس در دستنوشتهها، در گروندریسه، در کاپیتال، در نقد برنامه گوتا پیوسته بر این توانمندی فردی تاکید دارد و غایت بشر را همانا تکامل و رشد این توانمندیها میداند، و هرگز با عبارتی کلی که توانمندی فردی هیچ است و توانمندی جمعی همه چیز آن را پنهان نکرد. مارکس رابطهی این دو را بشدت درهم تنیده میدانست.اینجا یک خلط بحث ساده رخ میدهد؛ چون ایدههای نویسنده فعالیتی جمعی است پس درآمد حاصل از تصاحب و شخصی کردن چنین فعالیتی نمیتواند انحصاری باشد. خب اگر اینطور است پس چرا مارکس از نشر کتابهایش پول میگرفت و صرف زندگیش میکرد؟ (هر چند به قول خودش از بابت فروش ۳۰۰۰ جلد کاپیتال مجلد اول طی سه سال به اندازه پول تنباکویی که دود کرد گیرش نیامد!) و اگر فکر حاصل فعالیت جمعی غیرمستقیم است به چه دلیل به نقلقول لاسال از اثرش بدون ذکر منبع اعتراض میکرد؟ مگر نه اینکه بنا به نظر آقای مسلمیان فکر مارکس مال همه است خب چه اهمیتی دارد که دیگران بدون ذکر نام او از مارکس نقلقول کنند و بگویند چون این فکر جمعی است پس مال من است و هر جور که بخواهم از آن استفاده میکنم؟
آقای مسلمیان اما ادامه میدهد که « مخالفت از موضع مترقی با دزدی علمی-ادبی بیش از آنکه مربوط به حق انحصاری مادی مولف باشد به اخلاق علمی، امکانپذیری دنبال کردن ایدهها از طریق ارجاعات، و جلوگیری از اغتشاش علمی مربوط میشود.» پس مخالفت مارکس با سرقت ادبی به این بر میگردد که اخلاقی علمی را پی بگیریم و بدانیم اولین بار که این ایده مطرح شد از آن چه کسی است تا اغتشاش نشود. میدانیم که مارکس در این زمینه وسواس عجیبی دارد و هر جا که ایدهی جدیدی از کسی مطرح شده بود صراحتا آن را ذکر میکند چنانکه در مورد خود میگوید «من نخستین کسی بودم که این ماهیت دوگانهی کار نهفته در کالاها را آشکار و آن را به نحو انتقادی بررسی کردم» (سرمایه جلد اول، ص. ۷۱) اما این اخلاق علمی ناظر بر چه چیزی است؟ رابطهی این اخلاق علمی با توانمندیهای انسان چیست؟ آیا اگر مارکس به آن همانندی آقای مسلمیان اعتقاد داشت یعنی جمعی فردی است و فردی جمعی است باز هم همین تاکیدات را داشت؟
پاسخ من منفی است. این یک حق است. یک حق فردی نویسنده و مولف و هنرمند که بر آنچه به عنوان امری جدید بیان میکند تاکید دارد. حق فردی بیانگر توانمندیهای فردی است. بیانگر به رسمیتشناختن آن است. برجستهکردن این توانمندیهای نوعی انسان و نه محو کردن آن از ویژگی اصلی اندیشهی مارکس است. دیالکتیک رابطه فرد با جمع بسیار ظریفتر از آن چیزی است که آقای مسلمیان مطرح میکند. مارکس در دستنوشتهها، در گروندریسه، در کاپیتال، در نقد برنامه گوتا پیوسته بر این توانمندی فردی تاکید دارد و غایت بشر را همانا تکامل و رشد این توانمندیها میداند، و هرگز با عبارتی کلی که توانمندی فردی هیچ است و توانمندی جمعی همه چیز آن را پنهان نکرد. مارکس رابطهی این دو را بشدت درهم تنیده میدانست.
اهمیت اجازه گرفتن از مترجم و ناشر در اینجا از آن روست که حق تعیین تکلیف بر فرآوردهی معنوی نویسنده و مترجم را برای او قائل است و به این ترتیب میپذیرد که او تنها فرد صالح برای تشخیص این امر است. هنگامی که افرادی ناشناس بدون ذکر نام و بدون اجازه نویسنده دست به انتشار نوشتهی او میرنند این شائبه به وجود میآید که انگیزههای دیگری به ویژه انگیزههای حقیری مانند شهرتطلبی، منافع مادی و غیره در پس این کار وجود دارد. و این دقیقا نقض انگیزه کسانی است که با هدف انتشار آزادانه اطلاعات دست به این کار میزنند.اما قصد من از آوردن این مثال این بود که نشان دهم به این بهانه که اندیشهی نویسندهای ماحصل تلاش اجتماعی است و او پرورده جامعهای است که در آن مینویسد پس ما میتوانیم اندیشهی او را مال خود بدانیم و به نحو مقتضی بدون ذکر نام او (یعنی اجازه گرفتن از او) برای خود استفاده کنیم، فقط تحریف آشکار نظر مارکس و هرج و مرج مطلق است. گمان نمیکنم مارکسیسم با چنین هرج و مرجی کوچکترین سر سازشی داشته باشد. مقایسه من ناظر بر همین اجازه گرفتن است. به همین ترتیب وقتی نویسنده و مترجمی یک کتاب را مینویسد یا ترجمه میکند، این نوشته و این ترجمه حاصل تلاش فردی و توانمندیهای فردی اوست. در جامعهی کنونی ما که توانمندی فردی افراد نه اهمیت دارد و نه وقعی به آن گذاشته میشود، احترام به آن از سوی همهی طرفداران اندیشههای مترقی بیش از پیش اهمیت مییابد.
اهمیت اجازه گرفتن از مترجم و ناشر در اینجا از آن روست که حق تعیین تکلیف بر فرآوردهی معنوی نویسنده و مترجم را برای او قائل است و به این ترتیب میپذیرد که او تنها فرد صالح برای تشخیص این امر است. هنگامی که افرادی ناشناس بدون ذکر نام و بدون اجازه نویسنده دست به انتشار نوشتهی او میرنند این شائبه به وجود میآید که انگیزههای دیگری به ویژه انگیزههای حقیری مانند شهرتطلبی، منافع مادی و غیره در پس این کار وجود دارد. و این دقیقا نقض انگیزه کسانی است که با هدف انتشار آزادانه اطلاعات دست به این کار میزنند.
اینجا نه مسئله معاش مطرح است نه گذران زندگی و نه حقوق مادی. مسلما هیچ کس با باد هوا زندگی نمیکند و هر کس به طریقی زندگی خود را میگذارند. بنابراین با طرح مباحثی از این قبیل که «همه آنچه گفته شد به این معنی نیست که مترجم و ناشر نباید توانایی تامین معاش روزانه خود را از طریق تالیف، ترجمه و نشر کتاب داشته باشند. اما نحوه مواجهه با انتشار آزاد سرمایه مارکس و تلاش برای رفع تنگناهای مالی از طریق انحصاری کردن کتاب، و ارجاع به اصل کپیرایت برای مترجم و ناشر رادیکال برخلاف اصول و نادرست خواهد بود» بحث را به بیراهه نبریم. اگر آقای مسلمیان و دوستان دیگری گمان میکنند در این مملکت مترجمان و نویسندگان حرفهای با انتشار و ترجمه این کتابها میتوانند معاش روزانه خود را تامین کنند بشدت دچار کوربینی مفرط شده اند. ایشان مسئلهی حق نویسنده و مترجم را به مسئلهی تامین معاش گره زدهاند، در حالی که من معتقدم حق نویسنده و مترجم مبنی بر هر گونه انتشار آثار خود به نحوی که مقتضی میدانند از آن اوست و هیچکس بدون اجازه او حق ندارد آن را نقض کند ساده ترین حقوق فردی اوست.
شاید در اینجا عنوان شود که نشر آزادانه همگانی برای دسترسی افراد به اطلاعات در تقابل با این حق منفرد قرار میگیرد. اما آیا انتشار بدون اجازهی مولف و مترجم کتاب آن هم به این شکل خودسرانه میتواند به بازسازی نوعی نظام دیگر انتشار اطلاعات بیانجامد؟ و آیا غیر از این است که این امر به گفتهی آرتور «فقط نفی مجرد قوانین اجتماعی است.» انتشار خودسرانهی کتابها «واقعیت اجتماعی ما را تغییر نمیدهد و ناظر بر هیچ عقلانیتی نیست. شاید در نتیجه این عمل ناشر این کتاب ورشکسته شود یعنی امری که به ضرر همگانی است.» مسلما نظام بازار انتشار کتاب در ایران دچار نقصهای جدی است و مسلماً خیل علاقهمندان به اندیشه با مشکلات حادی رویرو هستند اما آیا راهحل این مسئله ایجاد اغتشاش و سردرگمی است؟ تغییر این نظام و سازوکار انتشار و پخش کتاب باید به بحث جمعی گذاشته شود تا از دل این بحث راهحلهایی ممکن بیرون کشیده شود.