دیدگاه طب سنتی در ایران و جریان پشت سر آن داستان تازه ای نیست اما روز به روز قدرت بیشتری میگیرد. اینکه نهادی مذهبی و اجتماعی مانند یک امامزاده به واسطه نهاد قدرتمند عظیم حامیاش چنان جایگاهی پیدا میکند که دانشگاه علوم پزشکی را وادار میکند با او قرار داد همکاری ببندد، در حالی که خطاهای چهره اصلی مدعی پزشکی این نهاد آشکار است، از یک سو مساله عمق نفوذ این تفکر خطرناک را نشان میدهد و از سوی دیگر و مهمتر عادیسازی این روند خطرناک است.
در بحثهای مربوط به جنسیت و برابری یک استدلال آشنا این است که «پس چرا همه متفکران یا دانشمندان و.. مرد هستند؟» جریان تازهای در تاریخنگاری نشان میدهد که بسیاری از دستاوردهای زنان به نام شوهران یا همکاران مرد آنها ثبت شده یا به دلیل زن بودن نادیده گرفته شدهاند.
در سالهای ۱۳۵۸تا ۱۳۶۰ ما سقوط علمی کامل داریم. این سقوط علمی کامل همینطور در ایام جنگ ادامه پیدا میکند تا اینکه اتفاق عجیبی رخ میدهد، آن اتفاق متضمن یک انقلاب هومبولتی بود.
با شیوع کرونا بسیاری از ما فهمیدیم هنوز فرق ویروس و باکتری را نمیدانیم؛ این نشان از بحران آموزش عمومی دارد. یادداشت پیش رو به ضرورت آموزش عمومی علم برای شهروندی میپردازد.
«جمجمهخوانی» تاریخِ طولانی و بغرنجی دارد و امروزه عملا یک توهین محسوب میشود. آیا جمجمهخوانی مدرن هم قربانیِ مجادلاتِ آکادمیک میشود؟
طرح سوالاتی پیرامون ژن و جنسیت شکل تازهای به انتقادات درباره جنسیت، فمینیسم و علم داده است. مسائلی چون عدم بازنمایی زنان و اقلیتها در عرصه علوم پایه، تکنولوژی، مهندسی و ریاضیات با ادبیاتی حول پذیرش، تنوع و برابری در حال پیگیریست. اما هنوز جدل درباره اندیشه وراثت در پیش روست و سوالهایی که نیاز به جواب دارند.