تا زمانی که یک سازوکار روایت نشود، جامعه نمیتواند احساسی نسبت به آن پیدا کند. مخصوصا پدیدهای مانند سربازی که در محیطی بسته و جدای از مردم، سازوکارهایش را بر سربازان اعمال میکند.
برای بسیاری دوران سربازی نه گذراندن زمان در پادگان و برجکهای نگهبانی که کار کردن به عنوان کارمند رایگان و ارزانقیمت در برخی سازمانهای دولتی است. این متن روایتی است از یک دوره سربازی شامل آموزش و خدمت در یک سازمان دولتی. روایتی که تصویری از آنچه بر سربازارن میگذرد ارائه میدهد.
از سربازخانه | علی انیسی
در ماههای گذشته اخبار زیادی از حوادث پادگانها و سربازانی که پیش از خودزنی، افراد دیگری را هم هدف قرار میدهند، منتشر شده است؛ سربازانی که از رفتنشان غمی ماندگار برای خانواده میماند و تصویری هولناک برای همخدمتیها.
چهل روز از حادثه سقوط اتوبوس سربازان در نیریز گذشت. سربازانی که برای گذراندن مرخصی خود به شهرستانهای عازم شده بودند ولی هیچوقت به مقصد نرسیدند. حادثه دردناکی در ادامه حوادث پر تعداد جادهای در ایران که این بار به دلیل حضور این سربازان و حواشی پیش آمده، مورد توجه قرار گرفت و به همان سرعت هم فراموش شد.
گزارش زیر تنها بخشی از قصه بچههای ترخیصی از بهزیستی است. بچههایی که از ١٨سالگی رها میشوند تا زندگی در هیاهوی شهر را خودشان یادبگیرند. اسم آنها بهخواسته خودشان مستعار انتخاب شده است.