«درخت انجیر معابد» آخرین رمان زندهیاد احمد محمود را میتوان واپسین درنگ او بر پابرجایی چیزی از جنس همان درخت انجیر معابد، در ذهنیت عمومی جامعهای دانست که به خوبی میشناخت. او نزدیک به پنجاه سال نوشت تا کاری را که با داستان کوتاه «صبح میشه»، در سال ۱۳۳۴ آغاز کرده بود، با رفتارشناسی جامعهای که پرستندهی درخت انجیر معابد است به پایان برساند.
در دهه ٤٠ و بهخصوص بعد از اصلاحات ارضی ١٣٤٢ نویسندگان بسیاری درباره روستا مطلب نوشته و آن را از ابعاد مختلفی بررسی کردند. اکثر آنان نوعی نوستالژی به روستا دارند و حتی آن را آلترناتیو واقعی در نظر میگیرند. در این میان البته ساعدی موقعیتی ویژه دارد و آن اینکه با وجود نوشتن فراوان درباره روستا، فاقد هر توهمی نسبت به آن است. به بیانی دیگر اهمیت رئالیسم ساعدی در آن است که روستا و اساسا محرومیت را «تقدیس» نمیکند و در آن متوقف نمیشود و از اینرو پتانسیل عبور از آن را دارد.