مدتی است بازار نقد ترجمه در فضای مجازی به ویژه فیسبوک داغ شده است. منتقد و مترجم اثر در فیسبوک بگومگو می کنند و مخاطب نیز از راه می رسد و از روی منطق و یا دوستی و صمیمیت با منتقد و یا مترجم اثر، لایک خود را بر این یا آن گفته می زند و سپس به دنبال بحث دیگری می رود. آیا «فیس بوک» به طور خاص و «فضای مجازی» به طور عام فضای مناسبی برای درگیری با چیستی و چگونگی ترجمه است؟ و یا به بیان دیگر آیا «فضای مجازی» فضای مناسبی برای تفکر و تامل است؟ امیر احمدی آریان که پیشتر در یادداشت « نقد در خلاء و فتیشیسم دقت » به مسئله داوری در ترجمه پرداخته بود، در یاداشت زیر به فرآیند «فیسبوکیشدن فکر» به واسطه درگیری بر سر نقد ترجمه در فیسبوک میپردازد.
شکل خاصی از نقد ترجمه اساسش بر سنجش جمله به جمله ترجمه فارسی با متن انگلیسی است، و فهرست کردن اشتباهات مترجم در موارد خاص به نیت نشان دادن اشتباهات او، و گاه که آش شور میشود، خیانتش در امانت. نقد مهرداد رحیمی و احسان مصلحی به کار تعدادی از مترجمان در فیسبوک از همین جنس است. این مطلب تأملی است در چنین رویکردی به نقد ترجمه، با توجه به آخرین مورد منتشرشده از این نقد که هدفش دو کتاب از پیمان خاکسار است. این مقاله نه توجیه میکند و نه تجویز، تأملی است در مسألهای که گریبانگیر هر مترجمی است و توجه فراگیر این روزها به این مورد خاص بهانهی خوبی است برای باز کردنش.
هر چه هم که بخواهیم خود را معاصر نشان دهیم با این حال نمی توانیم جای خالی و فقدان رمان های رئالیستی را در فضای ادبی حال حاضر نادیده بگیریم.حتا نویسندگان بزرگ نسل پیشین هم مانند گلشیری و هدایت و صادقی و چوبک و دولت آبادی و ساعدی هیچکدام کاملاَ رئالیست نبوده اند. اما در این میان یک استثنا وجود دارد. احمد محمود که 12 مهر سالروز درگذشتش بود، با گذر زمان بیش از پیش توان ادبی رئالیستی خود را به رخ می کشد. تکنیک درخشان و زبان روان احمد محمود در آثارش به همراه توصیف دقیق شرایط اجتماعی و سیاسی شهری از خلال اتفاقات پیش روی کاراکترها، می تواند به عنوان سندی موثق از آن دوره مورد استفاده قرار بگیرد. در نوشتار زیر نویسنده، با اشاره به مفاهیمی که گفته شد، بیشتر به مسئله شهر به عنوان یک کاراکتر اصلی در آثار احمد محمود پرداخته است.
سایت دویچهوله فارسی چند روز پیش گزارشی تصویری از شرایط طاقتفرسای زندگی کارگران معدن ذغالسنگ در مازندران منتشر کرد. آنچه میخوانید یادداشت کوتاه امیر احمدیآریان درباره این تصاویر بر روی صفحهی شخصی فیسبوکش است؛
فرقی نمیکند گلشیری در باب انقلاب چه در سر داشت، نثر او تجسم لحظه گسست انقلابی است، تجسم موقعیتی است که در آن منطق برابری بر جمع حاکم میشود و به جای تکثر، سیاست (در اینجا زبان) به همگان صدای واحد میبخشد. همین ایراد به منتقدان کنراد و ناباکوف و سلین نیز وارد است. آنان به محتوای اثر و حرفهای خالقش متوسل میشوند، از سخنرانی ناباکوف دربارهی لنین یا متنی که سلین در دفاع از یهودستیزی نوشت مدد میگیرند و فاشیسم و نژادپرستی را در ادبیات کشف میکنند. اینها به نقد ربطی ندارد