نامههای غلامحسین ساعدی به طاهره کوزهگرانی را شاید بتوان به عنوان یکی از دقیقترین نمونههای همآمیزی عشق با مالکیت، سلطه و آزار جنسی در متن فرهنگی ایران مثال آورد. در یکی از نامهها ساعدی عاشق، پس از ابراز میلاش به تصاحب بدن طاهره، خطاب به او که همواره خاموش است، مینویسد: «اگر یک نفر آدم، نه اگر یک نفر دیو، یا هرکسی که میخواهد باشد، صاحب بدن طلایی و موهای زرین و روح بلورین تو شود، اگر خودم را هم نکشم آن یک نفر، بله آن صاحب تو را خفه میکنم. باور نمیکنی؟ خواهی دید.»
آیا ارتباطی بین رشد سیاستهای اقتصادی خشونتآمیزِ تحمیلیِ غیردموکراتیک، ناعادلانه و نابرابر و رشد جنایات علیه زنان وجود دارد؟
روایت طاهر بنجلون اگرچه تلخ و سیاه است و ذرهای امید در دل روشن نمیکند اما بهخوبی نشان میدهد که فرهنگ آبرومحور چطور میتواند بازمانده تجاوز را خلع سلاح کند.
تجاوز به کودکان در خانه، این گزارش در رابطه با این موضوع است. در هفتهای که روز جهانی زنان را گذراندیم، نگاهی میکنیم به خلاهای قانونی و انگارههای اجتماعی و همچنین چالشهای دادخواهی که بزهدیدگان با آن مواجه هستند.
با وجود اینکه خشونت علیه زنان ساکن شهر همواره معضل بوده است، حوزه مطالعات و برنامهریزی شهری تاکنون نتوانسته است به شکلی موثر خشونت را شناسایی کند و با آن مقابله کند. اما چند دهه است که محققان فمینیست برنامهریزی شهری تلاش کردهاند خشونت علیه زنان را به بحثی مرکزی در برنامهریزی شهری تبدیل کنند.
آیا همیشه خط بین سفید و سیاه، عمل درست و عمل اشتباه، خطی قابل تمایز است؟ در این یادداشت نویسنده از تجربهاش در رابطه با نمونهای از آزار صحبت میکند که به راحتی قابل تشخیص نیست، و برای آزاردیدهها دشواریهای دوچندان به همراه میآورند.
در بحثهای اخیر درباره تجاوز، آزار و خشونت جنسی در ایران نظرها و گاه انتقاداتی درباره اصل برائت مطرح شد، این مقاله سعی دارد نشان دهد که زیرسوال بردن اصل برائت چه تبعات خطرناکی میتواند داشته باشد.
روایتهایی هست که دلمان را آشوب میکند. مضطرب میشویم، میترسیم چون میدانیم با پذیرش روایتها، از لذات و منافعی محروم خواهیم شد. این است که از رایجترین الگوی عملی استفاده میکنیم: نفی میکنیم.