نامههای غلامحسین ساعدی به طاهره کوزهگرانی را شاید بتوان به عنوان یکی از دقیقترین نمونههای همآمیزی عشق با مالکیت، سلطه و آزار جنسی در متن فرهنگی ایران مثال آورد. در یکی از نامهها ساعدی عاشق، پس از ابراز میلاش به تصاحب بدن طاهره، خطاب به او که همواره خاموش است، مینویسد: «اگر یک نفر آدم، نه اگر یک نفر دیو، یا هرکسی که میخواهد باشد، صاحب بدن طلایی و موهای زرین و روح بلورین تو شود، اگر خودم را هم نکشم آن یک نفر، بله آن صاحب تو را خفه میکنم. باور نمیکنی؟ خواهی دید.»
این مقاله میکوشد نشان دهد مخالفت اسلامگرایان با آموزش دختران، چه تاثیری بر ظهور «گفتمان امنیت» و مطالبه «پلیس منظم و مقتدر» از سوی ملیگرایان زن و مرد در عصر مشروطه داشت و در مقابل وامگیری اسلامگرایان از گفتمان ملیگرایانه چه تاثیری بر مناسبات جنسیتی این دوره گذاشته است.