مبارزه بومی با خشونت علیه زنان
با وجود اینکه خشونت علیه زنان ساکن شهر همواره معضل بوده است، حوزه مطالعات و برنامهریزی شهری تاکنون نتوانسته است به شکلی موثر خشونت را شناسایی کند و با آن مقابله کند. اما چند دهه است که محققان فمینیست برنامهریزی شهری تلاش کردهاند خشونت علیه زنان را به بحثی مرکزی در برنامهریزی شهری تبدیل کنند.
مقدمه فصل سوم:
در دو فصل اول و دوم با ماهیت جنسیتمند فضای شهری، تحلیل و درک جنسیتآگاه در برنامهریزی و حکمرانی شهری آشنا شدیم. دیدیم با وجود اینکه «مطالعات جنسیت» رشتهای مجرد و جداگانه فرض میشود، رفع تبعیض جنسیتی تنها هنگامی مقدور است که دید و دانش فمینیستی وارد شاخههای دیگر نظری و کاربردی شوند و به عنوان چارچوبی لاینفک در آنها عجین شوند. در فصل پایانی این مجموعه نگاهی میکنیم به نمونههای کلیدی، موفقیتآمیز یا مردود ادغام جنسیت در برنامهریزی شهری. از میان انبوه نمونه موجود از روشها و پروژههای جنسیتمند کردن شهر، نمونههاى این فصل را به خاطر تنوع و برجستگیشان در مشکلات پیش رو و ارائه راهکارهای خلاق در مواجهه با این مشکلات انتخاب کردهایم.
در این فصل از جمله از آشپزخانههای دستهجمعی در پرو میخوانیم که تلاش زنان براى رفع نیاز خانوادهشان در غیاب و ناکفایتی دولت را نشان میدهند. از معضلات زنان فقیر و فروشنده خیابانی در آفریقای جنوبی میخوانیم و همینطور از مشکلات امنیتی زنان ساکن کانادا هنگام حضور در فضاهاى خلوتتر عمومى. به هند سر میزنیم و میبینیم تلاش برای حضور زنان در پستهای سیاسی همیشه هم مفید نیست و فایدهاش مستلزم بینش آگاه و برآمده از نیازهای زنان است. نه فقط از زنان بازیگر، بلکه از مردان کلیدی در حوزه برنامهریزی شهری هم میشنویم، از جمله مردان کارشناس در انگلیس که برای کنار زدن بحث جنسیت در برنامهریزی شهری هزار و یک دلیل آوردهاند. مقاومت برای عجین کردن مطالعات جنسیت در بحث برنامهریزی شهری کم نبوده است، اما تجربه نشان داده که با پیگیری و شگردهاى خلاقانه و دلسوزانه میتوان امیدوار بود که شهرهای آینده برای زنان امن و دلپذیر باشند.
…..
برنامههای توسعه شهری معمولا ادعا میکنند که با بالا بردن کیفیت زندگی شهری، وضعیت زنان را به عنوان شهروندان ارتقا میدهند و موقعیتهای جدیدی برای آنها فراهم میکنند. اما ارزیابی فمینیستی برخی از برنامههای توسعه واقعیت دیگری را برملا میکند که با ادعای برخی از سیاستگذاران مدافع توسعه اقتصادی و شهری در تناقض است. در موارد بسیاری توسعه شهری و سرمایهگذاریهای اقتصادی نه تنها امکانات بیشتری برای زنان فراهم نکرده است، بلکه به خشونت بیشتر علیه زنان دامن زده است. در مقاله سه نمونه برجسته از چنین رابطه ای میان توسعه شهری و اقتصادی و خشونت علیه زنان را بررسی میکنیم: شهر ویلافرانکا (Vilafranca) در اسپانیا، سیوداد هوارز (Ciudad Juárez) در مکزیک و شیکاگو در آمریکای شمالی. در هر سه این شهرها میزان و شیوه خشونت علیه زنان با سیاستهای توسعه شهری و نگرش تصمیمگیران حکومتی با بحث خشونت علیه زنان پیوندی عمیق دارد. نمونهها نشان میدهند که نمیتوان بحث خشونت علیه زنان را صرفا به عنوان یک دغدغه مجرد و بدون توجه به راهکار اقتصادی مقامات حاکم بر شهر بررسی و اصلاح کرد.
سویه اقتصادی خشونت جنسیت – محور
با وجود اینکه خشونت علیه زنان ساکن شهر همواره معضل بوده است، حوزه مطالعات و برنامهریزی شهری تاکنون نتوانسته است به شکلی موثر خشونت را شناسایی کند و با آن مقابله کند. اما چند دهه است که محققان فمینیست برنامهریزی شهری تلاش کردهاند خشونت علیه زنان را به بحثی مرکزی در برنامهریزی شهری تبدیل کنند. یکی از اقدامات مهم محققان فمینیست روشهای شناسایی خشونت بوده است. از جمله ایرادهای برنامهریزی شهری این است که در بسیاری از ارزیابیهای آماری در شهر، خشونت علیه زنان به عنوان یک الگوی تکرار شونده و نظاممند مورد بررسی قرار نمیگیرد، خشونت صرفا خشونت علیه یک «شهروند» فرض میشود و سویه جنسیتی آن مورد توجه قرار نمیگیرد. ایراد دیگری که محققان فمینیست توسعه شهری بر آن تاکید کردهاند این است که بسیاری از خشونتهای خانگی که در فضای خصوصی اتفاق میافتد گزارش نمیشوند و آمار در دست شهر بیانگر آمار واقعی نیست. مشکل مهم دیگر در شناسایی خشونت، توجه به تنوع آن است. مضاف بر این، خشونت علیه زنان در خیابان، خانه و محل کار شکلهای مختلف دارد و برنامههای توسعه شهری باید به الگوهای مختلف خشونت در طبقات و گروههای مختلف و در مکانهای مختلف از جمله خانه و خیابان و محل کار توجه کنند.
موضوع مهم دیگر بحث خشونت در برنامهریزی شهری تاثیر تنوع فرهنگی و عرفی و محلی بر شکل بروز و شیوه مقابله با خشونت است. با وجود شباهتهای جهانی تبعیض علیه زنان، در هر شهری به نسبت نظام حکومتی، اقتصادی و ارزشهای عرفی و سنتی تبعیض و خشونت شکلهای محلی دارد. بالطبع شیوه مقابله به خشونت هم جغرافیای خودش را دارد. در ادامه سه نمونه قابل تامل از مقابله با خشونت به نسبت خصوصیات محلی و بومی بررسی میکنیم. تحلیل شیوههای مقابله با خشونت در جاهای مختلف و موانع بر سر راه آنها میتواند چند و چون مبارزه با خشونت را برجسته کند و الهامبخش حرکتهای دیگر باشد.
تعریف خشونت جنسیت-محور
برای تحلیل روشهای مقابله با خشونت علیه زنان ابتدا لازم است تعریفی از خشونت علیه زنان ارائه شود. سازمان ملل خشونت جنسیت-محور (gender violence) را اینگونه تعریف میکند: هر حرکت خشونتباری که بر اساس جنسیت فرد مورد خشونت باشد، سبب آسیب و رنج جسمی، جنسی و روانی فرد شود و یا احتمال آن برود که در آینده باعث چنین آسیب و رنجی شود. خشونت جنسیت-محور نه فقط حرکت خشونتبار، بلکه تهدید به چنین حرکتی را هم شامل میشود. همچنین زورگویی به یک فرد به خاطر جنسیت او، و یا سلب آزادی از او چه در فضای عمومی و چه فضای خصوصی هم خشونت جنسیت-محور محسوب میشود. بهطورکلی هر حرکتی که جنسیت یک فرد را اسباب آزار رساندن به او میکند یک نوع خشونت جنسیت-محور است. مثلا خشونت خانگی، خشونت قومی و فرهنگی (مانند ختنه زنان)، تبعیض جنسیتی در دستمزد و حقوق، تبعیض و آزار جنسیتی در محل کار، مزاحمت جنسیتی در خیابان و فضای عمومی از شکلهای خشونت جنسیت-محور به شمار میآیند.
خشونت فیزیکی، آزار جنسیتی و تجاوز (به ویژه تجاوز به عنوان ابزار شکنجه یا جنگ) همگی از موارد بارز خشونت جنسیت-محور هستند.
سه نمونه مقابله با خشونت جنسیت-محور در فضای شهری
نمونه اول: راهکار بالا به پایین در کاتالونیا اسپانیا
برنامهریزی شهری در اسپانیا به طور سنتی به دست معماران و مهندسانی بوده است که فقط به سویه تکنیکی و فیزیکی توسعه و برنامهریزی شهری توجه داشتهاند. اما از دهه هشتاد میلادی، گروههای فمینیستی در همه جای اسپانیا تلاش کردهاند که مقابله با خشونت جنسیتی را در دستور کار دولت قرار دهند و این تلاش بر حوزه برنامهریزی شهری هم تاثیر گذاشته است. یک نمونه مثالزدنی از این تاثیر، برنامه حکومت محلی در شهر کوچکی به ویلافرانکا دل پندس (Vilafranca del Penedès) در اسپانیاست. ویلافرانکا در جنوب بارسلونا واقع است، داخل منطقه خودمختار کاتالونیا است و حدود ۳۸،۰۰۰ نفر جمعیت دارد. مردم کاتالونیا زبان و رسوم خاص خود را دارند و در اسپانیا کاتالان به طور رسمی یک ملیت (nationality) قلمداد میشود. حکومت کاتالونیا با وجود اینکه باید از حکومت مرکزی اسپانیا پیروی کند، یک سری اختیارات محلی هم دارد.
از اوائل دهه ۱۹۹۰، نهادهای دولتی در کاتالونیا با ایجاد پروتکلهای دولتی و تخصیص بودجه، شروع به مبارزه با خشونت جنسیتی کردند. مثلا دولت محلی واحدهای دولتی رسیدگی به موارد خشونت علیه زنان به راه انداخت و راجع به شیوه کار این واحدها به شکل عمومی اطلاع رسانی شد. اگر زنی مورد خشونت جنسیتی قرار میگرفت میتوانست به یک شعبه محلی رجوع کند و کمک بخواهد. در واحد محلی یک مشاور وضعیت زن را بررسی میکرد و او را به مراکز مختلف برای اخذ خدمات دولتی رجوع میداد. همراه با کار مشاور، خدمات دولتی مختلفی از جمله خدمات درمانی، حفاظت زن از عامل خشونت، و حمایت عاطفی، قانونی و اقتصادی در اختیار زنان خشونت دیده قرار گرفت. عامل خشونت در بسیاری از موارد همسران زنهای خانهدار بودند. به همین دلیل، هر وقت لازم میشد واحد مبارزه با خشونت با بازار کار محل زندگی آن زن هماهنگی میکرد تا برای او کار پیدا کند و به او برای استقلال مالی کمک کند. عقیده مشاوران واحد این بود که استقلال مالی یک زن از جمله مهمترین عوامل جلوگیری از تکرار خشونت است. این حرکت اولین باری بود که یک مبارزه خشونت بالا به پایین و نهادی در کاتالونیا به راه افتاد.
در راستای همین تلاشها در سال ۲۰۰۴ میلادی دولت کاتالونیا قانونی با عنوان «قانون محله» گذراند که طبق آن حکمرانان شهری موظف شدند در تصمیمگیریهای عمومی به معضلات زنان و اساسا به حوزه جنسیت و تبعیض جنسیتی توجه کنند. طبق این قانون پروژههای نوسازی و احیای شهر که از منابع دولتی و فضاهای شهری استفاده میکنند باید در جهت ارتقای برابری جنسیتی باشند. در سال ۲۰۰۸ هم قانون دیگری به نام «قانون کاتالان برای از ریشهکن کردن خشونت جنسیتزده» (The Catalan Law to Eradicate Sexist Violence) وضع شد که تمام ارگانهای دولتی را موظف کرد که به خشونت جنسیتی پاسخ دهند و آن را از بین ببرند. مضاف بر این، قرار شد یک شبکه محلی مجهز به منابع مختلف برای کمک به کسانیکه در معرض خشونت جنسیتی بودند شکل بگیرد.
راهکار مهم دیگر دولت کاتالونیا تغییر نگرش کارکنان دولتی به بحث خشونت علیه زنان بود. به جای انگزدن به زن قربانی خشونت کردن و سرزنش او، دولت فضایی برای آگاهی رسانی درباره خشونت علیه زنان ایجاد کرد و کارمندان خود را برای برخورد و کمک مناسب به زنان خشونت دیده آموزش داد.
در سالهای اخیر، جمعیت مهاجر در کاتالونیا و اسپانیا، به سرعت در حال افزایش بوده است. بیشتر مهاجران از شمال آفریقا و آمریکای لاتین هستند و الگوهای مهاجرت بین آنها متفاوت است. به تدریج مشاوران مبارزه با خشونت متوجه شدند باید روشهای جدیدی برای کار با زنان مهاجر بیاموزند که برای آنها مفید واقع شود. درک پیچیدگی مهاجرت و تفاوتهای فرهنگی توسط مقامات و کارکنان برنامه به امنیت و بهبود وضعیت نجات یافتگان خشونت جنسیتی کمک میکند.
دولت اسپانیا و کاتالان بطور قاطعانهای برای متوقف کردن شکاف بین محیطهای عمومی و خصوصی برای ریشه کنی و پیشگیری از خشونت جنسیتی به مجلس قانونگذاری متوسل شدهاند. این قوانین درباره ایجاد مراکز اجتماعی، شبکههای خدمات و محیطهایی برای آزادی بیان با رویکرد امنیت اجتماعی مبتنی بر جنسیت است. با این وجود، این مطالعه موردی نشان میدهد که نیاز به تعهد سیاسی به قوت خود باقی است و اراده دستیابی به هماهنگی و همکاری نهادینه با سازمانهای محلی همچنان قوی است. در غیر اینصورت، انرژی شایان توجه دولتها برای امنیت زنان به شکست خواهد انجامید.
با پیگیری زنان صاحبمقام در سیاست، حکومتهای محلی راههای هماهنگشدهتری برای مقابله با خشونت جنسیتی اتخاذ کردهاند. این حکومتها واحدهایی ترتیب دادهاند که با اعضایی از نهادهای مختلف کارشان مشخصا اقدام در پاسخ به موارد خشونت جنسیتی است. اما خشونت جنسیتی همچنان ادامه دارد.
نمونه دوم: پاسخ گروههای مختلف به زنکشی در مکزیک
در چند دهه اخیر در مکزیک آمار زنکشی (femicide) افزایش یافته است. منظور از زنکشی کشتنشدن یک فرد مشخصا به خاطر زن بودن او توسط یک یا چند مرد است. قربانیان معمول زنکشی زنان فقیر و زنان مهاجراند. از جمله نواحی مکزیک که آمار بالای زنکشی دارد، شهر سیوداد هوارز (Ciudad Juarez) در نزدیکی مرز تگزاس در آمریکاست. سیاستهای اقتصادی باعث شده است که بسیاری از تولیدیهای آمریکایی، خط تولید خود را به خاطر نیروی انسانی ارزانتر از آمریکا به این بخش از مکزیک منتقل کنند. محصولات تولید شده در سیودادهوارز عمدتا به آمریکای شمالی و کشورهای دیگر صادر میشوند. تقریبا نیمی از کارگران صدها کارگاه و کارخانه واقع در این منطقه زنان هستند. درآمد روزانه این زنان کارگر بین ۴ تا ۸ دلار است.
در کنار استثمار مالی کارگران سیودادهوارز شاهد آمار وحشتناک و غیرقابل باوری از خشونت علیه زنان بوده است. در بین سالهای ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۹ (زمان انجام این پروژه) جسد بیش از ۵۰۰ زن در سیودادهوارز یافت شد. یک پنجم از زنان قربانی کارگر کارخانه و باقی آنها دانشجو، خانهدار و صاحب کسب و کار بودند. چند زن کارگر جنسی متعلق به طبقه محروم هم جزو قربانیان بودند. خیلی از این زنان مورد آزارهای وحشتناکی همچون تجاوز، شکنجه و قطع عضو قرار گرفته بودند. پستانهای بعضی از آنها بریده شده بود و روی بدن بعضی از آنها مثل بدن حیوانات نشانهگذاری شده بود. پلیس و مقامات محلی به جای پیگیری قضایی، خیلی از این زنان را به فاحشگی متهم میکردند و میگفتند علت قتل این زنان «شغل شبانه»شان است. در فیلم مستندی به نام «دوشیزه ازدست رفته» Señorita Extraviada که در سال ۲۰۰۱ ساخته شد، مصاحبههای محلی حتی با روزنامه ها همه در دفاع از ادعاهای پلیس محلی بود. همانطور که از نام این مستند هم برمیآید، زنان مجرد قربانی به خاطر انحطاط اخلاقی و تحریک قاتلان خود مقصر اصلی کشته شدنشان محسوب میشدند.
خشونت و آزار به خود زنان ختم نمیشد. خانوادههایی که مشغول پیگیری وضعیت فرزند ناپدیدشده یا مقتول خود میگردند میگفتند پلیس آنها را آزار میدهد. نیروی پلیس معمولا در پروندههای زنکشی بیتفاوت بود. در چند مورد قتل خود پلیس مشکوک بود و به نظر میآمد اعضای پلیس در قتل دست داشتند. وقتی فشار رسانهای بالا گرفت، تعداد بسیاری از مدارک و پروندهها که میتوانستند در ردیابی مجرمان کمک کنند، سوزانده شدند و از بین رفتند. بالاخره در پاسخ به فشارهای بینالمللی، حکومت مرکزی مکزیک چند دادستان را برای پیگیری این پروندهها به ناحیه فرستاد، اما همگی آنها در ردیابی ناموفق بودند و بیشتر وقت خود را صرف این کردهاند که آیا مقتولین کارگر جنسی بودهاند و از خانوادههای بزهکار میآمدهاند یا نه.
گروههای متعدد محلی و بینالمللی به زنکشی در سیوداد خوارز واکنش نشان دادهاند. مثلا در ۱۴ فوریه سال ۲۰۰۴ چندین سازمان و گروه گردهم آمدند و یک راهپیمایی گسترده در اعتراض به خشونت علیه زنان برگزار کردند. صدها زن و مرد از سراسر جهان به شهر ال پاسو در تگزاس و سیودادهوارز رفتند و با پلاکاردها و شعارهای متعدد زنکشی را محکوم کردند. یکی از شعارهای تظاهرات این بود: نه یکی بیشتر (Ni Una Mas / Not one more). مقالات متعددی در رسانهها منتشر شد که ابعاد و دلایل مختلف زنکشی را بررسی میکرد. به عقیده برخی از تحلیلگران بین سیاستهای نولیبرال و زنکشی رابطه وجود دارد، به این ترتیب که بینش نئولیبرال برای یک کارگر – مخصوصا زن کارگر – ارزش ناچیزی قائل است و این بینش روندهای تولیدی و اقتصادی را پیاده میکند که آزار و تباهی زنان را بهمراه دارد.
از جمله نکات برجسته اعتراضات مردمی و رسانهای به زنکشی در سیودادهوارز این بود که اصطلاح «زنکشی» در گفتمان عمومی جا افتاد و مساله کشتن زنان سیودادهوارز نه فقط به عنوان یک پرونده جنایی بلکه به عنوان شیوهای از خشونت علیه زنان و نقض حقوق بشر بازتعریف شد. مضاف بر این، تکرار قتلها و موارد ناپدید شدن زنان کارگر و کمکاری پلیس در پاسخ به قتلها سویه نظاممند این خشونت را بهتر روشن کرد: قربانی این قتلها نه یک شخص خاص بلکه گروهی از مردم بودند که به علت تبعیض جنسیتی و فقر جانشان در خطر بود. این قتل به طور مستقیم و غیرمستقیم توسط نظام اقتصادی، نظام و ایدئولوژی و اولویتهای حکومتی و روابط جنسیت عرفی و فرهنگی تغذیه میشد.
نمونه سوم: برنامهریزی پایین به بالا برای توسعه اقتصادی در شیکاگو
نابرابری اجتماعی در جامعه فعلی ایالات متحده حاصل نظامهای پیچیده و درهم تنیده تاریخی است. دو نمونه عمده این نظامها نژادپرستی (racism) و جنسیتزدگی (sexism) است. این دو نظام با نظام طبقه و تبعیض طبقاتی هم پیوندی نزدیک دارد و هر کدام از نظامهای خشونت نظامهای دیگر را تشدید میکنند. مثلا طبقه محروم خشونت نژادپرستانه را به مراتب بیشتر حس میکند، یا زن بودن شخص بر میزان درآمد و تعیین طبقه او تاثیر ویژه دارد. در این میان تبعیض علیه مهاجران همواره در ارتباط با این نظامهاست و گاهی مهاجران موخر به عنوان اقلیتهای محروم حاصل بیشتر از گروههای دیگر در معرض نژادپرستی و جنسیتزدگی هستند. قابل پیشبینی است که زنان سیاهپوست و رنگین پوست مهاجر که در ایالات متحده زندگی میکنند، بخاطر جنسیت و نژاد و مهاجرت، انبوهی از مشکلات و خشونتها را تجربه میکنند. اگر زنی رنگین پوست به شکل غیرقانونی مهاجرت کرده باشد، معمولا ناچار است با خشونت بیشتری سروکله بزند، زیرا از روش قانونی و حمایت دولتی در دفاع از خودش برخوردار نیست.
از جمله مناطقی که میتوان در آن شیوههای درهم تنیده خشونت علیه زنان رنگین پوست را دید باهمستانهای لاتین تبار در شیکاگو است. مانند بسیاری دیگر از گروههای محروم آمار خشونت خانگی در این باهمستانها بالا است. اما علاوه بر خشونت خانگی، شیوههای دیگر خشونت علیه زنان نیز بهطور مستمر قابل مشاهدهاند که از سوی سازمانهای زنان و دولت مورد بررسی قرار نمیگیرند. یکی از دلایل این بیتوجهی این است که مشکلات آنها با مشکلات زنان سفیدپوست طبقه متوسط یکی فرض میشود و ویژگیها و محرومیتهای خاص آنها مورد توجه قرار نمیگیرد و تحلیل و برخورد با خشونت علیه آنها از همان منطق و بینشی پیروی میکند که در خشونت علیه زنان سفیدپوست مورد استفاده قرار میگیرد. در چنین رویکردی کار سازمانهای زنان هم به کمک به افراد قربانی است و نه اصلاح نظاممند. این سازمانها با تمرکز بر قربانیان خشونت خانگی و آزارهای جنسیتی مبارزه عمومی و جمعی با مساله خشونت را با کمک به فرد قربانی جایگزین میکنند. مضاف بر این، برخی از سازمانهای محلی که برای مقابله با معضلات مهاجران آمریکای لاتین شکل میگیرند علیه دولت و همدست جنایتکاران محلی قلمداد میشوند و به آنها انگ کار غیرقانونی میخورد. این سازمانها همواره در جهت همکاری با دولت تحت فشار قرار میگیرند. نباید فراموش کرد که رویکرد دولت به اقلیت لاتین در جهت جنایتکار دانستن (criminalization) این باهمستانها بوده است. و بنابراین همکاری گروههای محلی با دولت همچون همکاری در روند جنایتکار کردن خود باهمستان دیده میشود. یک راه معمول مبارزه با این روند انتصاب نامزد زن برای انتخابات محلی بوده است. اما در عمل این شیوه هم به بالا بردن تنها یک یا چند زن خاص محدود شده است و در مقابل این چند زن طیف وسیعی از زنان خاموش با معضلات مختلف وجود دارد که با تعداد کم زنان کاندید قابل نمایندگی نیستند.
در واکنش به این مسائل، در سال پنج زن ساکن شیکاگو یک تشکل به نام زنان برای عدالت اقتصادی (Women for Economic Justice) زنان را تشکیل دادند. تشکل زنان برای عدالت اقتصادی (زعا) تشکلی از کنشگران، مدافعان و سیاستگذاران محلی بود که قصد داشت با تکیه بر توانایی اقتصادی برنامههایی در جهت توانمندسازی زنان رنگین پوست اجرا کند. تمرکز این برنامهها بر زنان رنگین پوست مهاجر به خصوص قربانیان خشونت جنسیتی بود. به جای یکی دانستن مشکلات این زنان با مشکلات زنان سفیدپوست، نگرش این تشکل تاکید بر تنوع فرهنگی و خصوصیات و تاریخ شخصی هر زن مهاجر بود. تشکل زعا با دیگر سازمانهای محلی دست اندرکار در توسعه شهری همکاری میکند تا موقعیتهای اقتصادی حاضر برای زنان مهاجر را ارزیابی کند و موقعیتهای اقتصادی جدیدی برای این زنان ایجاد کند که به استقلال مالی آنها بیانجامد. فلسفه این فعالیت این است که استقلال مالی و شخصی یک زن باعث میشود او کمتر در معرض خشونت قرار بگیرد.
توانمندی سازی زنان در تشکل زعا در قالب یک برنامه آموزشی ۲۴ جلسه دو ساعته برای زنان رنگین پوست و مهاجر انجام میشود. محتوای این جلسات در جهت رها کردن زنان از چرخه فقر و خشونت است. در این جلسات ابعاد مختلف مدیریت مالی شخصی، پیوند دادن مشارکت کنندگان با منابع حقوقی و خدماتی محلی، و آموزش عمومی درباره سلامت و مراقبت از خود در برابر خشونت است. مضاف بر این وضعیت هر زن شرکتکننده از همان ابتدا ارزیابی میشود و راههای پیوند خشونت و ناتوانی اقتصادی توضیح داده میشود. بخش آخر این برنامه به کسب مهارتهای آمادگی شغلی، اطلاعات و حمایت از شروع یک کسب و کار کوچک یا همکاری و گزینههایی برای همکاری با موسسات مالی اختصاص دارد.
از جمله ویژگیهای برجسته فعالیت تشکل زعا توجه به مشکل زبان است. بسیاری از برنامههای توانمندسازی زنان در ایالات متحده منحصرا به زبان انگلیسی است. بنابراین تنها راه شرکت در آنها اینست که زن مهاجر به انگلیسی مسلط باشد، پروسهای که معمولا هشت سال طول میکشد. برنامههای تشکل زعا به زبان اسپانیایی است. ویژگی برجسته دیگر این است که فارغ التحصیلان این برنامه که در تمام جلسات شرکت کنند و برای همکاری در تشکل ابراز علاقه کنند به عنوان مربیان آموزشی انتخاب میشوند. بنابراین بدنه تشکل همواره از اعضای باهمستان است و خود مربیان با معضلات و نیازهای شرکت کنندگان به طور مستقیم دست و پنجه نرم میکنند. چنین فضایی خود به خود راه برای گفتگو درباره رابطه خشونت و اقتصاد را باز می کند. از جمله بحثهای معمول در برنامه آموزشی زعا الگوهای مهاجرت کلان و رابطه آنها با اقتصاد است. از شرکتکنندگان پرسیده میشود چرا از کشور خود به آمریکا مهاجرت کردهاند، دلایل اقتصادی این مهاجرت چه بوده است و این دلایل با سیاستهای دولتی و بینالمللی اقتصادی چه رابطهای دارد.
با استفاده از این نمونهها، مقابله با ایجاد تمایز بین محیطهای عمومی و خصوصی و مناسبات ساختاری چندگانه قدرت را نشان دادیم. همچنین نشان دادیم به برای آگاهی از خشونت جنسیتی و مقابله با آن، به برنامهریزی اجتماعی و اقتصادی نیاز داریم. در ویلافرانکا دل پندز، دیدیم که برنامهریزی از بالا به پایین، قادر نیست مناسبات جنسیتی را که به لحاظ تاریخی ساخت یافتهاند، تغییر دهد. در جوارز، دیدیم هنگامیکه برنامهریزی خصوصیسازی اقتصاد را تضمین کند و به خشونت جنسیتی گسترده بیتوجه باشد، میکند، خشونت جنسیتی میماند. در شیکاگو، دیدیم که ساکنین از توسعه اقتصادی به عنوان ابزاری برای جلوگیری از خشونت جنسیتی استفاده کردند. این سه مورد نشان دهنده اهمیت قومیت و وضعیت شهروندی در خشونت جنسیتی است.
در ابتدای این مقاله ذکر شد که خشونت علیه زنان جهانی است اما در جاهای مختلف به شکلهای مختلف بروز میکند و شیوه مقابله با آن هم تحت تاثیر منابع و محدودیتها و عرفهای محلی است. خشونت علیه زنان به نسبت نژاد، سن، درآمد، وضعیت تابعیت، تاهل، کوچه و محله زندگی، سایز خانه، و بسیاری دیگر از ویژگیهای محیط خانگی و عمومی بستگی دارد. وضعیت خشونت جنسیتی، نژادی و طبقاتی همواره در تعامل با یکدیگر هستند و به یکدیگر دامن میزنند. برای شناسایی، ارزیابی و جلوگیری از خشونت و استقلال مالی زنان برنامهریزان شهری باید تفاوتهای اقتصادی، زبانی و فرهنگی گروههای در معرض خشونت را تحت نظر داشته باشند.