برخلاف امروزه که زبان فارسی شدیدا به قومیت (پارس)، مذهب (اسلام)، یا ملیت (ایران) پیوند میخورد، استفاده از این زبان در در دورهای طولانی، از ۱۰۰۰ تا ۱۸۵۰ میلادی، چنین مرزهایی نمیشناخت. اما چهطور شد که «مالکیت» ادبیات فارسی و میراث آن دیگر عمدتا جزو قلمروی ایران محسوب میشود؟
گفته میشود که «آریاییها» بعد از مهاجرتشان امپراتوریهای بزرگی برپا کرده و دوران باشکوهی را رقم زدند. در ادامه متوجه میشویم که این شکوه و عظمت اکنون از دست رفته است. هر کس بر اساس دریچهای که جهان نگاه میکند علتی برای «انحطاط» پیشنهاد میدهد. این روایت چطور به بخشی از فهم عامه و دانش عمومی تبدیل شد و چه نتایجی در زندگی ما دارد؟
ضیا ابراهیمی، استاد تاریخ خاورمیانه، نشان میدهد چه طور گفتمان آریایی امروز با وام گرفتن از ایدئولوژیهای نژادپرستانه اروپایی از پاسخ به پرسشهای اساسی درباره سیاست و جامعه ایران طفره میرود.
او یک آمریکایی کامل است. او یک اروپایی به تمام معناست. او یک آریایی واقعی است. به راستی که سر تا پایش عرب است. اما چطور میتوان به راستی آریایی، آمریکایی، عرب، یا اروپایی «بود»؟ در زمینی که مردمانش از ابتدا با یکدیگر آمیختهاند، تجارت کردهاند، جنگیدهاند و صلح کردهاند، به سرزمینهای دیگر کوچیدهاند و زبانهایشان با همدیگر ترکیب شدهاست، آیا آریایی بودن یا آمریکایی بودن، چیزی بیش از یک هویت برساخته است؟ رالف لینتون در یادداشت زیر ایدهی «آمریکایی صد در صد» را به سخره میکشد و نشان میدهد زندگی یک آمریکایی در شبانهروز خواهناخواه هرگز «آمریکایی» نیست.
در سال ۱۳۰۷ خرید و فروش برده در ایران منع و بردهداری لغو شد. بر خلاف تصور عمومی، بردهداری در ایران پیشینه تاریخی دارد؛ پیشینهای که به فراموشی سپرده شده و عمدتا انکار میشود. گویی با فراموشی دستهجمعی، خود نهاد بردهداری نیز از تاریخ ایران حذف میشود. بیتا بقولیزاده در این مصاحبه رادیویی از روند منع خرید و فروش برده در ایران و نهایتا لغو بردهداری میگوید و چگونگی حذف این نهاد خشونتآمیز از خاطره جمعی ایرانیان را بررسی میکند.