نئولیبرالیسم امالقرایی
ميثم سفرچی در اثر درخشان خود، «تجاری سازی و مصرفگرايی»، كوشيده تا در پرتو يک كار تجربی درباره مالها و مصرفكنندگان، نظريهای بديع درباره فهم تحولات تهران نئوليبرالي ارايه دهد. به جرات می توان گفت اين جدی ترين تلاش جامعهشناسی انتقادی برای بهكار بستن ميانجی مند «نقد نئوليبراليسم» در حوزه مباحث «جامعهشناسی شهر» با بهرهگيری از ايدههای درون اسلام سياسی، به عنوان نيروی حاكم بر دستگاه سياستگذاری كشور است.
اول آذر ۱۳۶۳محمدجواد لاریجانی، مشاور وزیر امور خارجه وقت، طی سخنرانی مهمی با عنوان «مبانی نظری سیاست خارجی»، خواستههای جمهوری اسلامی در سیاست خارجی را میان دو خط راهبردی متمایز و گاه متعارض «صدور انقلاب اسلامی» و «رفع نیازهای جمهوری اسلامی» تعریف میکند و سپس با اتکا به آرای آیتالله خمینی و قرائتی خلاقانه از نظریه مشهور «اُمّالقرای»، اولویت بقای نظام جمهوری اسلامی بر صدور انقلاب را متذکر میشود. هنگامی که پنج سال بعد با تصویب طرح انتقال پایتخت در سال ۱۳۶۸، میرفت که کار تهران تمام شود، با اصرار عبدالله نوری وزیر وقت کشور و کرباسچی شهردار جدید تهران طرح تاسیس پایتخت سیاسی جدید جمهوری اسلامی از دستور کار خارج میشود و به جای جابهجایی، سیاست «اصلاح ساختار شهر تهران» در دستور کار قرار میگیرد و کرباسچی از این صحبت میکند که «تهران ۸۰ شایسته مرکز مهمترین کشور اسلامی جهان (اُمّالقرای) است» (روزنامه همشهری، دوشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۷۵). این در حالی است که در رویکرد علوم اجتماعی انتقادی، آغاز فعالیت دولت سازندگی و عملیاتی شدن طرح موسوم به «تعدیل ساختاری»، لحظه تاسیس نئولیبرالیسم در ایران دانسته میشود؛ لحظهای که نمود شهریاش آن است که به مدد تراکمفروشی و با ایجاد اتوبانها و پلها و خلاصه دگرگون کردن فضای مادّی تهران، چهره این شهر آنچنان دگرگون شود که دیگر نیازی به خروج دم و دستگاه دیپلماتیک نظام جمهوری اسلامی از تهران نباشد. میثم سفرچی در اثر درخشان خود، «تجاری سازی و مصرفگرایی»، کوشیده تا در پرتو یک کار تجربی درباره مالها و مصرفکنندگان، نظریهای بدیع درباره فهم تحولات تهران نئولیبرالی ارایه دهد. به جرات میتوان گفت این جدیترین تلاش جامعهشناسی انتقادی برای بهکار بستن میانجیمند «نقد نئولیبرالیسم» در حوزه مباحث «جامعهشناسی شهر» با بهرهگیری از ایدههای درون اسلام سیاسی، به عنوان نیروی حاکم بر دستگاه سیاستگذاری کشور است. سفرچی یکی از مهمترین تفاوتهای شهرداریها در ایران با سایر نقاط جهان -خصوصا امریکای شمالی و اروپای غربی- را «فقدان حکومت محلی با اختیارات فراگیر و قدرت مستقل از دولت مرکزی» عنوان میکند و بر آن است که این موضوع باعث شده تا «فرآیند نولیبرالسازی نظام مدیریت شهری تابعی از رابطه نولیبرالیسم با اسلامگرایی و توسعهگرایی دولتی تمرکزگرا» باشد. دستاورد جدید او در فراهم کردن یک چارچوب تحلیلی برای فهم تهران هنگامی است که با برشمردن خدمات عمومی شهرداری تهران، نظیر توسعه مترو، خطوط اتوبوسرانی، یا عدم استقلال شهرداریها در تعیین قیمت حملونقل عمومی که نیازمند تایید استانداریهاست، این چالش را پیش پای یکسانانگاری پروژه نئولیبرالیستی تهران با سایر شهرهای جهان میگذارد که چطور باید مداخلات توسعهگرایانه متمرکز حکومتی را در پرتو نئولیبرالیسم توضیح داد؟ او تبلور اسلامگرایی فرهنگی در دوران زمامداری احمدینژاد و قالیباف بر شهر تهران را در قالب طرحهایی چون «احداث ۱۵۰ مسجد محلی»، «پیادهراه ۱۷ شهریور»، «باغموزه دفاع مقدس» یا «کمک به هیاتهای عزاداری» از یکسو و به میان آمدن پای نظامیان در طرحهای توسعه شهری تهران (نظیر بنیاد تعاون نیروی انتظامی و مالسازیهای قرارگاه خاتم) از سوی دیگر را همچون باج فرهنگی پروژه نئولیبرالیسم به نوپدرسالاری حامیپرور اصولگرایان ارزیابی میکند که باعث میشد آنان راه پیش رفتن بیحد و حصر خصوصیسازیها، اعیانسازیها و تجاریسازیها باز بگذارند. به عبارت دیگر آنچه که سفرچی خصلت ویژه نئولیبرالیسم ایران میداند که به بهترین شکلی در سیاستگذاری شهر تهران قابل رویت است، عبارت است از پیشروی مادی نئولیبرالیسم همراه با محدودیتهای فرهنگی آن به اعتبار اسلامگرایی حاکم. به این ترتیب خودکفایی شهرداریها از طریق اعمال مالیات و نوعی مرکزیتزدایی از قدرت از طریق شوراهای شهر در جریان برنامه دوم توسعه، لحظه مفصلبندی و پیکریابی پدیدهای است که سفرچی آن را «سرمایهداری نئولیبرالِ پست مدرنِ اسلامگرا» مینامد و «تهران به مثابه اُمّالقری» آزمایشگاه رشد و تکوین این پدیده است. در راستای این صورتبندی جدید، نویسنده سراغ نقلقولهای تعیینکنندهای رفته است. او با اشاره به مصاحبه علی فلاحیان با روزنامه اعتماد درباره «شبیخون فرهنگی» که از بحث خود با خاتمی بر سر مدرنیسم صحبت میکند و چنین میگوید که «ما مطلع بودیم، میگفتیم حالا که دوران مدرنیسم گذشته، الان دوران پست مدرنیسم است»، نسبت میان «اسلامگرایی» و «پستمدرنیسم» را نه از جنس «تضاد»، بلکه «بازشناسی اسلامگرایی واقعا موجود به عنوان بهترین نمودگار پستمدرنیسم» صورتبندی میکند. سفرچی با دست گذاشتن بر نمونه «ایران مال» ساخت مسجدی بسیار پرهزینه در آن را تجلی مفهوم «اُمّالقرای» عنوان میکند که معماریاش نسبت عمیق میان آن با پستمدرنیسم را توضیح میدهد. در ادامه این همنشینی نئولیبرالیسم، اسلامگرایی و پستمدرنیسم است که «مصرفگرایی» همچون فرهنگِ این کالبد، به آن روح میدهد و به قول نویسنده «دوگانه امساک و تجمل در ارتباط با فضاهایی چون مالها در هیات تمایزگذاری از طریق خرید کردن، طرد و نابرابری از طریق اعمال خشونت نمادین ناشی از مناسک حضور در فضاهای مصرفی «و تجاری شدن فراغت، نمود مییابد.» کتاب میثم سفرچی ضمن بسیاری از ویژگیها، نظیر «مرور انتقادی ادبیات مدافع و منتقد نئولیبرالیسم»، «بازخوانی تجربههای جهانی نئولیبرالیسم»، آورده تحلیلی مهمی برای بازخوانی تهران، به عنوان مرکز توسعه سیاسی-اقتصادی جمهوری اسلامی دارد که موضوع را به بازگویی مقلدانه بحثهای نظری در باب «سرمایهداری متاخر» و «اقتصاد سیاسی نئولیبرالیسم» فرو نمیکاهد. خلاقیت او در دست گذاشتن بر پروژههای اجرا شده، نقلقولهای کلیدی از مسوولان و جرح و تعدیل مبتکرانه چارچوبهای نظری، اثری درخشان در حوزه «جامعهشناسی شهر» را رقم زده است.