رابطه زنان با شهر و محیطهای عمومی نسبتی با مفاهیم امنیت و ترس دارد که معمولا مغفول میماند. این مقاله به تاثیر نظم مردسالار بر جغرافیای ترس زنان در شهر میپردازد.
برگرفته از مقالههای «جغرافیای ترس زنان» و «ترس زنان و طراحی فضای عمومی» نوشته جیل وَلنتین، مدرس جغرافیای شهری دانشگاه شِفیلد
مجموعه جنسیت و شهر
در سال ۱۹۸۸، یک زن انگلیسی به نام دبرا لیزلی (Deborah Linsley) در یک کوپه خالی قطار در لندن با یازده ضربه چاقو توسط فرد ناشناسی کشته شد. دبرا ۲۶ سال داشت و مدیر یک هتل بود. در روز قتل میخواست به مرکز لندن بیاید تا در دوره آموزشی درباره مدیریت هتل شرکت کند. با وجود اینکه حداقل ۷۰ نفر داخل قطار بودند، تنها یک نفر گزارش کرد که صدای جیغ و فریاد شنیده است. قاتل با وجود تلاش پلیس لندن هرگز پیدا نشد.
قتل این زن بحثهای بسیاری به همراه داشت. در پوشش خبری و گزارشهای پلیس، مداوم تکرار میشد که دبرا به خاطر انتخاب یک کوپه خالی برای نشستن تا حدی در قتلش مقصر بوده است و اگر جای شلوغ تری انتخاب میکرد این اتفاق هرگز نمیافتاد. در بعضی مصاحبهها با مردم، حتی زنها هم میگفتند هرگز در کوپه خالی نمیشینند و واقعا جای سوال دارد که چرا این زن در جای تنها و ناامنی نشسته است. در واقع در افکار عمومی، خود این زن به خاطر سهلانگاری و حضور در محل ناامن مقصر دانسته شد. این واکنش نمونه طرز فکر غالب در محیط مردسالار است و معمولا زنان را وامیدارد که به جای اینکه مردان مزاحم و مهاجم – و کلا سیستم مردسالاری – را عامل خطر بدانند، برخی از اماکن و محیطها را خطرناک تصور کنند و از تردد در آنها خودداری کنند. به این ترتیب، عامل خطر از شخص مقصر به محیط منتقل میشود، مزاحمت و خشونت خیابانی با برخی از محیطها همبسته میشود و بر رابطه زن با فضای عمومی عمیقا تاثیر میگذارد.
نکته مهم دیگر وجود یک نقشه و جغرافیای ترس در فضای شهر است که شکل و مکان حضور زنان در شهر را رقم میزند. در شهر مردساخته و مردسالار، تحرک و رفتوآمد زنان در فضای شهر به طور خودآگاه یا ناخودآگاه همواره با روشهایی برای احتیاط و پیشگیری از خطر همراه است. سازوکار پیشگیری با میزان سن و تجربه و درآمد آنها و سبک زندگی زنان مربوط است. اما جزییات این روشها هر چه باشد، مهم این است که حرکت زنان در شهر به محیطها و زمانهای خاصی محدود است که «امن» تصور میشوند، یعنی زنان به درجات مختلف از فضای عمومی در نظام مردسالار – که خشونت عمومی علیه زنان در آن جاری است – محروم میمانند. استفاده محدود و مشروط زنان از فضای عمومی بیانگر وجود و حضور بُعدی (spatial) از نظام مردسالاری در فضاهای شهری و عمومی است و این نظام بر میزان و شیوه حضور زنان در جامعه نقشی چشمگیر دارد.
ترسهای تنانه شده زنان از فضای عمومی
ترس از محیط از همان ابتدای کودکی و در هنگام برقراری رابطه با دنیای دور و بر شکل میگیرد. بسیاری از والدین و بزرگترها، دختران را با مقوله فضاهای ناامن و افراد غریبه به عنوان منبع خطر آشنا میکنند و بازی و حرکت دختران را به دایره کوچکی نزدیک خانه محدود میکنند. به این ترتیب، آنها تصوری از فضای عمومی در ذهن یک دختر به وجود میآورند که، بسیار بیشتر از تصور پسران، با ریسک و خطر همبسته شده است. اخبار جنایی و شایعات نیز به این تصور دلهرهآور از محیط خارج از خانه دامن میزند.
نگرانی از مزاحمت و خشونت جنسی در خیابان و ترساندن دختران از آن، نوعی جغرافیای ترس از فضای عمومی را در ذهن زنان برمیسازد که تعیینکننده چگونگی حرکات آنها و توان و تصمیم آنها برای رفت و آمد است و اساسا شیوه استفاده زنان از محیطهای عمومی را رقم میزند. این جغرافیای ترس معمولا خود را در شکل پیشبینیناپذیربودن محیط نشان میدهد. فضای ناامن جایی است که در آن از مردان غریبه هر رفتار غیرمنتظره و غیرقابلکنترلی محتمل است. به بیان دیگر، زن در فضای عمومی هرگز بر شکل رابطهاش با دیگران اختیار و کنترل کامل را ندارد و همیشه احتمال دارد قربانی رفتاری نامطلوب و پیشبینینشده از سوی مردان باشد. مثلا ممکن است مردی به آنها متلک بگوید، هنگام رد شدن از کنارشان به آنها دست بزند، اگر آن زن ظاهری داشته باشد که مورد قبول نباشد حتی ممکن است فحش بشنود و اجازه گذر از جایی را نگیرد. فضای عمومی برای زنان همیشه تا حدی غیرقابلپیشبینی است. به خاطر این ترس مزمن از فضای عمومی، زنان معمولا در این فضاها مرتب متوجه دور و بر خود هستند؛ یک گوشه حواسشان به صداهای از پشت سرشان است، صدای قدمزدن یا نزدیک شدن افراد، ضمن آنکه مواظب شکل راه رفتن و رفتار خودشان هم هستند. به عبارت دیگر، زنان در فضای عمومی مدام در حال مراقبت خود و رصد کردن محیط اطراف هستند. در مصاحبهای دراینباره زنی میگوید: «شب باید آدم حواسش جمع باشد. من که البته همیشه حواسم جمع است، ولی شبها مثل رادار این ور و آن ور میروم، کوچکترین صداها و نجواها را میشنوم.»
ترس از فضای شهری در همه جا یکسان نیست. دو دسته فضای شهری معمولا ترس و نیاز به احتیاط بیشتری به همراه دارد؛ یکی فضاهای باز و بزرگ عمومی مانند پارکها، باغها و حاشیه شهرها و کنار کانالها و رودخانهها هستند که معمولا منبع شایعهها و داستانهای جنایی هم میشوند؛ داستانهایی که در آن مجرمی زنی را تنها گیر آورده است و او را مورد آزار قرار داده. دسته دیگر از فضاهای ترسآلود فضاهای بستهای هستند که به اندازه کافی راه خروجی ندارند و ممکن است مردی در آنها در کمین آزار زنی باشد و در عین حال دست زنان در آن محیطها برای پرهیز از خطر بسته است. متروها، قطارها، اتوبوسهایی که پر از مسافرند، تاکسیهایی که چندین مسافر سوار میکنند و ماشین را پر میکنند، کوچهباریکها، پارکینگهای چند طبقه خالی از جمله این مکانهای بستهاند. تردد در این فضاها مثلا به نسبت خیابان های اصلی معمولا با ترس بیشتری همراه است.
باید اضافه کرد که گاهی مردها مشخصا محیطی را برای زنها ترسآلود میکنند، مثلا زنی که به یک کافیشاپ آمده را مسخره میکنند و طوری رفتار میکنند که انگار جایش آنجا نیست. معمولا وقتی مردان به صورت گروهی در جایی حضور دارند تحت تاثیر همدیگر ممکن است رفتارهای مردسالار و آزارندهشان تشدید شود.
غیاب زنان از خیابان و بازتولید محیطهای «مردانه»
موضوع دیگر که در تنظیم فضای عمومی و رابطه زنان با آن نقش دارد، این است که این فضا چگونه و از طریق چه گروههایی کنترل میشود. فضاهای عمومی ممکن است زیر نظر سازمانهای رسمی مثل پلیس و یا ماموران نهادهای خصوصی مثل محافظان محله و ساختمان کنترل شود ولی معمولا صاحبان مغازهها، رانندهها و پارکبانها و کسانی که در مشاغل مختلف به مردم سرویس میدهند نیز بهطور روزمره، به مراقبت اوضاع توجه دارند. در محلات باثبات و مرفه معمولا روابط همسایگی و خانوادگی نیز در کنترل محله نقش دارد و وقتی مشکلی پیش میآید، افراد محله موضع میگیرند و دست به کار میشوند. تصوراتی که در جامعه از افراد طبقات و نژادهای دیگر وجود دارد میتواند محلات معینی را خطرناک جلوه دهد و تصور عمومی از آن محلات را منفی سازد. مثلا خیلی از زنان سفیدپوست در آمریکا فکرمیکنند محلههای سیاهنشین و فقیر الزاما خطرناک هم هستند، درحالیکه ساکنان آن محلات ممکن است محله خود را امنتر از جاهای دیگر شهر بدانند.
در کنار طبقهبندی اماکن بر حسب امنیت، رابطه زنان با فضای عمومی یک بعد زمانی نیز دارد. زنی در مصاحبه در اینباره میگوید: «شبها احساس امنیت نمیکنم، شاید به خاطر اینکه فکر میکنم ممکن است هر لحظه سروکله مرد مستی پیدا شود. بعدش هم شبها مردهای بینزاکت و سنبالاتر هم در خیابانها میپلکند که معمولا در طول روز پیدایشان نمیشود. انگار شب که میشود میتوانند با دل راحت پرسه بزنند و به مغازه ها و بارها و جاهای دیگر بروند.»
حاصل این عوامل این است که زنان از آموزشی که از کودکی گرفتهاند تا تجربه آزار و خشونت خیابانی و مواجهه با خبرهای جنایی به یک سازوکار پیشگیری در استفاده از فضای عمومی رسیدهاند که نه فقط آنها را محدود میکند، بلکه این عوامل، به خاطر حذف زنان از فضای عمومی، در چرخهای مکرر، محیطهایی را مختص مردان و به قولی مردانه میکند و باعث حذف دوباره و مزمن زنان از آن محیطها میشود.
اهمیت ویژه امنیت شهری در رشد اقتصادی و فردی زنان
در محیطهایی که به شکل سنتی مردانهاند و با نفوذ مردان کنترل میشوند تغییر رابطه میان زنان و مردان و جا باز کردن برای حضور و مشارکت زنان بسیار دشوارتر است. در خیلی مواقع حتی ثبات شغلی و استقلال مالی و سبک زندگی زنان نتوانسته تغییر اساسی در کنترل فضای عمومی توسط مردان بدهد. مثلا استادیوم فوتبال در ایران از جمله محیطهایی است که به شکل سنتی کاملا مردانه بوده است و راهیابی زنان به آنها همچنان دشوار است. مثال دیگر حضور در مراکز بازی و قمار مردانه در کشورهای غربی است که همچنان با ساختاری مردانه و مردسالار حضور زنان را در این فضاها دشوار میکند. گاهی زنان در ابتدای جوانی مایلند مستقل زندگی کنند ولی در طول زمان به خاطر انواع معضلاتی که جامعه و محیط برای آنها درست میکند از زندگی تنها و مستقل منصرف میشوند. گاهی تصمیم میگیرند شغلهایی داشته باشند که ممکن است ناچار شوند دیروقت به خانه برگردند و خطر این انتخاب را هم به جان میخرند. اما مشکلاتی که در عمل با آنها مواجه میشوند آنها را به موقعیتهای شغلی محدودتری که در ساعات بهتری هستند، سوق میدهد. چنین تغییر منشهایی نشانگر اهمیت رابطه امن با فضا در کیفیت زندگی و شغل زن و همینطور حضورش در جامعه است. البته تنها جنسیت نیست که باعث محدودیت رابطه شخص با فضای عمومی میشود. نژاد، قومیت، ناتوانیهای جسمی و خصوصیات مشخص محیطهای شهری و روستایی هم در کنار جنسیت رابطه یک زن با محیط عمومی را شکل میدهد. همینطور رابطه کودکان و سالخوردگان با محیط به نسبت امنیت آن متفاوت از رابطه افراد میانسال با آن محیط است.
نتیجه آنکه در نظام مردسالار در فضای عمومی نوعی جغرافیای ترس حاکم بر شهر میشود و نوع رابطه زنان با شهر و میزان سهمگیری زنان از فضاهای شهری را تعیین و تنظیم میکند. بخشی از حواس زنان در فضای عمومی معطوف به احتیاط و ایمن ماندن خودشان میشود و این موضوع آنها را از محیطها و فعالیتهای معینی حذف میکند و بر وضعیت زندگی، شغلی و فعالیتهای آنها در جامعه تاثیری شگرف میگذارد. جغرافیای ترس با وجود اهمیتش از توجه کافی تئوریک و تحقیقی برخوردار نبوده است و برای تغییر رابطه زنان با شهر نیاز است این موضوع مورد توجه محققان و کنشگران قرار گیرد.
عکس از وحید سالمی