skip to Main Content
حضور محدود و تنبیه‌شده‌‌ زبان
زیراسلایدر فرهنگ

امر جنسی و سانسور در ترجمه

حضور محدود و تنبیه‌شده‌‌ زبان

سایت معرفی و نقد کتاب تهران در پرونده‌ای به بحث درباره «امر جنسی و سانسور در ترجمه» پرداخته و با این پرسش که «حرف‌زدن درباره امر جنسی تا چه اندازه می‌تواند به سانسور حاکم مربوط باشد؟»، از مترجمان حوزه ادبیات خواسته تجربه خود را روایت کنند. یادداشت پوپه میثاقی از این مجموعه را در ادامه بخوانید.

چندین سال‌ پیش در بخشی از یکی از اولین مقالاتی که بعد از مهاجرت به زبان انگلیسی نوشتم به موضوع زبان در روابط نزدیک پرداختم. برای نوشتن آن متن، کنجکاو رفتارهای زبانی دوستان و آشنایان در روابط‌شان شدم و نکته‌ای را در مقاله باز کردم که به موضوع این نوشته برمی‌گردد: زوج‌هایی که با وجود فارسی‌زبان بودن هر دو طرف رابطه، فارغ از محل زندگی‌شان، در بیان خواسته‌های شخصی، احساسی، و به خصوص جنسی‌شان به سراغ زبان انگلیسی می‌رفتند.

دلایل مختلفی برای این انتخاب زبانی می‌شود متصور شد: نسل‌ ما این چیزها را در فیلم‌هایی دیده بودیم، اگر دیده بودیم، و در کتاب‌هایی خوانده بودیم، اگر خوانده بودیم، که زبان‌شان انگلیسی بود. غالب آن‌چه درباره‌ی تجربه‌های حسی و فیزیکی و ابراز خواسته‌های شخصی آموخته بودیم به زبانی بود که زبان خودمان نبود، زبان کوچه و خیابان و خانواده و مدرسه و آموزش‌مان نبود، متعلق به جهانی دیگر بود. آن زبانِ دیگری تنها ابزار بیانی بود که در سال‌های نوجوانی و جوانی در دسترس داشتیم وآن را یاد گرفته بودیم و کم‌کم شده بود زبان نزدیکی‌های بزرگسالی‌مان.

بیان و درخواست به این زبان غریبه، از سوی دیگر، فاصله‌ می‌انداخت بین‌ ما و قواعد و هنجارهای محدود‌کننده‌ی خانوادگی و اجتماعی‌، هنجارهایی که در جامعه‌ی فارسی‌زبان قالب‌های رفتاری مشخصی را براساس جنسیت دیکته می‌کرد و می‌کند. انگار تنها در این زبان دیگر می‌شد باید و نبایدها را کنار گذاشت؛ انگار اگر خواسته‌های جنسی به این زبان دیگر مطرح می‌شد، خللی در آن تصویر باید و شاید و شسته‌رفته از خودمان ایجاد نمی‌شد.

در طول سال‌ها متوجه شده‌ام که در زبان انگلیسی با جسارت و راحتی‌ای می‌نویسم که در زبان فارسی در خودم سراغ ندارم. در زبان انگلیسی سانسور رسمی‌ بالای سرم ننشسته است و به علاوه دغدغه‌‌ی قضاوت شدن ندارم، برای همین خودسانسوری‌ و ترس‌هایم کم‌تر می‌شوند.

مهم‌تر از این‌ها، در دنیای اطراف‌مان که قانون در دستش بود و هست، در قدرت و قانونی که زبانش فارسی بود و هست،‌ حضور بدن، به خصوص بدن زنانه، حضوری دائم محدودشده و تنبیه‌شده بود و هست. با رفتن به زبانی جز زبان قدرت، از این محدویت‌ها و تنبیه‌های قانونی هم فاصله می‌گرفتیم و می‌گیریم. وقتی بدن و امر جنسی در چنین فضایی برایمان غایب و تقبیح‌شده است، آن‌گاه این زبان دیگری عصایی می‌شود که به کمک آن شاید بتوان اندکی بدن و خواسته‌هایش را از این ترس تنبیه شدن از سوی قانون دور ‌کرد تا امکان بروز و تجربه پیدا کند.

چنین تنش و نقصان زبانی به هنگام نوشتن و ترجمه هم به سراغ ما می‌آید. از یک سو، در دنیاهای واقعی‌مان یا اجازه‌ی تجربه پیدا نکرده‌ایم یا تجربه‌هایمان بسیار محدود و در فضای خانه بوده است، نه در فضای عمومی که در آن زبان به عنوان امری همگانی آفریده و شنیده می‌شود، و درنتیجه نوشتن و جاری کردن کلمات بر کاغذ برایمان سخت‌ می‌شود. از سوی دیگر، چون در زبان اجازه‌ی بیان و ابراز پیدا نمی‌کنیم و روایت امر جنسی در آثار هنری‌مان از جمله ادبیات محدود می‌شود، تجربه‌هایمان هم به همان نسبت محدود می‌شود. و این چرخه‌ی معیوب مدام ادامه دارد. از جایی به بعد مسأله حتی از خودسانسوری هم فراتر می‌رود؛ دیگر قضیه این نیست که خودمان آگاهانه جلوی خودمان را می‌گیریم تا چیزی را ننویسیم چون نگران عواقبش هستیم، بلکه ناخودآگاهمان هم دچار نقصان می‌شود. ما ابزارهایمان را نه فقط برای نوشتن بلکه مهم‌تر از آن برای فکر کردن و خیال‌پردازی و ساخت جهانی متفاوت با دنیای محدوده‌شده‌ی اطراف‌مان از دست می‌دهیم.

همچنین بخوانید:  مترجمِ بیدار، مترجمِ خواب

من در جایگاه نویسنده به زبان انگلیسی می‌نویسم و در جایگاه مترجم با هر دو زبان فارسی و انگلیسی سر و کار دارم. در طول سال‌ها متوجه شده‌ام که در زبان انگلیسی با جسارت و راحتی‌ای می‌نویسم که در زبان فارسی در خودم سراغ ندارم. در زبان انگلیسی سانسور رسمی‌ بالای سرم ننشسته است و به علاوه دغدغه‌‌ی قضاوت شدن ندارم، برای همین خودسانسوری‌ و ترس‌هایم کم‌تر می‌شوند (می‌نویسم کم‌تر، چون نمی‌دانم آیا هیچ‌وقت برایم از بین می‌رود یا نه، و چون در این سال‌های مهاجرت هم معدود‌ آدم‌هایی را دیده‌ام که بدون هیچ‌گونه توجهی به جهان اطرافشان خلق کنند. یکی نگران بازار است و فروش اثرش، یکی نگران قضاوت خانواده، یکی نگران شکستن سنت‌های ادبی، یکی نگران عدم محبوبیت، یکی نگران گذشتن از خط قرمزهای حکومتی . . .). در زبان فارسی من حتی به هنگام صحبت کردن آدم محتاط‌‌تری هستم، انگار همیشه نگران سایه‌ای هستم که جایی منتظر ایستاده است. به علاوه، در زبان انگلیسی به همان دلایل بالا، ابزارهای بیش‌تری هم برای بیان جهان اطرافم و هم برای ساخت دنیاهای خیالی در اختیار دارم. وقتی پای مسائل شخصی و جنسی به میان می‌آید همه‌ی این عوامل پررنگ‌تر و تأثیرگذارتر می‌شوند.

اگر من مترجم زبان امر جنسی را بیافرینم و این زبان فقط یک‌بار در یک روایت استفاده شود، به همان متن ختم می‌شود. اگر این زبان جمعی نشود و به عرصه‌های دیگر استفاده از زبان راه پیدا نکند، هم‌چنان هم زبان و هم روایت امر جنسی و به واسطه‌ی آن بخشی از تجربه‌ی امر جنسی غریب باقی می‌ماند و در جهان خواننده هضم نمی‌شود.

در بستر ترجمه، نویسنده پیشاپیش تصاویر را خلق کرده است، کلمات را بر زبان آورده است، اما همان کار انتقال از انگلیسی به فارسی با سختی روبه‌رو می‌شود، حتی اگر در آن مرحله نگران سانسور رسمی نباشیم؛ انگار جعبه ابزاری در اختیار داریم که یک سری وسایل را ندارد یا یک سری وسایلش زنگ‌زده و فرسوده شده‌اند. هنگام برگرداندن متن‌های به‌قولی «صحنه‌دار»، اغلب اولین واکنش همان مکث آشنای «ای بابا، این که چاپ نمی‌شود» و حسرت خوردن و حیف گفتن است. اما از آن می‌گذری و می‌روی سراغ ترجمه‌ چون می‌خواهی دست‌کم در نسخه‌ی خودت به متن و روایت وفادار باشی. اگر عناصر زبانی را در فارسی داشته باشی، صرف روی کاغذ آوردن این معادل‌ها و تصور خواننده‌ای برای آن‌ها، چون نوعی گذر از فضای شخصی و خصوصی به فضای عمومی است با سختی همراه می‌شود. حتی وقتی خودسانسوری نمی‌کنی ترس و شرمی را در وجود و ذهن و زبانت نهادینه کرده‌اند که برای گذشتن از آن‌ها نیاز به تلاشی مضاعف است.

اما اگر مفهوم یا عناصر زبانی آماده نداشته باشی، ناچاری خودت را در مقابل این چالش زبانی محک بزنی. در این مواقع، منابعی مثل لغت‌نامه معمولاً به کمکت نمی‌آیند و متن‌های مشابهی هم در دسترس نداری. نوبت به آزمون و خطا و هم‌فکری با دیگران می‌رسد. کار مترجم مسلماً فقط استفاده از زبان حاضر و آماده نیست، بلکه آفرینش زبان براساس نیاز متن هم هست، اما واقعاً چند درصد از ما به عنوان مترجم در این کار توانا و موفق هستیم؟ درنهایت، وقتی زبان تازه خلق می‌شود، اگر بشود، سؤال این‌جاست که چقدر در متن می‌نشیند و در آن محو می‌شود؟ پیچیدگی‌ قضیه این‌جاست: اگر واژگان و جملاتی که خواننده با آن‌ها روبه‌رو می‌شود تازه باشد اما به امری زیسته اشاره کند، آن‌گاه این شکاف بین زبان و تجربه، یکی غریب و دیگری آشنا، رابطه‌ی بین خواننده و متن را دشوار می‌کند؛ با اختلاف فازی روبه‌رو می‌شویم که خواننده و حتی خودمان نمی‌دانیم با آن چطور در متن کنار بیاییم. تفاوت این دو لایه‌ی زبانی در متن برای خواننده‌ای ممکن است نچسب و آزاردهنده و برای دیگری دلچسب و خوشایند باشد، اما به هرحال خواننده به احتمال زیاد بی‌تفاوت از آن نمی‌گذرد، همان‌طور که ما نگذشته‌ایم.

همچنین بخوانید:  اتحاد، اعتراض، فرهنگسازی؛ شعار کاکا

این غرابت تنها در صورت تکرار و استفاده‌ی مداوم آن زبان و به مرور رفع می‌شود. اگر من مترجم زبان امر جنسی را بیافرینم و این زبان فقط یک‌بار در یک روایت استفاده شود، به همان متن ختم می‌شود. اگر این زبان جمعی نشود و به عرصه‌های دیگر استفاده از زبان راه پیدا نکند، هم‌چنان هم زبان و هم روایت امر جنسی و به واسطه‌ی آن بخشی از تجربه‌ی امر جنسی غریب باقی می‌ماند و در جهان خواننده هضم نمی‌شود. باز در هر متن و هر روایت تازه روز از نو و روزی از نوست و این نقصان هم‌چنان به قوت خود باقی می‌ماند.

بدیهی است که زبان امری است فرهنگی و اجتماعی که در بستر تاریخ شکل می‌گیرد و تغییر شکل می‌دهد و نمی‌توان آن را از این بستر جدا کرد. سانسور رسمی و خودسانسوری به دنبال ملاحظات اجتماعی و خانوادگی و فردی دو سوی یک سکه‌اند و به ضعف زبان و تفکر و تخیل ما می‌انجامند، همان‌طور که در مورد امر جنسی چنین شده است. هرقدر هم که ما مترجم‌ها هرازگاه در کتابی و اثری این زبان را استفاده یا خلق کنیم، تنها در بستر گسترده‌‌تر فرهنگی و اجتماعی و در عرصه‌ی عمومی فراتر از عرصه‌ی متن و ادبیات و هنر است که زبان زایایی خود را حفظ می‌کند.

وقتی جسارت و آزادی تجربه‌ی امر جنسی از ما در بستر جامعه‌ی فارسی‌زبان‌مان گرفته می‌شود، زبان‌مان هم اخته می‌شود. وقتی زبان‌مان اخته می‌شود، تجربیات‌مان هم در بهترین حالت ناقص و در بدترین حالت بیمار می‌شود.

*پی‌نوشت: نوشتن این یادداشت کوتاه برایم خیلی سخت‌تر از آنی شد که فکر می‌کردم. این معذب بودن و مدام نوشتن و پاک کردن خود نشانی است از آن‌چه موضوع این نوشته است، رابطه‌ی دوطرفه و تنگاتنگ زبان و تجربه‌ی زیستی. اگر این متن را به انگلیسی می‌نوشتم حتماً متن متفاوتی می‌شد.

2 نظر
  1. این همه خود درگیری و پیچاکدن مطلب برای اینکه نکته دستمالی شده ای بیان شود
    بقول ما شیرازی ها ، هونونوی کرده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗